در بیت زیر از حافظ، “خودآگاهی شاعر” به چه صورت نمایان شده و چه ارتباطی با مفهوم “عشق” و “رندی” در اندیشه حافظ دارد؟
در بیت زیر از حافظ، “خودآگاهی شاعر” به چه صورت نمایان شده و چه ارتباطی با مفهوم “عشق” و “رندی” در اندیشه حافظ دارد؟
«من که از عشق نمیآموزم جز رندی و مستی
رندم از آنم که سر تابم به پای باده نیست»
٤ پاسخ
درود.
خودآگاهی حافظ در این بیت، با استفاده از "من" و "رندم"، به خودآگاهی خود اشاره میکند و هویت ادبی و فلسفی خود را تعریف میکند.چون ارتباط با عشق و رندی، "عشق" در اندیشه حافظ، راهی برای رسیدن به حقیقت و آزادی است. "رندی" و "مستی" نمادهای آزادی از قید و بندهای اجتماعی و مذهبی هستند.
https://abadis.ir/bepors/question/33251/#ans-304449
غزل کامل پیدا نشد . چت پات هم شماره ۲۶۰ رو میگه ولی این بیت در غزل نبود .
حضرت می فرماید :
'من' که بیشتر از رندی و مستی ، نتونستم ا ز عشق بیاموزم . یعنی از عشق ، خیلی چیزها میشه آموخت ولی 'من' ، فقط رندی و مستی رو آموختم .
خب ، اینجا حضرت این خودآگاهی رو از ضعف آگاهی / دانستگی خودشون در دریافت کامل عشق رو آشکار می کنن .
یعنی آگاهی 'من' ، به اون گستردگی نیست که تمامی ابعاد عشق رو ببینه و دریافت کنه.
رندی یعنی جدائی از باورها و سنت ها . زیرک و هشیار بودن .
عشق ، رابطِ بین عاشق و معشوق هست .
خدای یگانه ، یا نورِ جان در دل که ذره ای از اوست معشوق هست . اما خود خدا ، عشق هم هست . حتی خدا ، عاشق هم هست .
بسته به دیدگاه ناظر داره .
اگر از سمت خدا به داستان بین عاشق و معشوق نگاه کنی ، خدا ، عاشق هست .
اگر از سمت بنده خدا نگاه کنی ، بنده خدا عاشق به حساب می یاد .
پس عاشق و معشوق ، یکی هستن و فقط این 'عشق' هست که وجود داره . خدا .
خدا عشق محض هست .
نور جان در دل یا نور آگاه بخش ،حیات بخش.
فقط آگاه بودن هست .
میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ ، از میان برخیز
یعنی عاشق و معشوق ، یکی هستن .
این دریافت و فهم زمانی هست که سالک با مراقبه و مشاهده ، به سطح و عمقی میرسه که نور شمع آگاهی رو ، در آیینه های کانونی و جلاخورده دل ، بصورت نوری درخشان می بینه . نور آگاه بودن .
آگاهی یا دانستگیی که شاهد نور هست ، دارای 'من ' هست . هنوز ، منِ شاهد درونش هست که آگاهی شکل گرفته .
زمانی که 'من ' از مشاهده گر بیفته
اونوقت از آگاهی/ دانستگی از نور ، تنها و فقط ، آگاه بودن می مونه .
حالا آگاه بودن ، جذبِ آگاه بودن میشه .
پس ' تو خود حجاب خودی ' ، یعنی 'من ' میان عاشق و معشوق قرار گرفته .
این 'من' هست که ماهیتِ عشق رو تبدیل به عاشق کرده . وگرنه فقط ، عشق هست .
در رندی یاد میگیرن که 'من ' نباید در میان باشه ، بخاطر همین سالک با رند بودن ، هویت و شخصیت و باور و فکر رو در خودش از بین می بره .بی هویت و بی شخصیت و بی باور و بی فکر میشه و لا ابالی میشه .
دیگر در هیچ محفل و اجتماع و قوانین اجتماع ، جائی نداره .
زمانی که 'من ' نباشه و تخریب بشه ، تنها عشق می مونه .
هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن
وانگه بیا با عاشقان ، هم خانه شو هم خانه شو
پس مرد رندی در عرفان ، یعنی ویران کردنِ 'من' و از خود بیگانه شدن .
حالا در انجام فنِ مشاهده گری ، راحتر میتونی افکار و احساسات و خاطرات خودت رو رها کنی .
رندم از آنم که سر تابم به پای باده نیست
میفرماید ؛ رندی 'من' ، بخاطر این هست که نافرمانی از سنت ها و باورها کنم . یعنی خودآگاهانه دارم سر بر می تابم . نه از روی عقل و باور دیگه ای .
جنگ بین مکاتب و سنتها بخاطر چی هست؟
چون هر کدوم باور و سنت خودشون رو برتر یا بهتر می دونن .
حضرت اشاره می کنن که'من' بخاطر باوری ، باورهای دیگه رو ، نفی نمی کنم .
چون کسی که بخاطر باوری ، یک باور دیگه رو نفی کنه ، یعنی یک مقلد هست . یه چیزی تو مغزش کردن ، و اون باور کرده ، حالا داره با دیگران می جنگه .
حضرت می فرماید ، انچه که در دل بطور عینی دارم می بینم ، موجب میشه تا تمام باورها رو رها می کنم .
پس این رندی و بی باوری و بی هویتی من ، بخاطر سرتابیدن و رو گرداندن از همه سنت ها هست و ربطی به مستی من نداره .
خودآگاهانه هست .
مستی ، منظور 'می' و شراب حضور در لحظه هست که در جریان مشاهده گری جریان داره .
باده حضور و نگهداری توجه در لحظه حال ، آگاهی در سالک رو ، از همه چیز جدا می کنه . دائما در حال مشاهده پدیدار شدن انواع آگاهی/ دانستگی در دل هست.
پس حضرت می فرماید : این رندی 'من' ، بطور خودآگاهانه هست .این سرتاباندن وعدم قبول باورها و سنتها ، با زیرکی و هشیار بودن 'من ' هست و ربطی به باده حضور ندارد .
مردم هشیار از این معامله دورند
شاید اگر عیب ما کنند که مستیم
حافظ تو این بیت رسماً میگه: من کاملاً میدونم از عشق چی یاد گرفتم؛ فقط رندی و مستی. این خودش نشونهٔ خودآگاهیشه؛ یعنی دقیق میفهمه هویتش از کجا شکل گرفته.
🔗 رابطه با عشق:
عشق براش نه معلم اخلاقه، نه نصیحت؛ معلم آزادگیه. ازش یاد میگیره ریا نکنه و خودش باشه.
😎 رابطه با رندی:
رندی یعنی آزاد فکر کردن و زیر بار ظواهر نرفتن. حافظ میگه اینو مستقیم از عشق یاد گرفته.
🍷 مصرع دوم:
سرم رو پای باده نمیذارم یعنی حتی در برابر چیزی که بقیه رو مطیع میکنه هم خم نمیشم؛ پس رندیاش انتخابیه، نه از سر بیخیالی.
❓ البته گیر هم میشه داد: چرا عشق رو فقط محدود کرده به رندی؟ واقعاً همهٔ عشق همینقدر ضدسیستمه؟ اینجا نگاهش جای بحث داره.