پرسش خود را بپرسید

پرگار در این بیت به چی اشاره داره ؟

تاریخ
١ هفته پیش
بازدید
١٤٧

هرکه را می نگری مرکز پرگار غم است

کیست در دایره چرخ مسلم باشد؟

٣,٨٧٨
طلایی
٠
نقره‌ای
٦
برنزی
١٥٤

٥ پاسخ

مرتب سازی بر اساس:

به هر کس نگاه می‌کنی مثله مرکز  پرگار  ..غم به دور اون میگرده یعنی اسیر و محاصره شده میان غم.. بعد سوال می‌کنه که کیست در دایره چرخ مسلم باشد که طبیعیه کسی سالم نمی‌مونه. میشه گفت معادل شعر ( در این دنیا دل بی غم نباشد. اگر باشد بنی آدم نباشد) هست. چون انسان میفهمه و همین فهمیدن خودش دردناک و غم انگیزه چون هر مسیری رو توی زندگی انتخاب کنه چه مادی و چه معنوی .. کلی دغدغه رو یدک می‌کشه.

٧,١٨١
طلایی
١
نقره‌ای
٦١
برنزی
١٢٤
تاریخ
١ هفته پیش

غم به پرگاری تشبیه و مانند شده که هر کدام از ما انسانها  تحت نام مرکز ،  اون دایره رو گرد خودمون کشیدیم  یعنی خودمون رو       در خودمون اسیر کردیم یا گرفتار خویشیم ،،چرخ هم استعاره از سرنوشت است  که به دایره مانند شده      می گوید زین میان   کسی هست  که  بجای  نارضایتی از سرنوشت و گرفتار خویش بودن  از  خویش  گسسته و  تسلیم و راضی به سرنوشت باشد

٢٧,٨٧٤
طلایی
٢١
نقره‌ای
٥٥٧
برنزی
٢٧٦
تاریخ
١ هفته پیش

نقد روشن گهران در گره غم باشد

سور این طایفه در حلقه ماتم باشد

تلخی عیش بود لازم ارباب صفا

کعبه را آب ز شورابه زمزم باشد

کی به فردوس دهد چهره گندم گون را؟

هرکه در سلسله نسبت آدم باشد

نیستند اهل تجرد پسر مادر خویش

عیسی آن نیست که دلبسته مریم باشد

خون ما چیست که عشق تو بود تشنه او؟

چشم خورشید چرا در پی شبنم باشد؟

خواب آن چشم رباینده تر از بیداری است

پشت شمشیر بتان تیزتر از دم باشد

هرکه را می نگری مرکز پرگار غم است

کیست در دایره چرخ مسلم باشد؟

هنرش جوهر شمشیر زبانها گردد

هرکه چون تیغ درین معرکه ابکم باشد

وعده غنچه دهانان گرهی بر بادست

گرهی نیست درین رشته که محکم باشد

صائب آنان که ز انصاف مؤدب شده اند

خصم خود را نپسندند که ملزم باشد

👈   حقیقت شعر : 

بیت اول شعر : روشن گوهر : یعنی کسی که بر اثر مشاهده و درون پویی به نور درون رسیده . گوهر وجود یا جانش پرنور شده . چون  به دل خوراک نمیده و خلوت گزینی کرده .  این سالکان چون به مشاهده و مراقبه نشستن و به نور درون رسیدن ، ولی جذب نمی شن یا حداقل برای مدت کوتاهی جذب نور شدن . حالا غم اینرو دارن که دوباره جذب نور بشن و برای ساعتها در درون نور بمونن . و علاوه بر اینکه بخاطر رعایت اصول اخلاقی و دهان رو بستن و دنبال خواستنهای دل نرفتن ، نفس یا ایگو حالت غمگین بهش دست می ده . چون این سالکان افسار نفس رو بستن و نفس ، ایگو نمی تونه تکون بخوره . 

