برابر پارسی دو واژه آدم/ انسان چیست؟
درود بر کاربران گرامی.
چند وقتی است که این پرسش برایم پیش آمده که در زبان پارسی میانه، ما از چه واژهای برای اشاره به آدم/انسان استفاده میکردیم؟
خوشحال میشوم اگر در میان شما عزیزان کسی باشد که پاسخ این پرسش من را بدهد.
١٠ پاسخ
درود بر جناب آریا
پاسخ پرسش شما، [مردم] است.
در پارسی میانه یا پهلوی و در پارسی نوین تا حدود سده هفتم(دیدگاه خودم)، واژه مردم به جز چمار(معنا) امروزی آن که انسانها یا ملت است به چم(معنی) انسان نیز به کار می رفت.
واژه مردم، آمیزه ای ست از دو واژه مرد و تخم:
دکتر کزازی درباره واژه ی " مردم" می نویسد : ( ( مردم در پهلوی مرتوم martōm بوده است این واژه آمیغی است و از دو پاره مَرتْ mart و توهم tōhm در پارسی" مرد " و " تخم" ساخته شده است ؛معنی ریشه ای آن کسی است که از تخمه و تبار انسان است. مردم در بیت زیر ویژگی سبکی است و در معنی انسان به کار برده شده است. ) )
چو زین بگذری، مردم آمد پدید / شد این بندها را سراسر کلید. فردوسی
درجمله زیر از کتاب تاریخ سیستان(سده چهارم) هم، مردم به چم انسان است:
پیغامبر صلی اﷲ علیه گفت میان دو مردم حکم مکن که خشمناک باشی.
درباره کاربرد واژه مردم به جای انسان که گفتم تا سده هفتم بوده،گواهم سروده های سعدی ست که نمونه ی آشنایی آورده می شود که در آن مردم به چم انسان است:
"پسرنوح با بدان بنشست خاندان نبوتش گم شد/ سگ اصحاب کهف روزی چند پی نیکان گرفت ومردم شد
به بیت و جمله زیر بنگرید:
بهین مردمان مردم نیکخوست / بتر آنکه خوی بد انباز او است. بوشکور بلخی(سده 4)
"گفت ای مردمان از جای خویش نمی جنبید و خفته اید و راحت و آسانی گرفته اید مردم آنگاه مردم بُوَد که او را جنبش و حرکت بُوَد." ( تاریخ بلعمی ).
در این بیت و جمله مردمان به چم انسانها و مردم به چم انسان است.
با این همه، در آن روزگاران نیز واژه مردم به چم امروزی(انسانها) هم کاربرد داشت:
خردمند مردم به یکسو شدند / دو لشکر برین هر دو خستو شدند. فردوسی
با سپاس
توهوم یا توروم واژه ای ترکی و به معنای آب منی است. توره و تیره نیز از همین واژه ساخته شده. توهوم با گذشت زمان به توخوم تبدیل شدن. توه یا توک در ترکی یعنی ریختن.
از تیره یا تخم فلان یعنی ریخته فلان، یا کاشته فلان، از منی فلان
مردم برای توصیف یک انسان به صورت مفرد مصطلح نیست. مثلاً اگر بخواهیم بگوییم رضا یک مردم است؟
در گذشته بود ولی دیگه امروزه واژه مردم به جای انسان کاربردی نیست درباره ی نمونه ای که گفتید در اینکه رضا یک انسان است شکی نیست حتا گزاره ی [رضا یک مرد است] هم شاید درست نباشد یا بیهوده گویی باشد. نمونه بهتر: [نئاندرتالها گونه ای از مردمان ( انسانها ) بودند]. سپاس
در پارسی باستان
واژه " آر " به معنای بشر است
مطمئنا معادل پارسی ان بشر نیست
بله میدانم که پاسخم اشتباه بود ظاهرا کلمه بشر عربی است از این بابت پوزش می خواهم
فردوسی میگوید
چو زین بگذری، مردم آمد پدید // شد این بندها را سراسر کلید
ز راه خرد بنگری اندکی // که مردم به معنی چه باشد یکی؟
تو را از دو گیتی بر آوردهاند // به چندین میانجی بپروردهاند
نخستین فطرت پسین شمار // تویی، خویشتن را به بازی مدار!
مردم در این معنی همان نوع انسان هوشمند اندیشمند است.
در شاهنامه مردم اسم نوع است. مردمان اسم جمع است که در شاهنامه به کار رفته است و امروزه ما مردم را به جای مردمان قدیم به کار میبریم.
