پرسش خود را بپرسید
٢ رأی
تیک ١ پاسخ
١٣٢ بازدید

نیست جنسیت ز روی شکل و ذات آب جنس خاک آمد در نبات باد جنس آتش آمد در قوام طبع را جنس آمدست آخر مدام جنس ما چون نیست جنس شاه ما مای ما شد بهر مای او فنا چون فنا شد مای ما او ماند فرد پیش پای اسپ او گردم چو گرد ✏ «مولانا»  

١ سال پیش
١ رأی
تیک ١ پاسخ
١٢٦ بازدید

چونک کرخی کرخ او را شد حرس شد خلیفهٔ عشق و ربانی نفس وان شقیق از شق آن راه شگرف گشت او خورشید رای و تیز طرف ✏ «مولانا»  

١ سال پیش
٢ رأی
٣ پاسخ
١٦٩ بازدید

چرا مولانا در این شعر بارها از فعل "مکش" استفاده می‌کند و این تکرار چه اهمیتی در انتقال پیام و تأثیرگذاری بر مخاطب دارد؟ آنک جانش داده‌ای آن را مکش ور ندادی نقش بی‌جان را مکش آن دو زلف کافر خود را ...

١ سال پیش
١ رأی
تیک ١ پاسخ
١٢٨ بازدید

طالب زر گشته جمله پیر و خام لیک قلب از زر نداند چشم عام پرتوی بر قلب زن خالص ببین بی محک زر را مکن از ظن گزین گر محک داری گزین کن ور نه رو نزد دانا خویشتن را کن گرو یا محک باید میان جان خویش ور ندانی ره مرو تنها تو پیش ✏ «مولانا»  

١ سال پیش
١ رأی
٣ پاسخ
١٠٣ بازدید

ای شهسوار امر قل ای پیش عقلت نفس کل / چون کودکی کز کودکی وز جهل خاید آستین شاعر چگونه رابطه بین عقل و نفس را به تصویر می‌کشد؟ چرا نفس را به کودک تشبیه می‌کند؟

١ سال پیش
١ رأی
٢ پاسخ
١٥٥ بازدید

چون بیندش صاحب نظر صدتو شود او را بصر / دستک زنان بالای سر گوید که یا نعم المعین در بیت بالا  "صاحب‌نظر" چه کسی است و چرا دید او صدتو می‌شود؟ "نعم المعین" به چه معنایی در اینجا اشاره دارد؟

١ سال پیش
١ رأی
١ پاسخ
٤٧٠ بازدید

همه صیدها بکردی، هله، میر! بار دیگر / سگ خویش را رها کن که کند شکار دیگر در این بیت، شاعر از چه استعاره‌هایی استفاده کرده است؟ منظور از "سگ خویش" در این بیت چیست؟

١ سال پیش
٣ رأی
تیک ١ پاسخ
١٣٧ بازدید

کز ضرورت هست مرداری مباح بس فسادی کز ضرورت شد صلاح دیر یابد صوفی آز از روزگار زان سبب صوفی بود بسیارخوار جز مگر آن صوفیی کز نور حق سیر خورد او فارغست از ننگ دق ✏ «مولانا»  

١ سال پیش
٠ رأی
١ پاسخ
١١٢ بازدید

بیت در خار لیکن همچو گل در حبس ولیکن همچو مل در آب و گل لیکن چو دل در شب ولیکن چو سحر  چگونه به حالت‌های متناقض عاشقانه اشاره می‌کند و این تضادها چه مفهومی در سلوک معنوی دارند؟

١ سال پیش