برایِ واژگانِ " کُپی، کپی کردن" چه پیشوند یا پیشوندهایی را سزَنده می دانید؟
من دیدگاهم را پیرامونِ واژگانِ " کُپی، کُپی کردن" در زیرواژه یِ " کُپی" برنهاده ام. اکنون پرسش اینجاست که شما چه پیشوند یا پیشوندهایی را برایِ این واژگان می پسندید؟
اگر دیدگاهتان را نیز درباره یِ پیشوندگانِ پیشنهادیِ من بازگویید، خوشنود خواهم شد.
١٩ پاسخ
آیا پیمانه برداشتن از چیزی نشانه نمونه برابر نیست ؟؟؟ همان مشت نمونه خربار
آیا پیمانه --> پیمان به ظرفیت و گنجایش و حدو حدود اشاره ندارد؟؟؟؟؟ پیمانه که دیگر ایرانیست نه لاتین که بگویید آن دو چه رپتی بهم دارند و ...
آیا ظرفیت و گنجایش همان جام / کاپ /کَپ = cap / cup نمیشود؟؟؟؟ که همگی به ظرف و گنجایش و ظرفیت و حد و پیمانه اشاره دارند
حال آیا کاپی و کوپی اشاره به همان ظرف و ظرفیت و پیمانه ندارد؟؟؟
مگر پیمانه و پیمان که قرارداد مینا میدهد چیزی بجز حد و حدود مشخص است ؟؟؟
چگونه است که کوپی و کاپی چیزی بجز مشت نمونه خربار و نمونه مشخص و برابر نمیشود؟؟ لطفا دلیل بیاورید که چطور ....
گرته برداری یک شگرد یا شیوهی ساده برای کپی کردنِ ریزبینانهی یک نگارهی پیچیده بر رویهای دیگر بوده و همینک نیز این شیوه در صنایع دستی و هنرهای تجسمی و معماری با همین نام گرتهبرداری دارای کاربرد است.
ابزار نیازین در آن کاغذ نازکو شفاف(کالک) و قلم نوک تیز و نیز گردهی زغال است.
درواقع کاربرد گردهزغال در این روش، زمینهساز ساخته شدن فرواژهی گرته برداری شده است.
پس میتوان گفت در این روش، به کپی کردن نگارهی نخستین بر رویهی دیگر، گرتهبرداری میگویند،
بنابراین برای جایگزینی واژهی کپی، نامواژهی گرته بسیار درخور است.
نمیدونم در پستهای قبلیم چقدر راجبه این کُپ / کاپ / کاپی = cap / cup گپ زدم
کاپ یا فنجان و جام و cap = ظرفیت اشاره به اندازه دارد بنابراین کپی گرفتن و کاپی و .... اشاره به هم اندازه گیری دارد = نمونه برابر
یعنی چی؟؟ یعنی اصلا کپی و کاپی لالتین نیست بلکه یک واژه بسیار کهن از گذشته هاست . دنبال نمونه برابر نباشید
حتی کُپ کردن که تعجب کردن مینا میدهد اشاره به عمق / ظرفیت و ... دارد یعنی در اعماق فرو رفتن یا گنجانده شدن ( از همینرو گنجایش را ظرفیت مینا کردند / خود واژه طرف هم از ژرف آمده که باز هم گفتار بنده را سند میکند )
"گرته"
از واژهی گرته بهجای کُپی میتوان بهره گرفت.
گَرته(گرده)، همان گردهزغال است که برای طرح و نگارهبرداری از چیزی روی کاغذ میمالیدند و به این کار گرتهبرداری میگفتند.
مانند گذاشتن کاغذ روی سکه و کشیدن پهنای مداد روی کاغذ که نگارهای از سکه را روی کاغذ پدید میآورد.
واژهی گرتهبرداری در سخنگان و ادبیات بهجای برگردان واژه به واژه بهکارگیری شد.
با پیشینه و کاربردی که واژهی گرته و گرتهبرداری دارد میتوان از آن بهجای کپی و کپیبرداری بهره گرفت.
گرتهگرفتن= کپیگرفتن
نگرههای بنده به سان جایگزینی این واژه با همتای فارسیش. واژههایی افزون بر کاربرد پیشینشون نقش جدید گرفتن.