حالا شاعر می فرماید که این سالکان که روزها و ماه ها در جائی خلوت می شینن و با کسی حرف نمی زنن و تنها در درون دل و با چشم دل به نور خیره شدن رو اگر بخوای نقد و بررسی کنی؛ از نگاه ناظر  ؛ یک عده آدم غمگین هستن  و سور و جشن شون این هست که یکجا دور هم بشینن و به مراقبه و مشاهده مشغول بشن و مانند ماتم زدگان ، به نور درون خیره بشن تا جذب بشن . 

خون ما چیست که عشق تو بود تشنه او؟

چشم خورشید چرا در پی شبنم باشد؟

خواب آن چشم رباینده تر از بیداری است

پشت شمشیر بتان تیزتر از دم باشد

حالا در این دو بیت داره آن نور رو که اشوه میاد و دائما ناپدید میشه و  سالکان رو خون به دل می کنه تا جذبش بشن رو توصیف می کنن .

هرکه را می نگری مرکز پرگار غم است

کیست در دایره چرخ مسلم باشد؟

نور جان ، زمانی در دل پدیدار و پایدار میشه که آئینه های دل بر اثر ماه ها و سالها به مشاهده نشستن ،  صیقل بخوره و کانونی بشه . حالا این نقطه میشه مرکز . یعنی  نقطه  پرگار . حالا مشاهده گر به دورش میچرخه.

معشوقه چو  آفتاب تابان گردد

عاشق به مثال  ذره گردان گردد   

حالا اینجا   شاعر می فرماید :  

اونهائی که به نور درون رسیدن   و جذب نمی شن و در مرکز به نور خیره شدن و ماتم زده هستن تا جذب بشن   ، پس مرکز پرگار برای اونها غم و اندوه و هجران هست .

کیست ، کدوم سالک هست که در این چرخش مشاهده گر به دور مرکز ،میتونه  یقین داشته باشه که جذب نور میشه ؟  

هنرش جوهر شمشیر زبانها گردد

هرکه چون تیغ درین معرکه ابکم باشد

این هنر و فن مشاهده گری ، زمانی بر سر زبان های منتقد و مخالف می افته که مانند تیغی برنده در این حلقه به مشاهده نشستن ، کر و لال باشه .

یعنی مراقبه گری که سکوت شریفه برای روزها و ماه ها داشته باشه و گوشش رو به هر گفتگو و   بحث و .... ببنده و اصول رو رعایت کنه ، سر زبانِ کسانی که منتقد و مخالف سالکان و به مراقبه نشستن هستن ، خواهد افتاد .در آینده ازش یاد می شه و افسانه ها می نویسن .  

چون جان تو شد در هوا ، ز افسانه ی شیرین ما

فانی شو و چون عاشقان ، افسانه شو افسانه شو

شاد باشید

١,٧٨٠
طلایی
٠
نقره‌ای
١٦
برنزی
٢٠
تاریخ
١ هفته پیش

پرگار در این بیت به نماد غم و مرکزیت آن در زندگی انسان‌ها اشاره دارد. این تصویر نشان می‌دهد که هر فردی در دایره زندگی خود، به نوعی درگیر غم و مشکلات است و سوال می‌کند که آیا کسی می‌تواند از این دایره رهایی یابد.


 

٣,٦٠٧
طلایی
٢
نقره‌ای
٥٣
برنزی
١٤
تاریخ
١ هفته پیش

هر کسی در این دنیا خود  را مرکز این عالم قلمداد می‌کند و انگاری که تمام عالم دارند درو او میچرخند و باید همه عالم کار کنند که مراد آن شخص به انجام برسد ، در حالیکه کدام یک از انسان ها فانی نیست و پایدار خواهد ماند ، و بطور مسلم و قطعی باید هرآنچه که آرزو میکند به واقعیت بپیوندد ، همه چیز فانی است ، و هیچ کس مرکز این عالم نمی باشد 

٦,٥٥٤
طلایی
٤
نقره‌ای
١١١
برنزی
١٤٣
تاریخ
١ هفته پیش

پاسخ شما