⬆
برای انتخاب دیکشنری یا لغتنامه، اینجا را کلیک کنید.
< مترجم
سجادیه
فهرست واژه ها و پیشنهادهای نوشته شده
واژه
نوشتار
1
مغل
مَغَل درگویش یزدی همان مَنقَل است
١٣٩٨/٠٥/١٦
8
|
1
2
زوزا
زِوُزا در گویش یزدی یعنی زایمان کردن (ز) با حرکت کسره و (زا) که از زاییدن می اید
١٣٩٨/٠٥/٠٦
2
|
0
3
بوز گل مولت اولنگونه
بُوز گَلِ مُولِت اُلِنکونَه در گویش یزدی (بوز =زنبور) یعنی زنبور به(گَل=چسبیده ) (مُول=گردن ) گردنت چسبیده و(اولنگون=آویزون) آویزونه
١٣٩٨/٠٥/٠٥
2
|
0
4
تارا
تارا در زبان فارسی به معنی ستاره و کوکب میباشد .
واسم بسیار زیبایی است
١٣٩٨/٠٥/٠٥
52
|
1
5
جملی
کاربر محترم محیا
جُمُلی گویش قدیمی ومحلی یک استان است .صرفا جهت اطلاع کاربران ارسال شده است نه برای ترویج واژه
١٣٩٨/٠٥/٠٢
17
|
0
6
گریمور
گریمور =چهره پرداز .
شخصی که روی چهره بازیگر برای اجرای نقش فیلم در سینما و یا اجرای نقش در تاتر شخصیت سازی میکند .به طوریکه بازیگر از دی ...
١٣٩٨/٠٤/٢٨
10
|
0
7
گریمور کیست
چهرهپرداز یا گریمور یا مسئول گریم فردی است که آرایش چهره بازیگران برای حضور در نمایشهای تلویزیونی، سینمایی یا تئاتری را بر عهده دارد.
چهرهپ ...
١٣٩٨/٠٤/٢٨
6
|
0
8
گریم چیست
گریم در ردیف هنرهای نمایشی ظریف محسوب می شود. این هنر بر پایه ی نقاشی و مجسمه سازیو خطاطی ، بنا شده است. بوم گریمور، چهره ی فرد بازیگر است. یعنی سطح ...
١٣٩٨/٠٤/٢٨
6
|
0
9
بوغ
بوغ در گویش یزدی همان بوق است
١٣٩٨/٠٤/٢٨
8
|
0
10
اوچلقون
اُوچَلَقون در گویش یزدی یعنی آب چکان . ظرف یا شئی که آب از آن میچکد
١٣٩٨/٠٤/٢٥
8
|
0
11
چش پاره
چَش پارَه در گویش یزدی = چشم دریده
کنایه از شخص بی حیا
١٣٩٨/٠٤/٢٥
6
|
0
12
کرست
کُرسِت در گویش یزدی یعنی همان سوتین .. سینه بند زنانه
١٣٩٨/٠٤/٢٥
8
|
1
13
ورشوریده
وَرشوریدَه در گویش یزدی یعنی سر مَست . شخصی که بیش از حد شادمان است
١٣٩٨/٠٤/٢٥
8
|
0
14
تنقیه
در گویش یزدی به تزریق دارو از راه مقعد تنقیه گفته میشود
١٣٩٨/٠٤/٢٥
8
|
1
15
تزریق دارو ازراه مقعد
در گویش یزدی به تزریق دارو از راه مقعد اِمالَه گفته میشود
١٣٩٨/٠٤/٢٥
6
|
0
16
تزریق دارو ازراه مقعد
در گویش یزدی به تزریق دارو از راه مقعد تنقیه هم گفته میشود
١٣٩٨/٠٤/٢٥
6
|
0
17
پرهن
پِرهَن درگویش یزدی همان پیراهن است .
١٣٩٨/٠٤/٢٥
6
|
0
18
تف سر بالا
تُفِ سَرِ بالا در گویش یزدی یعنی کاری یا عملی که انعکاس منفی آن به خود آدم بر میگرده .
مثلا شخصی فرزندش کار خطایی کرده واون شخص نمیتونه گلایه ...