آونگ: نمونه: “یه آونگ از این نسک برام بساز. ”
رونما: نمونه: “رونمای این پوشه رو چاپ کن. ”
جفتک: نمونه: “جفتک این پوشه رو بساز تو پوشه ی بک آپ. ”
رو: “از این نسخه جدید ی رو بگیر. ”
سان: “سان این پوشه رو بساز. ”
زاد: “زاد این فایل رو بساز. ”
جفت: “جفت این کد رو برام بگیر. ”
دو: “دوی این متن رو بزن. ”
بن: “بن این نگار رو برام بزن. ”
رخ: “رخ این نوشته رو بفرست برام. ”
پیشوندِ {ز} در پیشوند دوگانه {زبر} نشان دهنده {انتقال} و برابر {از}،گاهی همکاربرد با پیشوند {وا} یا شاید {ترا}.
آیا بکار بردن این پیشوند در کنار پیشوند های دیگر،همچون چیزی که در {زبر} داریم را،شایسته می دانید؟
بِدرود!
درود
من یکی از واژههای [هَمال، همآسا، همسا] را بهجای کپی پیشنهاد میکنم.
واژهی "همال" واژهای پهلویست که در پارسی دری نیز با چمهای [برابر،همسان،همسر،همتاوقرین،همزور] بهکار رفته است.
با نگرش به چمی که این واژه دارد و نیز شاید بیکاربرد شدن این واژه در پارسی نوین، میپندارم که بتوان آن را برای این خواسته بهکارگیری کرد.
کاربر باقری در زیر این واژه، گفتهی استاد کزازی را دربارهی این واژه اینگونه بازگفت کرده:
[همال به معنی همتا و همسر است. م. ک کزازی می انگارد که این واژه از همَردَهhamarda در ایرانی کهن بازمانده است، به معنی "همسوی" که از هم /ارده، به معنی" سوی و جانب" ساخته شده است. پاره ی دوم واژه در اوستایی ارذه arza و در سانسکریت اردهardah بوده است که در ریخت فرجامین خویش در پارسی به ال دیگر داشته است. ]
و نیز کاربر سیریزی دربارهی این واژه، جفتی(بیتی) از فردوسی را یادآور میشود که در آن فرزانهی توس همال را بهچم [یکی از دوقلوها] آورده است در جایی که از برادران فریدون سخن بهمیان میآورد:
برادر دو بودش دو فرخ هَمال/ازو هر دو آزاده، مهتر به سال
درینجا من نوبنواژ [همالیدن] را بهجای کپی کردن برسازی میکنم.
واژههای همآسا و همسا بهچم [مانند،همتا،شبیه] را نیز پیشنهاد میکنم با بنواژهای همآسادن، همسادن.
واژهی همتا نیز میتواند درخور و شایسته باشد لیک چون واژهای آشنا و شناخته شده است بهآسانی نمیتواند چمِ کپی را نیز بر خود بار کند.
درود بر کاربر کشاورز گرامی.
شما واژه گزینیِ بسیار درخور و بجایی داشته اید. ولی من با بکارگیری " همالیدن" با شما همسو نیستم، برکه دیدگاهِ من چنین است که " همال" بهتر است همان نقشِ گذشته یِ خود را داشته باشد و به ریختِ پیشوندی نیز می تواند بکار آید. من پیروِ سخنانِ شما درباره یِ ریشه یِ آن زیرِ واژه یِ " همال" اندکی خواهم نوشت.
با سپاس فراوان
نیازی نیست که برای هر واژه یا پیشوندی تنها یک برابر گرفت.
{هَم} را در {هَمدیس=هَم شکل} که نشانگرِ {برابری} است می بینیم.
پیشوندِ {هَم} برابر های گوناگونی دارد،آنچه فرمودید تنها یکی از آنها است.
گمان نمی کنم {انب} ریشه یِ {هَم} باشد.
شاید بتوانیم از پیشوندِ {گُ:نشانگر گسترانندگی،پخش کنندگی،جدا کدن} نیز بهره ببریم،ولی این {برابر} آن است.
هَم ارز در اینجا {برابر} و {همریشه} است.{آز} ریختِ دیگرِ {ز} دارد که دارد {زدودن} بکار گرفته شده است.
نمی خواهم این گفتگو آن اندازه کِش یابد،و هرچه داشتم را به شما گفتم.
بِدرود!
ویرایش:این پیام برای کاربرِ /عارف طاهری/ است.
