معنی ضرب المثل گوش را پنبه تپاندن
٤ پاسخ
یعنی از کوش کردن به نصیحت ها و حرف حساب دیگران خوددداری کردن که نهایتا باعث اشتباه میشود
در دوازه را به موقع باز و بسته کن . . نه هر حرفی اجازه بده بیاد تو نه هر چیز با ارزشی که توش بیاد بیرون یعنی دروازه نشه . . گنج با ارزش و پنهون کن تا وقتی برگشتی به جای پنبه در براش بزاری. .
چیز بی ارزش چون پنبه میتونه مواقع لزوم از چیز با ارزش مثل گوش محافظت کنه . . درک این سخته واقعا !
کاربر شازفظا!این تحلیل خودتونه یا منبعی هم دارید براش؟ کلا اساس نظرتون چیست؟
یعنی خود را به نشنیدن زدن
در گذشته بیش تر از حرف 《را》به عنوان حرف اضافه و بخشی از حروف گسسته اضافه در جمله بندی یا اشعار استفاده شده تا نشانه مفعول!
و 《تپاندن》 نیز به معنای لغزاندن و فشردن با فشار چیزی در چیز دیگر است.
بنابرین معنای سلیسِ گوش را پنبه تپاندن می شود: پنبه در گوش فشردن.
که مفهومی بسیار نزدیک به ضرب المثل هایی مثل 《مانند کبک سر زیر برف فرو بردن》 و 《فلانی گوش شنیدن فلان حرف ها را ندارد》دارد
و بطور کلی اغلب به پافشاری در عقاید و رفتار هایی که ریشه در تعصبی پوچ دارند و نادیده گرفتن اطلاعات مخالف آنها اطلاق میشود. همچنین بیشتر مواقع بار منفی میتواند داشته باشد.
مثل کلک سر زیر برف . . یعنی مواقعی لازمه خودت و به خطر بندازی برای حفظ چیز با ارزشتر . . ریسک کردن . . کبک سر تو برف میکنه که یخ نزنه از طریق سر تو برف تغیر قطب میده و بدنش گرم میشه . . برای نجات جون ریسک شکار شدن میپزیره . . همه ضربالمثل . . آنچه کهعموم مردم درکش میکنن نیست و رازا پشت کار هست
ضرب المثل "گوش را پنبه تپاندن" به معنای نادیده گرفتن یا نپذیرفتن یک اطلاعات یا انتقادی استفاده میشود. به عبارت دیگر، این ضرب المثل به افرادی اشاره دارد که به انتقادها یا نکاتی که به آنها توجه میکنند، توجه نمیکنند یا سعی میکنند آنها را نادیده بگیرند.
به طور کلی، این ضرب المثل برای نادیده گرفتن چیزی یا انکار واقعیت به کار میرود.
مثلاً اگر کسی به شما یک انتقاد سازنده در مورد عملکرد شما بدهد و شما تصمیم بگیرید آن را نادیده بگیرید یا به جای بهبود دادن خودتان، به دلایلی تردیدآمیز تبدیل کنید، میتوانید از این ضرب المثل استفاده کنید تا نشان دهید که شما گوش را پنبه تپاندیدهاید.
بهتره ویرایش کنید و یه جمله کامل تر، یا عکس از متن رو بذارید.
شاید به این معنی باشه : غفلت داشتن، توجه نکردن، اطاعت نکردن، …