ضربالمثل 'از این گوش میگیرد و از آن گوش در میکند' به چه نوع رفتار یا شخصیتی اشاره دارد؟
ضربالمثل
'از این گوش میگیرد و از آن گوش در میکند'
به چه نوع رفتار یا شخصیتی اشاره دارد؟ این ضرب المثل به شکل دیگه ای بیان میشه ؟
٢ پاسخ
ضربالمثل “از این گوش میگیرد و از آن گوش در میکند” به شخصی اشاره دارد که به نصیحتها، پندها یا گفتههای دیگران توجه نمیکند و آنها را نادیده میگیرد. این فرد به حرفهای دیگران گوش میدهد، اما هیچ تأثیری بر رفتار یا تصمیماتش ندارد، گویی که اصلاً چیزی نشنیده است.
این ضربالمثل به شکلهای دیگری نیز بیان میشود، مانند:
- “یک گوشش دره، یک گوشش دروازه”
“از این گوش میشنود و از آن گوش به در میکند”
این عبارات همگی به بیتوجهی و بیاعتنایی به نصیحتها و گفتههای دیگران اشاره دارند.
مفهوم این ضرب المثل آن است که شخص به خیرخواهی و نصیحت دیگران اهمیتی نمیدهد و فکر میکند خودش همه چیز را میداند و میخواهد هر کاری را که دلش میخواهد انجام دهد؛ هر چند دیگران نتیجه نامطلوب آن کار را به او تذکر بدهند و چنان که میدانیم آزموده را آزمودن خطاست.
داستان 👇
در زمانهای قدیم پیرمرد ثروتمندی بود که پسری بی فکر و خوش گذران داشت. پیرمرد همیشه نگران فرزندش بود که مبادا با بی فکری همه چیزش را از دست بدهد و پس از مرگ او بی چیز و تنگ دست شود. بنابراین همیشه او را به میانه روی و پرهیز از دوستان ناباب سفارش میکرد؛ اما او این نصیحتهای پدرش را از یک گوش میگرفت و از گوش دیگر در میکرد.
پیرمرد از دنیا رفت و پسر با تمامی اموال پدرش تنها ماند. او هر روز به دیدن دوستانش میرفت و وقت خود را با آنها تلف میکرد و آنها را به باغ و بوستانها دعوت میکرد و از پولی که از پدرش برای او باقی گذاشته بود، آنها را مهمان میکرد. او عادت داشت برای خودش کفش و لباسهای متعددی بخرد و هیچ وقت به نتیجه ولخرجیهایش نمیاندیشید.
پس از گذشت مدتی کوتاه اموال پدرش تمام شد و به قول قدیمیها کفگیرش به ته دیگ خورد. پیش خودش فکر کرد خوب است به سراغ وصیت نامه پدر بروم. شاید او مقداری پول در جایی مخفی کرده باشد و نشانی آن را در وصیت نامه اش نوشته باشد و با پیدا کردن آنها بتوانم دوباره به خوش گذرانی بپردازم. او وصیت نامه پدر را یافت که در آن نوشته شده بود: «پسرم! از آنجا که میدانم تو به نصیحتهای من گوش نمیکنی و در زمان اندکی همه ارثیه خود را خرج دوستانت میکنی و بیچاره و فقیر میشوی، به تو پیشنهاد میکنم به زیر زمین بروی و خود را به طنابی که از سقف آویزان شده است، دار بزنی تا به آخرین نصیحت من عمل کرده باشی.»
پیرمرد قصه ما از آن آدمهای زرنگ روزگار بود. او در سقف زیرزمین چند کوزه اشرفی مخفی کرده بود و به این فکر کرده بود که وقتی پسر فقیر شد، طبق وصیت او خود را از طناب آویزان میکند و آن وقت سقف که خیلی سست است خراب میشود و کوزههای اشرفی روی سر پسر میریزد و پسر تصمیم میگیرد از دوستان بی وفای خود که او را در روزگار فقر تنها گذاشتهاند، دست بکشد و با این کوزههای اشرفی زندگی دوبارهای برای خود بسازد؛ اما غافل از آن که پسر همه نصیحتهای پدر را از این گوش میگیرد و از آن گوش در میکند.
پسر پیش خودش فکر کرد که چه قدر احمقانه است خودش را از سقف زیر زمین دار بزند. این کار اصلا هیجان انگیز نیست. بنابراین خواست خودش را زیر قطار مترو بیندازد. غافل از آن که در آن روزگار هنوز مترو اختراع نشده بود. از این رو بالای پلی رفت تا خود را به درون رودخانه بیندازد. او به امواج رودخانه نگاه میکرد و مضطرب بود؛ اما به ناگاه داروغه او را به جرم خودکشی در ملأ عام دستگیر کرد و به زندان انداخت. خلاصه سالهای سال گذشت و او ازدواج کرد و بچه دار شد و از آنجا که به افسردگی شدیدی به خاطر بی پولی دچار شده بود، قبل از آن که به سن کهن سالی برسد، از دنیا رفت. اما او پسر زرنگی داشت که حرفهای دیگران را میشنید و به آن عمل میکرد. او در سنین جوانی خود تصمیم گرفت خانه پدری خود را بازسازی کند و در هنگام تخریب ساختمان اشرفیها را پیدا کرد و با آن سرمایه گذاری کرد و تا آخر عمر از آن استفاده کرد و لذت برد.
* باز نشر از سایت: 👇
https://setare.com/fa/news/30235/گسترش-ضرب-المثل-از-این-گوش-می-گیرد-و-از-آن-گوش-در-می-کند/