هم نشانگر برابری نمیباشد ؛ هم از انب آمده یعنی با هم = همراهی کردن چیزی یا کسی با چیزی و کس دیگر ( انباشتن کارواژه آن است و نمیتواند نمونه درستی برای این مورد باشد ) ؛ پی نمیتواند درست باشد چون پِی = سراغ و خبر و اطلاع و دنباله که در پیک ( خبرنامه ) / پیام (پِی + ام = آنچه از خبر آمده) / پِیگام (پیغمبر / پیامبر و ...) همگی نشان دهنده این مورد هستند که نمونه درستی نیستند.
نیژ را نمیدانم
اما اَز که با کلوشه ای ک گذاشتید اشتباه آز دیدم میتواند نمونه خوبی باشد ؛ باید دید در جمله های مشابه چطور در میآید البته فراموش نکنیم در واژه های سپاس( س + پاس ) بجای از / ز از س برای این مورد استفاده شده : دلیل ؟ شباهت داشتن آوایی بسیار به هم و سختی در سخن یعنی س بهتر از ز و از می باشد
در مورد ex یا ext باید بگویم با جستارهای بسیاری که انجام دادم نمونه ایرانی آن دقیقا برابر واج گ می باشد . با مثال ثابت میکنم
گسترش / گستردین = extract
گستاخ = گست + تاخت = کسی که پر رو باشد = > گست = extra + تاخت = دلیر => گستاخ = بسیار دلیر
گشودن = گ + شود = باز هم واج گ را میبینیم که به معنای زیادی و بیرون پاشی در کاری می باشد
گداختن = گ + داختن = extra + داختن ( شاید بگویید چرا گد + داختن نشود چون پرداختن = پر + داختن (به پرداختن بروید برای چَمِش آن)
پس دیدم تکواج گ را در زبان فارسی برابر extra = گسترش بکاربردند و از این تکواج برای این نگر بهره برده شده و کافیست آنهار ا بیابیم تا دچار چند شاخگی در زبان نشویم. برای نمونه واژه تبلت راصفحه گستر مالشی نامیدند در ریختی که تبلت کاملا ایرانی و لاتینی می باشد از تب/تپ/ تپه /تبار = ضربه و .... آمده + لِت که از لیته / لَت و پار / لَته ( پهنه ) آمده => تبلت = وسیله ای پهن و ضربه ای , بنابراین برای پهن لت / لیت را داریم تا در جای مناسب بتوانیم از آن استفاده ببریم و نیازی به ساختن و شاخ و برگ اضافی نداریم چون باعث شلختگی و گیجی و سختی زبان میشود.
دوستان ؛ بزرگواران
{ایونیژگاشتن: هر چه معنا دهد بسیار دراز و طولانیست
نیژگاشتن:به بیرون نگاشتن چمیدید ک خیلی برای کپی جالب نیست
این پشوند های {آز/نیژ} : آز آن برای آزمودن و آز مایش است و نمیتواند اینجا کاربرد دیگری پیدا کند باعث ایراد در زبان میشود .
برای یکبخشی های جنابعالی {رو/وا/باز/ایو/هم/مَت/پی؟!}
وا = اثر بخشی بیشتر در فعلی دارد همچون وانمود / واکنش / واکاوی و ....
رو : در رونوشت = کپی هم امروزه کاربرد دارد ( همباش و موافقم )
باز : ریشه در بازی / بیزی / بازار و ... دارد پس اشتباست
هم / مت و پی هم که قطعا سزاوار نیست.
{بازایو/ایوپی(پیشنهاد شما)/ایوترا(ایترا)/ایوفرا(ایفرا)/همپی/مَتپی/مَتدَم.....} هم که پیشنهاد دادید جلی نیستند
واژه کُپ این و آن بودن و متقابلا کاپ خود نشان میدهد کُپ نمیزند و کُپ کردن که نشان از تشابه بسیار دارد در زبان ایرانی موجود است و یکی برای تعجب جهت همدیس بودن و تشابه بکار میرود و دیگری برای الگوی مشابه = کپی
همچنین دوباره یادآوری میکنم واژه کاپ ( در زبان مازندرانی برابر لینگ = پا ) در مواقعی که فردی چیزی را پاشنه به پاشنه میپوشد انهم در اثر شباهت بسیاری دو نمونه ( لِنگ به لِنگ = همچون لنگشو پیدا نمیکنید که باز نشان میدهد لِنگ همان کپی و نمونه از چیزی میباشد) نشان میدهد
کُپ / کاپ / لِنگ هر سه به چم کپی و شباهت داشتن است که کُپ را برای تعجب پیشنهاد دادم ( تعجب ناشی از شباهت بسیار )
کاپ و لِنگ را برای کپی برداری
واژه تا در یکتا / دوتا / سه تا و ..... که در تا زدن میبینیم یعنی کپی زدن چرا که وقتی چیزی تا و دولایه میشود یعنی کپی و نمونه دیگر آن ایجاد شده
با سپاس
گرامی، {آز/ز} پیشوندی است در زبان پارسی هَم ارز با {ex} در انگلیسی به چَمِ {به بیرون} در اینجا نشانگر {extract} است.