١٣٩٨/٠٤/٢٥
36
|
1
19
خاروعار
خاروعار در گویش یزدی یعنی زشت وبدترکیب = بیقواره
١٣٩٨/٠٤/٢١
10
|
0
20
دشول
دُشوِل در گویش یزدی یعنی غده های موجود در گوشت که غیر ماکول(خوردنی نیست ) و خوراک سگ وگربه است
١٣٩٨/٠٤/٢١
10
|
0
21
دونه در رخ
دونَه دَر رِخ اصطلاحی در گویش یزدی یعنی بیرون ریختن دانه های پوستی / جلدی
مثلا اگر یک یزدی شنیدید که میگوید فلانی تَنِش دونَه دَر رِخته یعنی فلا ...
١٣٩٨/٠٤/٢١
10
|
0
22
زیر جامه
واژه زیرجامه معادل اصطلاح یزدی آن زیجیمه میباشد
١٣٩٨/٠٤/٢١
13
|
0
23
زیجیمه
زیجیمَه در گویش یزدی یعنی زیرجامه = زیرشلواری
١٣٩٨/٠٤/٢١
10
|
0
24
نشیمن گاه
نشیمن گاه اصطلاح یزدی آن شَغَس میباشد
١٣٩٨/٠٤/٢١
15
|
0
25
شغس
شَغَس در گویش یزدی یعنی نشیمن گاه
١٣٩٨/٠٤/٢١
13
|
0
26
نشسگاه
نِشِسگاه در گویش یزدی همان نشیمن گاه است =مقعد
١٣٩٨/٠٤/٢١
15
|
0
27
نمسود
نَمِسود اصطلاحی است در گویش یزدی یعنی نمی سایید
١٣٩٨/٠٤/٢١
10
|
0
28
ثبات
ثُبات در اصطلاح یزدی کسالتی است که پس از خوردن غذاهایی که به سردی معروفند، پیدا می شود / دردی که ناشی از خوردن سردی است. مثلا: یتا چایی نبات سف بخو ...
١٣٩٨/٠٤/٢١
15
|
1
29
زپرتی
زِپِرتی واژه ایست که در گویش یزد بسیار مرسوم است
زپرتی واژه ای است که یزدی ها فراوان بکار میبرند. این واژه روسي Zeperti به معني زنداني است و ...
١٣٩٨/٠٤/٢١
27
|
1
30
خار آدر
خارِآدُر در گویش یزدی نوعی گیاه خاردار، گیاه خارشتر است
١٣٩٨/٠٤/٢١
10
|
0
31
جانمازاوکشیدن
جانَمازاُوکَشیدَن در گویش یزدی کنایه از تظاهر به پاکدامنی، عفّت و درستکاری/کنایه از ریاکاری، به دروغ خود را پرهیزکار و مؤمن نشان دادن، تظاهر به پاک ...
١٣٩٨/٠٤/٢١
10
|
0
32
خاطیری
خاطیری یک اصطلاح یزدی است و به معنای به خاطر اینکه، به این دلیل که
١٣٩٨/٠٤/٢١
10
|
0
33
سرککشیدن
سَرُک کَشیدن درگویش یزدی یعنی دزدکی به جایی نگاه کردن . پنهانی از بالای دیوار یا از لای در نگریستن
١٣٩٨/٠٤/٢١
10
|
0
34
آسه پتک
آسَّه پِتُک در گویش یزدی یعنی پنهانی .یواشکی
آیا می دونید " آسَّه پِتُک " یعنی چه؟ وقتی یک نفر کاری را بی سرو صدا و یواشکی انجام بدهد می گویند ف ...
١٣٩٨/٠٤/٢١
10
|
0
35
نامیزون
نامیزون در گویش یزدی یعنی بهم ریخته . نامرتب .ناجور .نامناسب
در گویش یزدی وقتی یک نفر حالت به هم ریخته، نامرتب و ناجور داشته باشد به او می گویند" ...
١٣٩٨/٠٤/٢١
10
|
0
36
اله وله
اَلَه وَله در گویش یزدی یعنی شگفت آور ، متعجب ، همان گردشدن چشم است
اگر در حال گفتگو با یک یزدی شنیدید او گفت: چشام داره اله وله مره ...! اصلا ت ...
