پیشنهادهای Figure (٣,٣٦٧)
انتخاب دوم اولویت دوم
۱ - شمارش نفرات حاضر در یک محل یا شاغل در یک شرکت ۲ - تعداد نفرات حاضر * head count یک اسم دو کلمه ای است ولی در سالهای اخیر شکل یک کلمه ای آن روا ...
۱ - مقام تشریفاتی یا ظاهری، مترسک، مرد پوشالی Figurehead ۲ - مغلطه
مترسک Strawman
A condition of homelessness کسی که سرپناه و شغل دائمی ندارد. گدای بی خانمان Bum
• بنیادین, پایه •اولیه، ابتدایی ، مانند نبازهای اولیه ی انسانی که مشابه نیازهای حیوانات می باشند • اساسی، اصلی, original , main ، primitive Basic E ...
امری خطیر، کار شاق، کاری بس دشوار A job or task that is hard to do/ accomplish/carry out Changing the world is an extraordinarily tall• order • ...
In agreement with a plan: من پایه ام! . I want to participate Yes, I will do that I'm up to that
محروم از حق رای دادن Deprived of the right to vote محروم از حق و حقوق شهروندی Deprived of the rights of citizenship
فلسفه شناخت وجود فلسفه شناخت هستی، بودن و حقیقت هستی
عاطل و باطل گشتن Hang around To walk around without any purpose
- خونسردی و آرامش بویژه در شرایط دشوار - Emotional calmness in times of distress - composure • The monk's face expressed complete equanimity • ...
اکیپ/گروه/جرگه ای از افراد هم مسلک یا هم عقیده، یا با علایق مشترک و مشابه Clique A small group of like minded people • a coterie of famous people, f ...
۱ - برای انجام کاری دشوار آماده شدن ۲ - دور چیزی پیچیدن He shouted on the public platform, and spoke . with his cloak girt around him
Also: down through the ages تمام ادوار تاریخ در طول تاریخ در تمام اعصار در طی قرون گذشته • No one has practiced it down the ages with greater d ...
۱ - نامتعارف و ناخوشایند نامعقول غیر عادی و عجیب منحرف و گمراه Mentally or morally deviated Strange, unpleasant or frightening Crazy Silly ۲ - ...
۱ - ارزیابی کردن عمق/ کنه/بحر چیزی را آزمودن اصل موضوع را بررسی کردن پی به عمق موضوعی بردن Fathom To examine thoroughly Try to discover To measu ...
Make/eaise/kick up a stink الکی داد و بیداد راه انداختن سرو صدا به راه انداختن های و هوی به راه انداختن to be very vocal about something and show ...
جای کسی/چیزی را گرفتن جای چیزی با دیگری عوض شدن To take the place of • Last year, Britain supplanted China as the second - largest market for art s ...
طرفدار دو آتیشه طرفدار بسیار متعصب هواخواه - A person who has extreme dedication to a cause - A person who goes overboard in their zeal - Part ...
- ناپاک کردن، طهارت چیزی را از بین بردن، نجس کردن Impure, maculate - بی حرمتی کردن ( به مقدسات ) - آلوده کردن، befoul, pollute, to make dirty - ...
سردابه کلیسا برای دفن مردگان A crypt was defiled in the city's church
جمعِ sarcophagus تابوت های سنگی تراش خورده که معمولا تابوت را در آنها قرار می دادند و به جای دفن شدن در زمین، بر روی زمین نگهداری میشدند. A decorat ...
مانع رشد و پیشرفت شدن سد راه شدن به تاخیر/ تعویق انداختن Hinder Prevent Block Obstruct Delay Hamper • This problem fills us with guilt and shame ...
آلوده کردن کثیف کردن To make dirty To pollute Contaminate Defile A bad fuel befouls the neighborhood, damages car engines, and fails to heat our h ...