کاملا درست است.
سپاس از شما جناب مهدی کشاورز برای وقتی که گذاشتید.
پاسخ شما را بسیار سنجیده و قانع کننده یافتم.
دوست گرامی این دو اصلاح بسیار عمیق هستن و در واقع رتبه بندی بشر را نشان میدهد شما وقتی حس میکنی کسی نمیفهمد ب او میگویی آدم و شخص کاملتر را انسان .
اولین درجه خلقت بشر است پس از زندگی های زیاد بشر اگر درستکرداررباشد ب آدمیت میرسد پس از هزاران هزار سال ب مقام انسانی و سپس الهه (الله جمع الهه یا اله) پیامبران از جنس اله بودند و سپس مقام خدایی اینها رتبه بندی روح است وگرنه نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
لباس در این شعر منظور شکل و شمایل بشری است.....رشد روحی هیچ ربطی ب ابزار و تکنولوژی ندارد آدم میتواند بالاترین تکنولوژی را دارا باشد اما مقامش بشر باشد عقل و خرد با هم متفاوتند .مانا و سربلند باشی و بمانی
دوستان گل هیج زبانی کارخانه تولید لغت ندارد. لغتها از هرطرف میآیند بومی سازی شده و با تغییر معنا عرضه میشوند. معمولا واژگان دال بر نوع آدمیان با مذهب پیوند دارد و نام ابوالبشر از آن اراده می شود برای مسلمانان حضرت آدم بوده و آدم و بنی آدم و آدمیزاد را داریم. انسان از انس که شکل عربی کلمه ای کهن است و معنای گونه نژاد آدمیان "که شامل حضرت آدم و حوا هم بوده" ساخته شده و چون با نژاد مرتبط است نسا و ناس هم از این ریشه اند. چنانچه زن و زنانام" در فارسی باستان معنی اقوام و مردمان مختلف" میداده.
مرد و مردم هر دو بر انسان دلالت داشتند و با مونث مذکر مشکل را حل میکردند، امروزه یکی برای انسان مذکر بالغ و دیگری برای جماعت انسانی اختصاص یافته.
واژه مانو افسانه ای که نژاد بشر از اوست man انسان، را داده، گیومرد هم مرد را
اِنشان= انسان
مَرث= فرد= پرد، انسان، انشان، پومان، دوپاد
انسان آیش= انسانیت= انشان آیش
کی مَرث ، کیو مَرث= آدم= نخستین انشان
برگرفته از فرهنگ نامه ((چیلو)).
اسل شناسی واژگان فارسی از ((زبان روزمره)) و ((زبان سازی دیرینه و نو)).
نویسنده :
#مسعودلشکر نجم آبادی-امیرمسعودمسعودی
#آسانیک گری
#چیلو
#chilloo
#asaniqism
#امیرمسعودمسعودی
# آسانیکا
#asaniq
#Taksoo
#نازنین-علیپور
#مهدی-اباسلط
#فرشید-سرباز-وتن-رشید
#نهال-بهداد-فر
#محمد-رویایی
#ضیا-همایون
#نادر-رهسپار
#اردشیر-سمسار
#اوج-اندیشان-آزاد
راهنمای بهره برداری و اسفایده.
ساختار نوشته شدن برابری واژه ها :
اسل= ساختگی= اسل های دیگر
واژه ی انسان واژهی ایرانی نابیست که اربان آن را دزدیده وتازی سازی کرده درآویستای کهن این واژه را انشتان بوده در پهلوی اشکانی انسانآیش شده گرچه درهمان زمان و زمان ساسانیان به فراخور مان واژهای دیگه هم کاربرد داشته اندهمچون پومان دوپادمرتوم میشنا گیه مرتن ومنوژاکه به زمان ومکان بستگی داشته که چگونه بیان بشه
فرهنگ ایران= آریایی ها+ تورکان+ اَرپان
زبان اَرپی= 70% پارسی +30% سغدی، آرمی، اِپری
خیومرد،کیومرد،هیومرد،کیومرث
برای واژه انسان که روشن است که مرتو یا مرتم و امروزی ترش مردم داشته ایم و برای آدم واژه مَشی ( به عربی رفته و دوباره به اروپا و به شکل مکانیک درآمده )
و مشیانه برای حوا مرسوم بوده اما داده های ویژه تری رو بررسی نکردم و کلیات موضوع از این قراره.