١٣٩٨/٠٤/٢١
10
|
0
37
بسکی
بَسکی یک اصطلاح در گویش یزدی است
بَسْکی یا [b�ski] در لهجه یزد به معنی بس که، آن قدر که، تا آن حد که می دهد.
مثلا: اکبرآقا تا حالا جریمه نشد ...
١٣٩٨/٠٤/٢١
10
|
0
38
تورسیده
تُورُسیده یه اصطلاح یزدی است =ازهم گسیخته =ازبین رفته
اگر یک یزدی زمانی از کلمه " تورسیده" استفاده کرد، تعجب نکنید! این کلمه معنی از هم گسیخته و ...
١٣٩٨/٠٤/٢١
10
|
0
39
پیزی
پیزی درگویش یزدی = پِن =مقعد
١٣٩٨/٠٤/٢١
13
|
1
40
پن گشاد
پِن گُشاد در گویش یزدی یعنی ادم تنبل و تن پرور
(پِن = مقعد درگویش یزدی )
١٣٩٨/٠٤/٢١
8
|
0
41
پن
پِن در گویش یزدی یعنی مقعد= پیزی
١٣٩٨/٠٤/٢١
15
|
1
42
پرسه
پُرسَه با ضمه (پ) در گویش یزدی به مراسم ختم درگذشتگان گفته میشود . واین گویش همچنان مرسوم است
١٣٩٨/٠٤/٢١
8
|
0
43
شتر دیدی ندیدی
شتر دیدی ندید (مراجعه شود به تاریخچه داستان )
اگر کسی از رازی باخبر شود و افشای آن ممکن است که به خود او هم آسیب بزند ضربالمثل شتر دیدی ندید را ...
١٣٩٨/٠٤/٢٠
15
|
1
44
موش تو سوراخ نمیرفت جارو به دمش میبست
معانی مَثَل موش تو سوراخ نمیرفت، جارو به دمش می بست
۱- برای حل کردن یک مشکل کوچک، مشکل بزرگتر ایجاد کردن.
۲- این مثل در مورد کسانی به کار م ...
١٣٩٨/٠٤/٢٠
105
|
4
45
هرکه بامش بیش برفش بیشتر
هرکه بامش بیش، برفش بیشتر
این ضربالمثل را معمولا در مورد افرادی به کار میبرند که به لحاظ مکنت، جایگاه و مقام مادی و معنوی در مکان رفیعی باشند. ...
١٣٩٨/٠٤/٢٠
36
|
1
46
فکر نان باش که خربزه آبست
فکر نان کن که خربزه آب است
داستان ضرب المثل فکر نان کن که خربزه آب است:
در روزگاران قديم دو دوست بودند که کارشان خشتمالي بود . از صبح ت ...
١٣٩٨/٠٤/٢٠
10
|
0
47
هرکی خربزه میخوره پای لرزش هم میشینه
معنی ضرب المثل هر کی خربزه میخوره پای لرزش هم می شینه:
هرکس به کار خطرناک و اشتباه دست میزند باید ضرر و خسارت و ناراحتی اش را هم تحمل کند.
١٣٩٨/٠٤/٢٠
8
|
0
48
لقمه بزرگتر از دهانش بردلشته
لقمه بزرگتر از دهانش برداشته کنایه از فردی دارد که کاری را پذیرفته که از عهده اش بر نمی آید وخودش را دچار درد سر میکند
١٣٩٨/٠٤/٢٠
8
|
0
49
گنده گوزی
گُندَه گوزی در گویش یزدی ..کنایه از فردی دارد که با بی پولی و دست خالی بلند پروازی کرده وبخواهد کار بزرگی انجام دهد /آدم تهیدستی که خواهش ها و انتظا ...
١٣٩٨/٠٤/٢٠
10
|
1
50
شکم گرسنه و گوز فندقی
شکم گرسنه وگوز فندقی.. کنایه از فردی دارد که با بی پولی و دست خالی بلند پروازی کرده وبخواهد کار بزرگی انجام دهد /آدم تهیدستی که خواهش ها و انتظارات ز ...
١٣٩٨/٠٤/٢٠
8
|
0
1
2
3
4
5
6
7
8
<