چند مثال از کنایه در شعر فارسی می خواستم
تحقیقی برای دانشگاه دارم انجام میدم که باید چند نمونه کنایه در شعر استفاده کنم
کسی هست تو این زمینه به من کمک کنه
٤ پاسخ
چند نمونه:
هنوز از دهن بوی شیر آیدش / همی رای شمشیر و تیر آیدش
منظور فردوسی در این بیت آن نیست که اگر دهان او را( سهراب) ببوییم، بوی شیر می دهد بلکه مقصود وی «کودک بودن» اوست.
گر تو به شمشیر و تیر حمله بیاری رواست / چاره ما هیچ نیست جز سپر انداختن
سپر انداختن کنایه از تسلیم شدن است زیرا آشکارترین نشانه تسلیم شدن انداختن سپر و ابزار جنگی است.
نرفتم به محرومی از هیچ کوی / چرا از در حق شوم زرد روی
زرد رو شدن کنایه از محروم شدن، بی نصیب ماندن
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای / فرشتهات به دو دست دعا نگه دارد
بلغزد پای کنایه از منحرف شدن، خطا و اشتباه کردن
بگفتا دل ز مهرش کی کنی پاک/ بگفت آنگه که باشم خفته در خاک
دل از مهر کسی پاک کردن کنایه از فراموش کردن و عشق نورزیدن – خفته در خاک بودن کنایه از مردن
بگیر ای جوان دست درویش پیر / نه خود را بیفکن که دستم بگیر
دست کسی گرفتن کنایه از کمک کردن یاری رساندن
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن / ترکِ منِ خرابِ شبگرد مبتلا کن
سر به بالین نهادن ← خوابیدن
شب است و چشم به راه ستارهٔ سحرم / که تا سپیدهدم امشب ستاره میشمرم
چشم به راه بودن ← منتظر بودن است.
مگوی آنچه هرگز نگفته است کس / به مردی مکن باد را در قفس
باد در قفس کردن ← کار بیهوده و بی نتیجه کردن است.
بینوایان را به برگ سبز گاهی یاد کن / چون ز نیرنگ جهان خرج خزان خواهی شدن
برگ سبز: ← چیز کم ارزش
چو بر سر نشست از بزرگی غبار / دگر چشم عیش جوانی مدار
غبار بر سر نشستن ← پیر شدن، سفید شدن موی
نقشی بر آب می زنم از گریه حالیا / تا کی شود قرین حقیقت، مجاز من
نقش بر آب زدن ← کار بیهوده انجام دادن
ای که پنجاه رفت و در خوابی / مگر این پنج روز دریابی
در خواب بودن ← غافل بودن
کنایه یکی از شیوههای برجسته در شعر فارسی است که با استفاده از آن شاعران میتوانند مفاهیم گوناگون را به شیوهای زیبا و تصویری انتقال دهند. در زیر چند مثال از کنایه در شعر فارسی آورده شده است:
مثال از حافظ: ای دل، ماه را به رخ یار برگردان و بگو که مه را دلبری به میانخواهی نیست
در این شعر، حافظ ماه را به موجودی دیگر مقایسه میکند که نشان دهندهی زیبایی و شکوه رخنه یارش است.
مثال از سعدی: خراباتی هر آنچه هست از این عالم بردهاند به نیک و بد یاری خویش پنهان کن
در این شعر، سعدی با استفاده از مفهوم "خرابات" به معنای دیوانهخانه و جایی که دیوانهها سرکوب نمیشوند، به شرایط غیرمطلوب جامعه و توصیه میکند که خود را محفوظ نگه داریم.
مثال از مولوی: آمد زمانه که هر که را بر دهد خرقه، به خرابات و بیخودی شتافت
در این بیت، مولانا به مفهومی عمیقتر اشاره میکند و خرقه را به معنای هویت و شخصیت فرد میبیند که به دلیل تغییرات زمانه و محیط، هر کس به سوی خودرویی میرود.
به قمارخانه رفتم همه پاکباز دیدم
چو به صومعه رسیدم همه زاهد ریایی
فخرالدین عراقی
چند مثال برای کنایه :
- سعدیا راست روان گوی سعادت بردن.. : به خوشبختی رسیدن
- نعمتت بار خدایا، ز عدد بیـــــرون است / شکرِ اِنعام تو هـرگز نکند شکرگزار :بی شمار بودن نعمت ها
ستودن نداند کس او را چو هست / میان بندگی را ببایدت بست: برای بندگی باید اماده بشی