پرسشها با دستهبندی (زبان فارسی => زبان فارسی => شعر)
چو چشم تیر گر جاسوس گشتم به دکان کمان گر برگذشتم ✏ �نظامی�
جامی است در او آب خوش و آسوده اندر وسطش کشتی قیر اندوده کشتی بانی در آن به رنگ دوده بر جای نشسته و جهان پیموده
از بهر خدا بنگر در رویِ چو زر جانا هر جا که روی ما را با خویش ببر جانا چون در دل ما آیی تو دامن خود برکش تا جامه نیالایی از خون جگر جانا ای ماه برآ آخر بر کوریِ مهرویان ابری سیه اندرکش در روی قم ...
سعادت خواجه تاشِ سایهٔ تو صلاح از جملهٔ پیرایهٔ تو ✏ «نظامی»
چون غنچه تصویر، دلم جمع ز تنگی است امید گشایش ز نسیم سحرم نیست آیا در مصراع اول آرایه پارادوکس وجود داره؟؟ دلیل بر اثبات حرفتون؟؟
یکی از طوق خود مه را شکسته یکی مه را ز غبغب طوق بسته ✏ «نظامی»
سلام، لطفاً این شعر را برایم ترجمه بفرمایید.تحتاللفظیش رومی دونم. Mene göre sevgi bir dene Sene göre milyon dene var Zülüme artıq alışmışam Men varam keder yene var Men axı d ...
سمنبر غافل از نظارهٔ شاه که سنبل بسته بد بر نرگسش راه ✏ «نظامی»