پرسشها با دستهبندی (زبان فارسی => زبان فارسی => شعر)
معنی کلمات شیر و بادیه در ابیات زیر چیست ؟ این یکی شیراست اندربادیه آن یکی شیراست اندربادیه این یکی شیراست کآدم می خورد ؤآن یکی شیراست کآدم می خورد .
تا در سر زلفش نکنی جان گرامی پیش تو حدیث شب یلدا نتوان کرد - خواجوی کرمانی
در یکی از حکایات عطار آخر حکایت منسوب به حلاج میگه مرا باید که جان و تن نمایند/ و گر هر دو بماند من نماند من و تو یک منِ زهر است در کار / که زان یک جو شده کوهی نگونسار معنی بیت اخر و متوجه نمیشم , ممنون میشم اگر میدونید بگید 🙏
معنی این شعر لطفا کسی میدونه بگه تو مگذار هرگز ره ایزدی /که نیکی از اویست و هم زو بدی بترس از خدا و میازارکس/ ره رستگاری همین است و بس
صید دل از این وادی، دارد سر آزادی امید که صیادی، بازش به کمین بادا! اغیار همی پویند، تا پیش منت جویند حرفی به گمان گویند، ای کاش یقین بادا! افزود دگر امشب، زخم دل من زان لب زان بیشترک یا رب، آن لب نمکین بادا! دی کآن مه موزون رفت، دلخون شده در خون رفت دین از پی دل چون رفت، جان پیرو دین بادا! ✏ «آذر بیگدلی»
دربیت زیر چه آرایه هایی دیده می شود ؟ جهان سست است وبی بنیاد ازاین فرهاد کش فریاد که کرد افسون ونیرنگش ملول ازجان شیرینم
"کهنه داسی است" در این بیت یعنی چی؟ تشنهی خون زمین است فلک، واین مه نو کهنه داسی است که بس کشته درود ای ساقی
تنها نشسته ای ؟ تو که آمدی تنها شدم
منظور شاعراز "چرخ کبود" و " شبیخون بلا" در این ابیات چیه ؟ برسان باده که غم روی نمود ای ساقی این شبیخون بلا باز چه بود ای ساقی حالیا عکس دل ما است در آیینهی جام تا چه رنگ آورد این چرخ کبود ای ساقی
منظور شاملو از رنگ آبی در این شعر چی بوده ؟ آی عشق رنگ آبی ات پیداست