{نیژ} در زبانِ اوستایی بوده است به چَمِ {به بیرون}.
در پیشنهاد دادن من {بلند بودن} یا {زیبا بودن} را روی کار نمی آورم.
{هَم/مَت:نشانگر برابری} و {پی:نشانگر در پی و دنبال چیزی نوشتن}
سپاس از شما بزرگوار.
در اینجا همان کارِ {کُپی} در نگاه این تَن بود.
برای نِمونه،{ایونیژگاشتن:پیشوند هایِ {ایو} و {نیژ} که چنین چماری را دارد:
نیژگاشتن:به بیرون نگاشتن
ایونیژگاشتن:همان چیز را به بیرون نگاشت
این پشوند های {آز/نیژ} به همراه پیشوند های دیگر،به گمانم سزنده است
باید بسنجیم که بخشِ پیشوندی ما چند بخشی است؟
اگر یک بخشی می خواهیم،شاید {رو/وا/باز/ایو/هم/مَت/پی؟!} در خور باشند.
اگر دو بخشی می خواهیم،شاید {بازایو/ایوپی(پیشنهاد شما)/ایوترا(ایترا)/ایوفرا(ایفرا)/همپی/مَتپی/مَتدَم.....}
و دیگر پیشوند ها.
همچون همیشه پیشنهاد های این تن خرده ها و کاستی های بسیاری دارند.
در این باره هم همین است.
سپاس از شما بزرگوار.
بِدرود!
1 - تا در همتا از هم + تا آمده و در تا زدن انچه رخ میدهد اینست که دقیقا نیمی از یک چیزی در سمت دیگر قرار میگیرد پس تا زدن و تا میشود کپی ...
2 - پاشنه به پاشنه یا در زبان مازندرانی کاپ به کاپ خود برابر کپی میباشد.
3- لنگه به لنگه یا لینگ به لینگ ( پا به پا ) باز هم نمونه دیگری از کپی میباشد.
4 -لنگه نداشتن ( نمونه مشابه و کپی و جایگزین )
پس لِنگ یا لینگ و کاپ ( پاشنه پا در زبان مازندرانی که شبیه به جام یا همان کاپ است ) خود برابر کپی میباشد / همچنین شنیده ام کپی نام یک میمون مقلد و تقلید گر است و کپی لاتین از ان گرفته شده = نمونه تقلید شده از چیزی
به نظر واژه کاپ مازندرانی بهترین واژه برای کپی برداری یا همان کاپی برداریست.
در پاسخ به کاربرِ /Mim/:
خواهش می کنم پس از این که پاسختان را دادم،هر دویمان دیدگاه هایمان را پاک کنیم و بر سر یک واژه پیمانی گفتگو را پی گیریم.(برای نمونه "میم")
چرا که اینجا جای آن نیست،نمی شود که هر پرسشی که سرور /فرتاش/ می پرسد را با این چیزها پرکنی.
اگر بنا باشد که بن واژه ای که از بن واژه دیگری گرفته شده است را بن واژه ندانیم،که اینگونه که نمی شود.
همچون آن است که تنها از واژگان ریشه بکار ببریم و وازگانی که بر پایه واژگان دیگر هستند را بکار نبریم.
برای نمونه،نباید بگوییم {گفتگو} چرا که از ریشه {گفتن} است.
بن واژه چیزی نیست جز بُنِ کنونی(که در زبان های کهن پارسی بنواژه بوده است) به همراه پسوند {یدن} که با ریخت هایِ دیگری نیز می آید.
اگر اینگونه است،نمی توانیم بگوییم {فرنافتن} چون سببی:causativeِ {فرنفتن} است.
نمی توانیم بگوییم {فرنفتن} چون برگرفته از {نَفتَن} است.
پس،تنها می توانیم بگوییم {نَفتَن}،نه پیشوندی،نه هیچ چیز دیگر.
بِدرود!
