پرسش خود را بپرسید

در بیت زیر از حافظ، “خودآگاهی شاعر” به چه صورت نمایان شده و چه ارتباطی با مفهوم “عشق” و “رندی” در اندیشه حافظ دارد؟

تاریخ
٣ هفته پیش
بازدید
٣٠١

در بیت زیر از حافظ، “خودآگاهی شاعر” به چه صورت نمایان شده و چه ارتباطی با مفهوم “عشق” و “رندی” در اندیشه حافظ دارد؟

«من که از عشق نمی‌آموزم جز رندی و مستی

رندم از آنم که سر تابم به پای باده نیست»

٣٤,٨٤٥
طلایی
٨
نقره‌ای
١٩١
برنزی
٤٠٦

٤ پاسخ

مرتب سازی بر اساس:

درود.

خودآگاهی حافظ در این بیت، با استفاده از "من" و "رندم"، به خودآگاهی خود اشاره می‌کند و هویت ادبی و فلسفی خود را تعریف می‌کند.چون ارتباط با عشق و رندی، "عشق"  در اندیشه حافظ، راهی برای رسیدن به حقیقت و آزادی است. "رندی" و "مستی" نمادهای آزادی از قید و بندهای اجتماعی و مذهبی هستند. 

٢١٥,٩١٦
طلایی
١٠١
نقره‌ای
٣,٣٥٧
برنزی
٢,٧٤٩
تاریخ
٢ هفته پیش

https://abadis.ir/bepors/question/33251/#ans-304449

تاریخ
٢ هفته پیش

غزل کامل پیدا نشد . چت پات هم  شماره ۲۶۰ رو میگه ولی این بیت در غزل نبود .‌

حضرت می فرماید : 

'من'  که بیشتر از رندی و مستی ، نتونستم  ا ز عشق بیاموزم . یعنی از عشق ، خیلی چیزها میشه آموخت ولی 'من' ، فقط رندی و مستی رو آموختم .‌

خب ، اینجا حضرت این خودآگاهی رو از ضعف آگاهی / دانستگی خودشون در دریافت کامل عشق   رو آشکار می کنن .‌

یعنی آگاهی 'من' ، به اون گستردگی نیست که تمامی ابعاد عشق رو ببینه و دریافت کنه.

رندی یعنی جدائی از باورها و سنت ها . زیرک و هشیار بودن . 

عشق ، رابطِ بین عاشق و معشوق هست . 

خدای یگانه ، یا نورِ جان در دل که ذره ای از اوست   معشوق هست . اما خود خدا ، عشق هم هست . حتی خدا ، عاشق هم هست . 

بسته به دیدگاه ناظر داره .

اگر از سمت خدا به داستان بین عاشق و معشوق نگاه کنی ، خدا ، عاشق هست .

اگر از سمت بنده خدا نگاه کنی ، بنده خدا عاشق   به حساب می یاد . 

پس عاشق و معشوق ، یکی هستن   و فقط این 'عشق' هست که وجود داره .‌ خدا .

 خدا عشق محض هست . 

نور جان در دل یا نور آگاه بخش ،حیات بخش. 

فقط آگاه بودن هست .

میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست

تو خود حجاب خودی حافظ ، از میان برخیز

یعنی عاشق و معشوق ، یکی هستن . 

این دریافت و فهم زمانی هست که سالک با مراقبه و مشاهده ، به سطح و عمقی میرسه که نور شمع آگاهی رو ، در آیینه های کانونی و جلاخورده دل ، بصورت نوری درخشان می بینه . نور آگاه بودن .‌

آگاهی یا دانستگیی که شاهد نور هست ، دارای 'من ' هست . هنوز ، منِ شاهد درونش هست که آگاهی شکل گرفته . 

زمانی که 'من ' از مشاهده گر بیفته 

اونوقت از آگاهی/ دانستگی از نور ، تنها و فقط ، آگاه بودن می مونه . 

حالا آگاه بودن ، جذبِ آگاه بودن میشه . 

پس ' تو خود حجاب خودی ' ، یعنی 'من ' میان عاشق و معشوق قرار گرفته .‌

این 'من' هست که ماهیتِ عشق رو تبدیل به عاشق کرده . وگرنه فقط ، عشق هست . 

در رندی یاد میگیرن که 'من ' نباید در میان باشه ، بخاطر همین سالک با رند بودن ، هویت و شخصیت و باور و فکر رو در خودش از بین می بره .‌بی هویت و بی شخصیت و بی باور و بی فکر میشه و لا ابالی میشه . 

دیگر در هیچ محفل و اجتماع و قوانین اجتماع ، جائی نداره .‌

زمانی که 'من ' نباشه و تخریب بشه ، تنها عشق می مونه . 

هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن

وانگه بیا با عاشقان ، هم خانه شو هم خانه شو

پس مرد رندی در عرفان ، یعنی ویران کردنِ 'من' و از خود بیگانه شدن . 

حالا در انجام فنِ مشاهده گری ، راحتر میتونی افکار و احساسات و خاطرات خودت رو رها کنی .  

رندم از آنم که سر تابم به پای باده نیست

میفرماید ؛ رندی 'من' ، بخاطر این هست که نافرمانی از سنت ها و باورها کنم . یعنی خودآگاهانه دارم سر بر می تابم . نه از روی عقل و باور دیگه ای . 

جنگ بین مکاتب و سنتها بخاطر چی هست؟ 

چون هر کدوم باور و سنت خودشون رو برتر یا بهتر  می دونن  .

حضرت اشاره می کنن که'من' بخاطر باوری ، باورهای دیگه رو ، نفی نمی کنم .‌

چون کسی که بخاطر باوری ، یک باور دیگه رو نفی کنه ، یعنی یک مقلد هست . یه چیزی تو مغزش کردن ، و اون باور کرده ، حالا داره با دیگران می جنگه . 

حضرت می فرماید ، انچه که در دل بطور عینی دارم می بینم ، موجب میشه تا تمام باورها رو رها می کنم . 

پس این رندی و بی باوری و بی هویتی من ، بخاطر سرتابیدن و رو گرداندن از همه سنت ها هست و ربطی به مستی من نداره . 

خودآگاهانه هست . 

مستی ، منظور 'می' و شراب حضور در لحظه هست که در جریان مشاهده گری جریان داره .‌

باده حضور و نگهداری توجه در لحظه حال ، آگاهی در سالک رو ، از همه چیز جدا می کنه . دائما در حال مشاهده پدیدار شدن انواع آگاهی/ دانستگی در دل هست.

پس حضرت می فرماید : این رندی 'من' ، بطور خودآگاهانه هست .این سرتاباندن وعدم قبول باورها و سنتها ، با زیرکی و هشیار بودن 'من ' هست و ربطی به باده حضور ندارد .  

مردم هشیار از این معامله دورند

شاید اگر عیب ما کنند که مستیم

٩,٣١٨
طلایی
٥
نقره‌ای
٦٤
برنزی
٩٩
تاریخ
٢ هفته پیش

حافظ تو این بیت رسماً می‌گه: من کاملاً می‌دونم از عشق چی یاد گرفتم؛ فقط رندی و مستی. این خودش نشونهٔ خودآگاهیشه؛ یعنی دقیق می‌فهمه هویتش از کجا شکل گرفته.

🔗 رابطه با عشق:

عشق براش نه معلم اخلاقه، نه نصیحت؛ معلم آزادگیه. ازش یاد می‌گیره ریا نکنه و خودش باشه.

😎 رابطه با رندی:

رندی یعنی آزاد فکر کردن و زیر بار ظواهر نرفتن. حافظ می‌گه اینو مستقیم از عشق یاد گرفته.

🍷 مصرع دوم:

سرم رو پای باده نمی‌ذارم یعنی حتی در برابر چیزی که بقیه رو مطیع می‌کنه هم خم نمی‌شم؛ پس رندی‌اش انتخابیه، نه از سر بی‌خیالی.

❓ البته گیر هم می‌شه داد: چرا عشق رو فقط محدود کرده به رندی؟ واقعاً همهٔ عشق همین‌قدر ضدسیستمه؟ این‌جا نگاهش جای بحث داره.

٣٠,٥٨٢
طلایی
٢٣
نقره‌ای
٥٧٠
برنزی
١٦٧
تاریخ
٢ هفته پیش

پاسخ شما