دیکشنری
جدیدترین پیشنهادها
خردکن زباله ( زیر سینک ) یه دستگاه زیر سینکه که بقایای غذایی رو خرد می کنه تا راحت تر بریزن تو فاضلاب ( توی ایران کمتره ) . مثال: He turned on the ...
زیرانداز خشک کننده یه نوع پد نرم که ظرف ها بعد از شست وشو روش قرار می گیرن تا خشک بشن. جایگزین آب چکانه گاهی. مثال: Put the glasses on the drying m ...
دستکش ظرف شویی دستکش های پلاستیکی برای محافظت از پوست دست هنگام شستن ظرف با آب داغ یا مواد شوینده. مثال: She wore gloves to wash the dishes. مشتقا ...
اسفنج یه تیکه نرم و جاذب برای شستن ظرف یا پاک کردن لکه ها از سطح ها. مثال: Wipe the counter with a clean sponge. مشتقات: اسم: sponge – اسفنج فعل: ...
حوله ی آشپزخانه پارچه ای برای خشک کردن دست ها یا ظرف ها بعد از شست وشو. مثال: Dry the dishes with a clean towel. مشتقات: اسم: towel – حوله فعل: to ...
جدیدترین ترجمهها
جدیدترین پرسشها
دوستانی که گاهی بیدلیل دیسلایک میزنن واقعاً برام سواله که دقیقاً چی توی بعضی جوابها اذیتتون میکنه آیا لحن صمیمی و خودمونی اذیتکنندهست؟ یا تحلیلهای طولانی؟ شاید هم فقط تفاوت سلیقه داریم اگه نظرتون رو بگید، خیلی خوشحال میشم شاید بتونیم بهتر همدیگه رو بفهمیم و فضای آبادیس رو گفتوگومحورتر کنیم
جدیدترین پاسخها
در این بین، منظور از «بر انگشت پیچ)) چیست؟ ((نه یک عیب او را بر انگشت پیچ جهانی فضیلت بر آور به هیچ))
میگه: یه عیب کوچیک از یه نفر رو میگیری و ول نمیکنی، ولی کلی خوبی داره که نادیدهش میگیری! 🟡 پیامش سادهست: منصف باشیم، فقط دنبال عیب نگردیم.
قُل أُنطُق تحدّث حدّث تکلّم إلغی إلحن غنّی إتلو ألسن أهمس وسوس إخفت إقرأ(به معنی بخون نیست) ...
1. قُل → بگو، بهصورت صریح و امری. (مثلاً: قُلْ هُوَ اللَّهُ) 2. تکلّم → صحبت کردن کلی و رسمی. 3. تحدّث → گفتوگو کردن معمولی. 4. حدّث → روایت کردن یا نقل قول گفتار دیگران. 5. أنطِق → لب ...
انسان یه موجود پیچیدهست، ترکیبی از عقل، احساس، اراده و معناجویی. هم میتونه بالا بره، هم سقوط کنه. همیشه دنبال یه چیزی فراتره از خودش. 📚 منبع پیشنهادی: اریک فروم – Escape from Freedom (برای دید روانشناسی و فلسفی)
داره میگه: همونطور که جبرئیل تو آسمونا پرواز میکنه، اگه حرف تو تو دل کسی نوشته بشه، اون دل مثل یه صفحهی آسمونی میشه. یعنی کلام تو خیلی بالاست، دل آدمو آسمونی میکنه. آرایهها: تشبیه (دل به صفحه)، تشخیص، مراعات نظیر (جبریل، شهپر، افلاک). 👌 یه جور ستایشه از حرفهای بلند و نورانی یه شخصیت خاص.
نظر شما در باره ی این کارواژه چیست ؟ دیدم که پرگتیدن به معنی تعلق داشتن به کار گرفته می شود ، ولی من در پیدا کردن ریشه ی آن تا کنون نا کام مانده ام، کسی میداند؟
پَرگتیدن توی منابع معتبر فارسی نیست و ساختگی یا نوساختهست. بهجای اون بهتره بگی تعلّق داشتن یا وابسته بودن.