بُن چیستُ چرا گامیدن را بن نمیدانمُ:
بن را واژه ای بدانم، که با پسوندِ -دن یا -تن گزارش شود،ُ سازنده واژگانِ بسیاری باشدُ خودش سازیده از بن شناسیده ی دیگری نباشد؛ شاید بهتر آن بود که چونان واژه ای را هسته بناممُ دیگران را به آنچه میکنند واهلم. آنگاه که با کسی بر سر آن که چه چیزی را چه بنامیم پیمانی نبسته ام گهگاه برخی از واژگانی که بُن نمیدانم را هم بن می نامم. برای نمونه سزیدن را، به راستی، بُن ندانم چرا که خود از واژه ی ساختن، که آن را هم بُن نمیدانم، سازیده است. واژگانِ ساختمانُ سزاوارُ کارواژه ی نسزیم همگی از واژه ی ساختن اند. بُریدن را هم بُن ندانمُ سازیده از واژه ی بُردن(=بَردن) بدانمش. اگر آنچه گفتم را دریافتهُ پذیرفته باشید، پس از میانِ واژگانِ گذشتنُ گذاشتنُ گذراندنُ گذاردن بیش از یکیشان را بُن نخواهید شماردُ چالشی برای بن نامیدن واژه یِ بردن خواهید داشت اگر که بدانید چگونه از اوردن، که بُن بدانمش، سازیده است.
شناسیده: شناخته شده
سازیده: ساخته شده
بُریدن: بُرده شدن
بگذریم... با هم که گفتگو می کردیم با آنکه نمیدانستم سازنده ی واژه ی گامیدن کدام است ندایی اشکار در دلم میگفت گامیدن به مانند سزیدن نمیتواند بن باشد. امروز در تلاشی برای شناختن واژه ی موج دریافتم که موج نیز به مانندِ واژگانِ شایدُ گام از بُنِ آمدن سازیده است.
شاید که با من بر سرِ هیچکدام از اینان هم رای نباشید. با این همه اگه که درگیر پرسش های هستیشناختیُ فراموشیده ی نیاکانیمان شده باشید خواهید دانست چرا شناختنِ بیستُ یک بُن را، ان گونه که یاد کردم، نیاز خواهیم داشت.
پیش از آنکه سخن به پایان برم، بهلید که بگویم شاید که واژه ی چمیدن از خمیدن باشد. گفتم شاید چرا که این گونه واژگان هنوز بیرون از گستره ی پژوهش هایم هستند در میان انبوهی از واژگان دیگری جستجوگرم. به هر روی این گونه باشد یا نباشد، چم نسزد معنا را اینک که خود بدانید واژه ی معنا پارسی بوده است. مانا، مینو، مونا یا مانوک یا هر چیزی دیگری از بنِ ماندن بجای معنا را بپذیرید که راست هم که نباشد کمش این که درست است ولی چم نه تنها دروغ که بدتر از آن چماغی ست غلت است که بر سرمان کوفته اید.
سپاس از شما،بزرگوار /*فرتاش*/
پیشوندِ {ایوپی/ایپی} هم از نگاه اینکه از پیشوند {ایو/ای} بکار گرفته شده است نوآوری خوبی است(رک) و هم این که آن دوگانگی پیشین را نداریم.
{پیگاشتن:در پی چیزی نوشتن} و {ایوپیگاشتن:هَمآن چیز را در پی آن نوشتن}
بزرگوار،آیا در همین باره،شما پیشوندِ {آز/ز} و یا {نیژ} را می پسندید(همچنین به همراه پیشوند های دیگر)؟ می دانید که این پیشوند ها به چم {به بیرون} هستند و ما در کپی کردن،به گمانم {ex-tract:بیروه کشیدن چیزی} را نیز انجام می دهیم،و از این روی،شاید بکار بردن از آنها شایسته باشد.
سپاس از شما که این دَمه(=فرصت) را به این تَن دادید.
بِدرود!
پیشوندهایِ " آز" و " نیژ" که عملگر پیشوندیِ " به بیرون" هستند، در اینجا سزنده نیستند. نمیدانم ولی گمان میکنم شما دستگاهِ کپی را در نظر گرفتید. ما باید به ویژگی هایِ بنیادین " کپی کردن" بپردازیم. همچنین در زبانهایِ اروپایی" replicate " و " duplicate " هم هست که " re" در یکمی عملگر پیشوندیِ " باز" است.
