تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

انتخاب دوم اولویت دوم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

۱ - شمارش نفرات حاضر در یک محل یا شاغل در یک شرکت ۲ - تعداد نفرات حاضر * head count یک اسم دو کلمه ای است ولی در سالهای اخیر شکل یک کلمه ای آن روا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

۱ - مقام تشریفاتی یا ظاهری، مترسک، مرد پوشالی Figurehead ۲ - مغلطه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

مترسک Strawman

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

A condition of homelessness کسی که سرپناه و شغل دائمی ندارد. گدای بی خانمان Bum

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

• بنیادین, پایه •اولیه، ابتدایی ، مانند نبازهای اولیه ی انسانی که مشابه نیازهای حیوانات می باشند • اساسی، اصلی, original , main ، primitive Basic E ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

امری خطیر، کار شاق، کاری بس دشوار A job or task that is hard to do/ accomplish/carry out Changing the world is an extraordinarily tall• order • ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

In agreement with a plan: من پایه ام! . I want to participate Yes, I will do that I'm up to that

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

محروم از حق رای دادن Deprived of the right to vote محروم از حق و حقوق شهروندی Deprived of the rights of citizenship

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

فلسفه شناخت وجود فلسفه شناخت هستی، بودن و حقیقت هستی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

عاطل و باطل گشتن Hang around To walk around without any purpose

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

- خونسردی و آرامش بویژه در شرایط دشوار - Emotional calmness in times of distress - composure • The monk's face expressed complete equanimity • ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

اکیپ/گروه/جرگه ای از افراد هم مسلک یا هم عقیده، یا با علایق مشترک و مشابه Clique A small group of like minded people • a coterie of famous people, f ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

۱ - برای انجام کاری دشوار آماده شدن ۲ - دور چیزی پیچیدن He shouted on the public platform, and spoke . with his cloak girt around him

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

Also: down through the ages تمام ادوار تاریخ در طول تاریخ در تمام اعصار در طی قرون گذشته • No one has practiced it down the ages with greater d ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

۱ - نامتعارف و ناخوشایند نامعقول غیر عادی و عجیب منحرف و گمراه Mentally or morally deviated Strange, unpleasant or frightening Crazy Silly ۲ - ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

۱ - ارزیابی کردن عمق/ کنه/بحر چیزی را آزمودن اصل موضوع را بررسی کردن پی به عمق موضوعی بردن Fathom To examine thoroughly Try to discover To measu ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

Make/eaise/kick up a stink الکی داد و بیداد راه انداختن سرو صدا به راه انداختن های و هوی به راه انداختن to be very vocal about something and show ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

جای کسی/چیزی را گرفتن جای چیزی با دیگری عوض شدن To take the place of • Last year, Britain supplanted China as the second - largest market for art s ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

طرفدار دو آتیشه طرفدار بسیار متعصب هواخواه - A person who has extreme dedication to a cause - A person who goes overboard in their zeal - Part ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

- ناپاک کردن، طهارت چیزی را از بین بردن، نجس کردن Impure, maculate - بی حرمتی کردن ( به مقدسات ) - آلوده کردن، befoul, pollute, to make dirty - ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

سردابه کلیسا برای دفن مردگان A crypt was defiled in the city's church

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

جمعِ sarcophagus تابوت های سنگی تراش خورده که معمولا تابوت را در آنها قرار می دادند و به جای دفن شدن در زمین، بر روی زمین نگهداری میشدند. A decorat ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

مانع رشد و پیشرفت شدن سد راه شدن به تاخیر/ تعویق انداختن Hinder Prevent Block Obstruct Delay Hamper • This problem fills us with guilt and shame ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

آلوده کردن کثیف کردن To make dirty To pollute Contaminate Defile A bad fuel befouls the neighborhood, damages car engines, and fails to heat our h ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱ - کوتاه نشده: مثلا مو یا علف uncut grass ۲ - خلاصه یا فشرده نشده، کامل: مثل کتاب، فیلم، نمایشنامه، ( uncut play ( Unabridged ۳ - تراش نخورده: مانن ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

