پرسش خود را بپرسید

این ابیات از مثنوی را معنی کرده و مفهوم آنرا بیان نمایید

تاریخ
٢ هفته پیش
بازدید
٦٠

گفت پس من نیستم معشوق تو
من به بلغار و مرادت در قتو

پس نیم کلی مطلوب تو من
جزو مقصودم ترا اندر زمن

خانهٔ معشوقه‌ام‌، معشوق نی
عشق بر نقدست‌، بر صندوق نی

هست معشوق آنک او یکتو بود
مبتدا و منتهاات او بود

چون بیابی‌اش نمانی منتظر
هم هویدا او بوَد هم نیز سِرّ

✏ «مولانا»
 

٦,٥٦٧
طلایی
٢
نقره‌ای
١٨٢
برنزی
٤٥١

٢ پاسخ

مرتب سازی بر اساس:

سلام.

مولانا در تبیین عشق حقیقی و توحید عشقی، داستانی رو نقل می کنه. اصل داستان، مربوط به یه عاشق و معشوقی هستش که بینشون فراق بود و با نامه و پیغام سر میکردند. تا این که یه روزی عاشق به خونه معشوق اومد. حالا، این عاشق نما و به ظاهر عاشق، به جای اینکه کلا با معشوقش سر کنه و همه وجودش رو عشق معشوقی که پیشش هستش، پرکنه، شروع کرد به خاطره بازی؛ یعنی خوندن نامه های زمان فراق و اون حالی که بهش دست میداد و از این چیزها؛ معشوق بهش اعتراض میکنه که این چه عشقیه؟!! تو الان پیش من هستی و من باید الان همه چیزت باشم در حالی تو در عوض اینکه به من بپردازی، رفتی سراغ نامه ها و اون حال و احوالاتت و این چیزها!! پس تو عاشق واقعی نیست؛ لذا از اینجا حرف معشوق هستش به اون عاشق نما.)

 -معشوق به عاشق نما خام، گفت: پس، من معشوق تو نیستم؛ گویی بین ما فاصله بسیار است، به فاصله اینجا تا بلغار. (پیش منی اما در یمنی).

-گویی من تنها مطلوب و تمام عشق و خواسته ات نیستم؛ بلکه یکی از مطلوبهایت هستم، اون هم فقط در زمانی که از من و  یاد من به یه حالی میرسی؛ (و اگه حالِت عوض بشه، دیگه من هم  از یادت رفتم.)

-برای توی ا نگار من مثل خونه معشوقت هستم تا خودِ معشوق؛  شبیه اینکه به جای اینکه عاشق نقد و محتوای یک صندوق باشی، عاشق خود اون صندوقی؛ در حالی که عشق باید به اون محتوای با ارزش در صندوق باشه نه به خود صندوق. عشق باید به خودِ معشوق باشه نه خونه معشوق (یعنی مسائل ظاهری و جانبی ات با معشوق.)

(حالا اینجا، معشوق میخواد به این عاشق نمای خام یاد بده که یه عشق واقعی چیه؛ لذا میگه:)

-اگه عاشق واقعی باشی، معشوق باید تنها کس تو باشه؛ و اول و آخر همه چیز  تو، باید او باشه؛

-به طوری که وقتی اون معشوقت  رو پیدا میکنی و بهش میرسی، دیگه منتظر چیزی نیستی؛ چون تمام آشکار و نهان تو (یعنی همه هستی تو، خلوت و جَلوَت تو، درون و بیرون تو و همه احوال تو)  میشه اون معشوق؛

٤,٢٦٣
طلایی
٤
نقره‌ای
٨٧
برنزی
١٤
تاریخ
٢ هفته پیش

با سلام

-گفت: پس من معشوق تو نیستم، ما بسیار از هم دوریم، گویی تو این‌جا و من در بلغارم.

-من مطلوب اصلی تو نیستم بلکه جزئی از آن هستم، آن هم گهگاه (که از طریق من حال خوشی به تو دست می‌دهد).

-گویی من، خانه معشوق تو هستم و تو به خاطر عشق و احوال خودت که در این خانه پیدا کردی، به من هم محبّت داری. انسان فقط به خاطر سکّه و پول نقدی که داخل صندوق است به آن توجّه دارد نه به خاطر خود صندوق. (من هم برای تو، مثل همان صندوقم.)

-آن‌که لیاقت عشق را دارد و معشوق حقیقی است آن یکتای عالم است، آن‌که اوّل و آخر همه چیز اوست. هو الأوّل و الآخر...

-وقتی به او برسی تردید نمی‌کنی و انتظارت به پایان می‌رسد (و منتظر هیچ محبوب دیگری نیستی). آشکار و نهان، همه اوست.

آیه ۳ سوره مبارکه حدید:

هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ  وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ

٧,٩٩٢
طلایی
٧
نقره‌ای
١٣٨
برنزی
٢١
تاریخ
٢ هفته پیش

سلام
در دو بیت آخر، فعلا حرف از خدا به عنوان یکتا معشوق نیست؛ بلکه معشوق داره به اون عاشق نمای خام، یاد میده که عاشق واقعی کیه ( به این که اگه عشقت به کسی واقعی باشه، اون میشه تنها همه چیزِ تو و تو فقط اونو میبینی و اونو داری و اون درون و بیرونت رو پر میکنه و . . . . و از بیان آیات اینجا استفاده میکنه مولانا. ) در بیتهای بعدیِ مولانا، هنوز این یاد دادن ادامه داره که فعلا اینجا نیومده.

-
٢ هفته پیش

با سلام و احترام
ممنون از نظر عالی شما. بله امّا بیتی که از مبتدا و منتها گفته و بیت بعد که هویدا و سرّ گفته شده در مورد محبوب واقعی است که اوّل و آخر و پیدا و نهان اوست و یکتو است، زیر و رو و همه چیزو. . .

-
٢ هفته پیش

پاسخ شما