پیشوند ها را بر پایه کاربرد ها بکار می بریم.باید شناسه ای از {کپی} بدانیم،تا با آن،بتوانیم پیشوندِ ها پیشوند های درخور را در یابیم:
1-دوباره نوشتن:وا/باز/بَر/وانِ/بازنِ/برنِ(در اینجا شاید "دید" را بتوان آورد که در زبان پهلوی بوده است)
2-از جایی به جای دیگر نگاشتن:ترا/فرا/رو
3-تقلید:هَم/اَن/مَت/هَذ
4-دنبال کردن:پی/دم
فرمودید که نگاه خود را درباره پیشنهاد شما گفته شود،این هم نگاه این تن است،اگرچه من که باشم که بخواهم آنها را بسنجم.
تنها چیزی که با آن کنار نمی آیم،این است که در دو تا از پیشوند ها {دوباره کاری} رخ داده است.
ما هنگامی که میگوییم {پیگاشتن}،این به خودی خود نشانگر {در پی نوشتن،در دنبال چیزی نوشتن}(هَم آن کُپی)،که اگر پشت آن {باز} آید،اینجا می شود {دوباره در پی نوشتن،دوباره در دنبال چیزی نوشتن} که دوباره کاری و شاید بیهوده است.
درباره یِ {بازرو} نیز هَمین است.
اگرچه شاید در اینجا من باور نادرست دارم.چگونه؟
به گمانم هنگامی که می گوییم {آهَمسَختَن:نا کامل سنجیدن}،در اینجا پیشوندِ {آ} برایِ {هَمسَختن} است و {هَم} برایِ {سَختَن} و به گمانم {آهَم} در اینجا تک پیشوند نیست و باید {هَمسَختَن} را دید که چَمی دارد،و سپس {آ} را در پی این آورد.(به دیگر سخن،هر پیشوند بخش پَسین خود را تغییر می دهد)
اگر باور نادرستی دارم،بفرمایید.
بِدرود!
بسیار سپاسگزارم، از دیدگاهتان. بسیار هم خوب.
دیدگاهتان را درباره ی " ایوپی/ایپی" نیز می فرمایید، گرامی؟
اَست=> هَست>> هِشت--> هِشتَن.
هِشتَن>> گَشتَن>> نِگاشتَن> اِنگاشتَن<<
هِشتَن>>نِهِشتَن=>نُوهِشتَن>نِوِشتن.
《نوهِشتَن》:نُوهِشت، نُوهِشتَه، نُوهِشتار و....
رَنجُورم، چِه بَد خَستهُ چه بَدتر نالان، اَز این هَمه دَرد دَر این سِپَنجیسَرای سَراسَر دورغُ سَرتاسَر فَریبُ نِیرَنگ. زَخم های این دِلِ خُونینَم را مَگر که مَرگ دَرمانی شَوَد.
درود بر شما. " نو" به هیچ روی پیشوندِ درخورنده ای برایِ کپی/کپی کردن نیست.
سپاس فراوان برای دیدگاهتان.
اگر متن باشه از نگاه من واژه رونوشت گزینه مناسب تر و اگر فرتور یا رخشاره باشه نگاره واژه زیباتری برای جایگزینیست.
درود برشما. زبان پدیده ای زیباشناختی نیست، شما باید بسنجید که کدام با خرد سازگارتر است نه اینکه کدام زیباتر است. چیزهای بسیاری برای کپی کردن باشندگی دارند، تنها نوشته ها و رخشاره ها نیستند.
از همین روست که به گمانم باید کپی/کپی کردن پیشوندی شود. عملگرِ پیشوندیِ " کپی، کپی کردن".
سپاس فراوان برای دیدگاهتان.
فرتاش گرامی، بنده دید شما رو واسنج ( نقد ) میکنم.
درسته که باید به کاربرد بجایی واژگان در گزاره نگر ( توجه ) کرد اما زیبایی هم برگ بشدت مهمیه و در اندازه دوستداری ( محبوبیت ) زبان نقش بسزایی داره. به سان نمونه در زبان انگلیسی بیشتر واژه ها کوتاه، زیبا و یک، دو یا سه هجایی هستند و این بانی دوستداری این زبان بین مردم جهانه.
درود و سپاس از دیدگاهتان.
چنانچه ریشه یابیِ شما درست باشد، پیشنهادِ درخورِ نگرشی است. دیدگاهِ من این است که واژه یِ " گُرته" برآمده از واژه ای است که در زبانهایِ باستانی با " و، وی" آغاز می شده است که به ریختِ " گُ" درآمده. شاید " ورد، ورت". چنانچه چمِ ریشه یِ این واژه با گفته هایِ شما همخوانی داشته باشد، پذیرفتنی است.