هر که شود صید عشق، کی شود او صید مرگ؟
"چون سپرش مه بود " در این بیت یعنی چی؟ مه یعنی چی؟
هر که شود صید عشق، کی شود او صید مرگ؟
چون سپرش مه بود، کی رسدش زخم تیر؟
٤ پاسخ
تمام دیوان شمس در مورد راه سلوک و آموزش مراقبه و تجربیات مشاهده گری و حضور در لحظه و پند حضرت مولانا هست .
کد واژه :
عاشق : سالکی که به مشاهده و نظاره دل می نشیند . معنی عاشق : آگاه بودن . تنها با آگاه بودن و خلوت گزینی می توان به خدا رسید . جان .
عشق : راه آگاه بودن . عشق واسطِ بین عاشق و معشوق است . یعنی راهی که تنها در ان سکوت و مشاهده گری است . جانا.
معشوق : منبع یا خورشید اگاه بودن یا شمس الحق . جانان .
زمانی که سالک با روزها و سالها خلوت گزینی و دوری از خلق و سکوت درونی و بیرونی و انجام فن مشاهده گری که همراه با آگاه بودن است ، دل او و آئینه های دل او جلا خورده و دیگر محلی برای اندیشیدن و مرور خاطرات نباشد ، حالا نورِ جان در دل به اوج درخشش می رسد و سالک آنرا در دل و با چشم دل مشاهده می کند . به ابن نورِ جان اسامی همچون : قمر ، بت ، یار ، صنم ، نگار ، مه ، ماه ، طره طرار و ....داده شده .
نور جان بازتابِ نور جانان در دل است .
نور جان است که کالبد را به حیات می آورد .
الله نور السماوات و الارض .
حالا حضرت می فرماید : زمانی که سالکی به مشاهده بدن و احساسات و اندیشه بشینه و از اینها جدا بشه و تنها و فقط در آگاه بودن بماند و در راه آگاه بودن همچو سرو مقاوم و پایدار باشه ، مرگ نمی تونه اون رو شکار کنه . یعنی آدمی زمانی فکر می کند مرده که فکر کنه بدن هست . حالا اگر تو بفهمی و ببینی که تو ، حقیقت تو ، همان آگاه بودن است که نمی میری . یعنی در زمان مرگِ کالبدِ جسم ، آگاه و شاهد می مونی و ناظر و شاهدِ مردنِ کالبد هستی .
چون سپرش مه .... : مه یا نور جان ، حالا سپرش هست .زمانی که سالک یا مشاهده گر بتونه جذب نور بشه ، یعنی واردِ جانا شده . سالکی که وارد جانا بشه ، یعنی زیر تابش آفتاب نور جانان یا خدا هست . بخاطر همین به این سالک میگن ؛ به اشراق رسیده . حالا زمانی که مشاهده گر ، از حس ها و احساسات و افکار جدا بشه ، یعنی فقط آگاه هست . خودِ نورِ جان هم که آگاه بودن هست . پس میشود :
آگاه بودن از آگاه بودن . این حقیقت حضور در لحظه هست .
در این سطح از آگاه بودن ، دیگر هیچ چیزی نمیتونه بر روی مشاهده گر که تنها و فقط آگاه هست ، تاثیر بزاره .
نه مرگ ، نه فکر ، نه جادوگر و نه هیچی در هستی نمی تونه روش تاثیر بزاره .
اگر زمانی که سالک در گوشه ای نشسته و در جانا وارد شده باشه ، اگر کسی در بیرون بخواد به کالبد و بدنِ این سالک تیغ فرو کنه ، نشدنی هست . هیچ شمشیر ، سم ، اسید ، انرژیی نمیتونه روی بدن سالک اثر بزاره ، مگر اینکه سالک از حالت حضور بیاد بیرون .
البته در اینجا بیشتر منظور حضرت این هست که هیچ فکر یا بلائی که از فلک میاد و هیچ فلسفه و جادوئی روی ذهن و دل او تاثیر نمی گذارد .
شاد باشید
کسی که در عشق واقعی غرق شده است، چگونه میتواند به مرگ گرفتار شود؟ اونم زمانی که به فناء فی الله رسیده. به بقاء لالله رسیده؟ عشق الهی او را از مرگ و فنا دور میکند. وقتی کسی در عشق و نور الهی قرار دارد، ماه مقصود که واسطه نور خداست از او محافظت میکنه و چگونه کسی میتوانه به کسی که محافظی چون خدا داره بهش زخم و آسیب بزنه؟
چون
جلوتر در این غزا میگه
بر سر ره دیدمش تیزروان چون قمر
گفتم بهر خدا یک دمه آهسته تر
یک دم ای ماه وش اسب و عنان را بکش
ای تو چو خورشید و خور سایه ز ما زو مبر
گفت منم آفتاب نیست تو را تاب تاب
زانک ز یک تاب من از تو نماند اثر
🙏🙏🙏🙏
"مه بود" شاید به معنیِ "بزرگ بود" باشه. میگه "وقتی که سپرش انقدر بزرگه چطور میخواد تیر بهش بخوره؟ (مِه متضاد کِه)
شایدم عشق تشبیه شده به مِه به معنی ابر رقیق! که باعث مخفی شدن شخص از دیدِ تیرانداز میشه!
شایدم عشق تشبیه شده به قرص کامل ماه (مَه) و از نظر گردی تشبیه شده به سپر!
...
شعره دیگه، معنیش اون چیزیه که دلت باهاش خوشه!
هر کسی که به عشق گرفتار شود، چگونه میتواند به دام مرگ بیفتد؟ زیرا اگر عشق سپر او باشد، دیگر نمیتواند زخم تیر را احساس کند.
چون سپرش مه بود: چون عشق سپرش باشد
مه: عشق
باز نشر از سایت: 👇