بوی گند دادن To give off a strong unpleasant smell A frat guy who reeks of deodorant smell

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

روشن شدن ( مسئله ای )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱ - معضل - مخمصه - گرفتاری - شرایط بغرنج و نامساعد - تنگنا - دردسر؟؟ A trying, tough, unpleasant situation • The party slid into a morass of po ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

بسیار احساساتی شدن منقلب شدن To be overwhelmed with emotion • The song hit me right in the feels

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

۱ - فراموشی موقتی یا منگی ناشی از مستی A sudden unconsciousness in drunk people A sense of memory loss while intoxicated ۲ - خاموشی ناشی از قطع ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

۱ - میخکوب شدن ، مات و مبهوت در جای خود ماندن ، خشک شدن از تعجب یا ترس ۲ - ناگهان ایستادن/ متوقف شدن To stop dead in one's tracks

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

در مورد پرندگان: در حین پرواز: In flight • Hawks prey on the wing

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

متوقف کردن stop ملغی کردن، غیر قانونی اعلام کردن declair invalid سرکوب کردن put down by force They lobbied the other members directly to quash th ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

۱ - با گامهای کوچک تند دویدن ۲ - بر هم زدن، تخریب کردن، کنسل کردن، ۳ - با ایجاد سوراخ در کف با بدنه کشتی، آن را غرق کردن ۴ - ظرفی برای نگهداری زغال ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

محکم خدشه ناپذیر تغییر ناپذیر سفت و سخت برگشت ناپذیر He was speaking of their enduring and ironclad commitment to the treaty

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

Ironclad Inviolable

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

۱ - قوش، باز ، پرنده شکاری A bird of prey ۲ - جنگ طلب a war supporter or advocate ( Dove: صلح جو ) 3 - فعل: فروختن کالا با دوره گردی در خیابان یا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

معمولا بار معنایی منفی دارد: - القاء حس امنیت کردن ( با فریب ) - ساکت/آرام/آسوده خیال کردن ( با حیله و اغواگری ) - To silence - To relax - ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

It's a matter of

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

۱ - ( ماده ) ژله ای شدن ۲ - ( ایده، افکار، طرح ) : قطعی شدن، شکل گرفتن، مشخص شدن، خوب کار کردن ، اوزه توشماخ ( ترکی ) She revealed that her succes ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

نمونه بارز و عینی a perfect example of something تجسم عینی چیزی شدن embody

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱ - اختلال disorder ۲ - غیر عادی و نامتعارف Strange and different from the current norm • The phenomenon dismissed as an aberration

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

لندوک دارز بدقواره به شکل خیلی زشتی دراز و لاغر و دست پا چلفتی Ungracefully tall, thin and gawky

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

The same as Equal Close Alike A victory that is tantamount to defeat پیروزی که همانند/ همچون/برابر با/معادل با شکست است.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

در رنج و سختی بودن مهجور ماندن To suffer hardship and distress . Those who cannot return languish in camps

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

توبیخ/ سرزنش کردن Chastise criticize Reprimand Scold Rebuke Get called on

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

۱ - همینطوری - بدون برنامه یا تفکر قبلی - بدون آمادگی قبلی - یهویی • We decided offhand to go on a road trip ۲ - بی ملاحظه, بی ادبانه, بی تامل ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

۱ - حمام آفتاب گرفتن، از گرمای چیزی بهرمند شدن, غنودن خود را در معرض گرمای خوشایند چیزی بویژه خورشید قرار دادن To lie and relax in the sunshine ۲ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

۱ - بیرون کشیدن, به بیرون هل دادن To drag/pull/take something heavy out ۲ - ( در مورد پستانداران نیمه آبزی ) بیرون آمدن از آب و به خشکی رفتن To le ...