پرسشها با دستهبندی (زبان فارسی => زبان فارسی => شعر)
الف) نیکم نظر افتاد بر آن منظر مطبوع .کاول نظرم هر چه وجود از نظر افتاد ب) در سوخته پنهان نتوان داشتن آتش . ما هیچ نگفتیم و حکایت به در افتاد ج) با هر که خبر گفتم از اوصاف جمالش . مشتاق چنان شد که چو من بی خبر افتاد د) صاحب نظران این نفس گرم چو آتش . دانند که در خرمن من بیشتر افتاد
معنی این بیت از خاقانی چیست ؟ در سیزده ساعت شب صد نافله کردستی با چهارده مه فرضی بگذار به صبح اندر
که عاشق وقت باشد که از عشق چنان غصه و درد بیند مه وصال باشد نه غم هجران خورد . همه خود را به عشق داده باشد. الف) در شهر دلم بدان گراید صنما . کو قصه عشق سراید صنما ب) کارم اندر عشق مشکل می شود . خان و مانم در سر دل می شود ج) چو از تو به جز عشق نجویم به جهان . هجران و وصال تو مرا شد یکسان د) مسکین دل من ضعیف و عشق تو قوی ست . بیچاره ضعیف کش قوی باید زیست
این مصرع از مسعود سعد یعنی چه ؟ همه نقره را پالایند نقره ضرّ و نفع پالایند
سلام بیت (عشق با دشوار ورزیدن خوش است/چون خلیل از شعله گل چیدن خوش است)به کدام داستان قرآنی اشاره دارد؟
چون آینه رازنما باشد جانم تانم که نگویم نتوانم که ندانم از جسم گریزان شدم از روح بپرهیز سوگند ندانم نه از اینم نه از آنم چرا مولانا فرمودن ؛ از روح بپرهیز ؟! و سوگند یاد فرمودن که نمی دانند نه از جسم هستن و نه از روح ؟!
مگر نشنیدی از فراش این راه که هر کاو چاه کند افتاد در چاه ✏ «نظامی»
به وقت مرگ با صد داغ حرمان ز گرگان رفت باید سوی کرمان ز گرگان تا به کرمان راه کم نیست ز ما تا مرگ مویی نیز هم نیست ✏ «نظامی»
 
										 
										 
										 
										