۱ - کوتاه نشده: مثلا مو یا علف uncut grass ۲ - خلاصه یا فشرده نشده، کامل: مثل کتاب، فیلم، نمایشنامه، ( uncut play ( Unabridged ۳ - تراش نخورده: مانن ...
بوی گند دادن To give off a strong unpleasant smell A frat guy who reeks of deodorant smell
روشن شدن ( مسئله ای )
۱ - معضل - مخمصه - گرفتاری - شرایط بغرنج و نامساعد - تنگنا - دردسر؟؟ A trying, tough, unpleasant situation • The party slid into a morass of po ...
بسیار احساساتی شدن منقلب شدن To be overwhelmed with emotion • The song hit me right in the feels
۱ - فراموشی موقتی یا منگی ناشی از مستی A sudden unconsciousness in drunk people A sense of memory loss while intoxicated ۲ - خاموشی ناشی از قطع ...
۱ - میخکوب شدن ، مات و مبهوت در جای خود ماندن ، خشک شدن از تعجب یا ترس ۲ - ناگهان ایستادن/ متوقف شدن To stop dead in one's tracks
در مورد پرندگان: در حین پرواز: In flight • Hawks prey on the wing
متوقف کردن stop ملغی کردن، غیر قانونی اعلام کردن declair invalid سرکوب کردن put down by force They lobbied the other members directly to quash th ...
۱ - با گامهای کوچک تند دویدن ۲ - بر هم زدن، تخریب کردن، کنسل کردن، ۳ - با ایجاد سوراخ در کف با بدنه کشتی، آن را غرق کردن ۴ - ظرفی برای نگهداری زغال ...
محکم خدشه ناپذیر تغییر ناپذیر سفت و سخت برگشت ناپذیر He was speaking of their enduring and ironclad commitment to the treaty
Ironclad Inviolable
۱ - قوش، باز ، پرنده شکاری A bird of prey ۲ - جنگ طلب a war supporter or advocate ( Dove: صلح جو ) 3 - فعل: فروختن کالا با دوره گردی در خیابان یا ...
معمولا بار معنایی منفی دارد: - القاء حس امنیت کردن ( با فریب ) - ساکت/آرام/آسوده خیال کردن ( با حیله و اغواگری ) - To silence - To relax - ...
It's a matter of
۱ - ( ماده ) ژله ای شدن ۲ - ( ایده، افکار، طرح ) : قطعی شدن، شکل گرفتن، مشخص شدن، خوب کار کردن ، اوزه توشماخ ( ترکی ) She revealed that her succes ...
نمونه بارز و عینی a perfect example of something تجسم عینی چیزی شدن embody
۱ - اختلال disorder ۲ - غیر عادی و نامتعارف Strange and different from the current norm • The phenomenon dismissed as an aberration
لندوک دارز بدقواره به شکل خیلی زشتی دراز و لاغر و دست پا چلفتی Ungracefully tall, thin and gawky
The same as Equal Close Alike A victory that is tantamount to defeat پیروزی که همانند/ همچون/برابر با/معادل با شکست است.
در رنج و سختی بودن مهجور ماندن To suffer hardship and distress . Those who cannot return languish in camps
توبیخ/ سرزنش کردن Chastise criticize Reprimand Scold Rebuke Get called on
۱ - همینطوری - بدون برنامه یا تفکر قبلی - بدون آمادگی قبلی - یهویی • We decided offhand to go on a road trip ۲ - بی ملاحظه, بی ادبانه, بی تامل ...
۱ - حمام آفتاب گرفتن، از گرمای چیزی بهرمند شدن, غنودن خود را در معرض گرمای خوشایند چیزی بویژه خورشید قرار دادن To lie and relax in the sunshine ۲ ...
۱ - بیرون کشیدن, به بیرون هل دادن To drag/pull/take something heavy out ۲ - ( در مورد پستانداران نیمه آبزی ) بیرون آمدن از آب و به خشکی رفتن To le ...