پسِ هیچ پشتی چنان نگذرم که در پیش رویش خجالت برم ✏ «نظامی»
گور و آهو مجوی ازین گل شور کاهوش آهوست و گورش گور ✏ «نظامی»
تنگی پسته شکرشکنش بوسه را راه بسته بر دهنش ✏ «نظامی»
بوی عود آیدم ز صندل خام سوی آن عود صندلی بخرام عود بویی بر اوست عودی پوش صندلآمیز و صندلی بر دوش شب چو عود سیاه و صندل زرد عود ما را به صندلش پرورد مغز ما را ز طیب هست نصیب طیبتی نیز خوش بود با طیب ✏ «نظامی»
چون دعا گفت بر سریر بلند برگشاد از عقیقْ چشمهٔ قند ✏ «نظامی»
هر کسی را به قدر خود قدمیست نان میده نه قوتِ هر شکمیست شکمی باید آهنین چون سنگ کهآسیاش از خورش نیاید تنگ ✏ «نظامی»
باغ داری به ترک باغ مگوی مرغ با تست شیر مرغ مجوی ✏ «نظامی»
پاسخم داد کامشبی خوش باش نعل شبدیز گو در آتش باش ✏ «نظامی»
مرغی انگاشتم نشست و پرید نه خر افتاده شد نه خیک درید ✏ «نظامی»
الف) عبید زاکانی ب) خواجوی کرمانی ج) مسعود سعد سلمان د) فخرالدین عراقی