seminal

/ˈsemənl̩//ˈsemɪnl̩/

معنی: اصلی، بدوی، نطفهای، وابسته به منی
معانی دیگر: زایشی، توالدی، باز آورشی، (مجازی) زایشگر، آغازگر، بدعت گر، اندیشه آفرین، مکتب آفرین، وابسته به تخم یا بذر یا منی، تخمی، نرابی، دانه ای، اساسی، بنیادین

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: seminally (adv.)
(1) تعریف: of seed or of semen.

(2) تعریف: containing the potential for creative development; original.

- a seminal theory in physics
[ترجمه گوگل] یک نظریه اساسی در فیزیک
[ترجمه ترگمان] یک نظریه مهم در فیزیک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: of critical importance; essential.

- Your research paper will not be taken seriously unless you spend more time discussing Darwin's seminal work on the evolution of species.
[ترجمه گوگل] مقاله تحقیقاتی شما جدی گرفته نمی شود مگر اینکه زمان بیشتری را صرف بحث در مورد کار اصلی داروین در مورد تکامل گونه ها کنید
[ترجمه ترگمان] مقاله تحقیقی شما به طور جدی گرفته نخواهد شد مگر اینکه زمان بیشتری صرف بحث درباره کار اصلی داروین در مورد تکامل گونه ها بکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. seminal power
نیروی زایشی

2. a seminal book
یک کتاب اندیشه آفرین

3. a seminal jazz band
گروه جاز بدعت گر

4. She wrote a seminal article on the subject while she was still a student.
[ترجمه گوگل]او در زمانی که هنوز دانشجو بود مقاله ای مهم در این زمینه نوشت
[ترجمه ترگمان]او یک مقاله مهم در مورد این موضوع نوشت در حالی که او هنوز یک دانشجو بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Her theories were seminal for educational reform.
[ترجمه گوگل]نظریات او برای اصلاحات آموزشی بسیار مهم بود
[ترجمه ترگمان]تئوری های او برای اصلاحات آموزشی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His book on social policy proved to be seminal.
[ترجمه گوگل]کتاب او در مورد سیاست های اجتماعی بسیار مهم بود
[ترجمه ترگمان]او کتابش را در زمینه سیاست اجتماعی به اثبات رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He played a seminal role in the formation of the association.
[ترجمه گوگل]او نقش مهمی در تشکیل انجمن داشت
[ترجمه ترگمان]او نقش اصلی را در شکل گیری انجمن ایفا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Ford, among seminal figures of the day, got the Dos Passos treatment.
[ترجمه گوگل]فورد، در میان چهره های برجسته روز، درمان دوس پاسوس را دریافت کرد
[ترجمه ترگمان]فورد، در میان شخصیت های اصلی روز، بایدها و Dos را از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It has become one of the basic and seminal texts in the sociological study of this topic.
[ترجمه گوگل]یکی از متون اساسی و اساسی در بررسی جامعه شناختی این موضوع شده است
[ترجمه ترگمان]این کتاب یکی از متون اصلی و ابتدایی در مطالعه جامعه شناختی این موضوع شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We begin by looking at one of the seminal theories of soccer spectator disorder, the Marxist approach of Ian Taylor.
[ترجمه گوگل]ما با نگاهی به یکی از نظریه های اصلی اختلال تماشاگر فوتبال، رویکرد مارکسیستی ایان تیلور، شروع می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما با نگاه کردن به یکی از نظریه های اصلی اختلال تماشاگر فوتبال، رویکرد مارکسیستی یان تیلور شروع می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In style the seminal confusion of a transitional phase is no less evident than in subject.
[ترجمه گوگل]در سبک، سردرگمی اصلی مرحله انتقالی کمتر از موضوع مشهود نیست
[ترجمه ترگمان]به لحاظ سبک اغتشاش اصلی یک مرحله انتقالی کم تر آشکار از موضوع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The seminal thinking on this problem is much more likely to come from the periphery than the centre.
[ترجمه گوگل]تفکر اصلی در مورد این مشکل به احتمال زیاد بیشتر از پیرامون می آید تا مرکز
[ترجمه ترگمان]تفکر اصلی در مورد این مشکل بیشتر محتمل است که از محیط خارج شود تا مرکز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It was smelly, acidy, like seminal fluid.
[ترجمه گوگل]بوی بد، اسیدی، مانند مایع منی بود
[ترجمه ترگمان]بوی متعفن، شبیه مایع منی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The seminal vesicles can become infected and inflamed, as may the epididymis and testis.
[ترجمه گوگل]وزیکول‌های منی، مانند اپیدیدیم و بیضه، ممکن است عفونی و ملتهب شوند
[ترجمه ترگمان]بافت های اصلی ممکن است آلوده و ملتهب شوند، همانطور که ممکن است the و بیضه به آن مبتلا شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Basically he was already an immortal-a seminal influence and an inspiration to many other musicians.
[ترجمه گوگل]اساساً او قبلاً یک اثر جاودانه بود - تأثیری اساسی و الهام‌بخش بسیاری از نوازندگان دیگر
[ترجمه ترگمان]اساسا او یک نامیرا بود - یک تاثیر مهم و الهام بخش برای بسیاری از موسیقی دانان دیگر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اصلی (صفت)
elementary, primary, initial, aboriginal, primitive, main, original, principal, basic, net, genuine, prime, essential, head, organic, arch, inherent, intrinsic, innate, fundamental, cardinal, immanent, normative, germinal, first-hand, seminal, ingrown, quintessential, primordial

بدوی (صفت)
initial, rudimentary, primitive, germinal, seminal, incipient

نطفه ای (صفت)
germinal, seminal, spermatic

وابسته به منی (صفت)
seminal

تخصصی

[آمار] آغازگر

انگلیسی به انگلیسی

• pertaining to semen; pertaining to seeds; original, creative; containing potential for future development
a seminal book, work, film, and so on is one that has a great influence in a particular field; a formal word.

پیشنهاد کاربران

دوران ساز
Seminal ducts
در پزشکی: مجاری مایع منی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : semen
✅️ صفت ( adjective ) : seminal
✅️ قید ( adverb ) : seminally
جریان ساز، جنبش آفرین
بنیادی ( مانند مقاله یا کتاب بنیادی )
اصلی، اساسی با تاثیر بسیار ( موثر ) - جریان ساز
having a strong influence on ideas, works, events, etc. , that come later : very important and influential
مثال :
I'm an actor
Being an extra in an indie film doesn't make you an actor
...
[مشاهده متن کامل]

But his work in *Qu'est - ce que tu fais, step - fr�re?* was truly seminal!
یعنی حضورش در اون فیلم خیلی زیرپوستی، تعیین کننده، جریان ساز و مهم بود

بدعت گذارانه
اساسی
مثلا Seminal law؛ حقوق اساسی
اغازگر
۱ - تاثیر گذار
جریان ساز
کتاب/اثر هنری/ موسیقی حاوی عقاید و مطالب بنیادی، اساسی، نو و تاثیر گذار

۲ - مربوط به منی related to semen or seeds
Semen : اسپرم - منی
Seminal : وابسته به منی
Seminal Vesicle : کیسه منی
Semester : نیمسال تحصیلی
Seminal is used to describe things such as books, works, events, and experiences that have a great influence in a particular field. . . . author of the seminal book 'Animal Liberation'.
تاثیرگذار
سرنوشت ساز
مکتب ساز
جریان ساز
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس