معنی کلمه ی to spot
٢ پاسخ
to spot somebody/something
کسی/چیزی را دیدن
1. I finally spotted my friend in the crowd.
1. بالاخره دوستم را در جمعیت دیدم.
2. If you spot any mistakes in the article just mark them with a pencil.
2. اگر اشتباهاتی در مقاله دیدید فقط با یک مداد آن را علامت بزنید.
3. Spotting the disease early can save lives.
3. زود تشخیص دادن آن بیماری میتواند جان (بسیاری از انسانها را) نجات دهد.
to spot somebody/something doing something
کسی/چیزی را در حال انجام کاری دیدن
The police spotted him driving a stolen car.
پلیس او را در حال رانندگی با یک اتومبیل دزدی دید.
to spot what/where …
متوجه شدن چه/کجا و...
I soon spotted what was wrong with the printer.
من خیلی زود متوجه شدم پرینتر چه مشکلی دارد.
to spot that…
متوجه شدن اینکه...
No one spotted that the gun was a fake.
هیچکس متوجه نشد که آن تفنگ تقلبی است.
to spot the difference between
تفاوت بین ... را تشخیص دادن/متوجه تفاوت بین ... شدن
Can you spot the difference between these two pictures?
میتوانی تفاوت بین این دو عکس را تشخیص دهی؟
8 لکه کردن لکه به جا گذاشتن، لکه شدن
مترادف و متضادmark stain
1.Hard water will spot if it is left on a surface.
1. آب سخت لکه به جا میگذارد، اگر روی سطحی باقی بماند.
2.The garment was spotted with mold.
2. آن پارچه با کپک لکه شده بود.
9 قرض دادن (پول)
مترادف و متضادlend loan
to spot someone (an amount of money)
به کسی (پول) قرض دادن
1. I'll spot you $300.
1. 300 دلار به تو قرض خواهم داد.
2. I’ll spot you ten dollars for lunch.
2. ده دلار برای ناهار به تو قرض میدهم.
ولی رایج ترین معنی یافتن مکان دقیق چیزی یا کسی
to spt:به نقطه