پرسش خود را بپرسید

معنی ابیات زیر را بنویسید

تاریخ
٣ روز پیش
بازدید
٢٠٨

به وقت مرگ با صد داغ حرمان
ز گرگان رفت باید سوی کرمان

ز گرگان تا به کرمان راه کم نیست
ز ما تا مرگ مویی نیز هم نیست

✏ «نظامی»
 

١٥,٩٢٢
طلایی
٣
نقره‌ای
٣٢٦
برنزی
٨٧٨

٦ پاسخ

مرتب سازی بر اساس:

گرگان و کرمان در اینجا ایهام دارد منظور گرگ و کرم است

٣٠,٥٤٨
طلایی
٢٢
نقره‌ای
٥٦٤
برنزی
٢٩٨
تاریخ
٢ روز پیش

درود بر شما
بسیار عالی

در خود شعر سرزمین گرگان یعنی زندگی در دنیای مادی رو اینطور گفته:
به وقت زندگی رنجور حالیم
که با گرگان وحشی در جوالیم
سرزمین کرمان هم منظور قبر هست که این تن خاکی کرم میفته. که این خطر رو اول شعر بیان داشته.
دریغ آن شد که در نقش خطرناک
مقابل می‌شود رخ با رخ خاک
البته پیام شعر هشدار هست که دنیا هدف نباشه و از مکافات عمل غافل نباشیم چون میگه.
به چشم خویش دیدم در گذرگاه
که زد بر جان موری مرغکی راه
هنوز از صید منقار‌ش نپرداخت
که مرغی دیگر آمد کار او ساخت
چو بد کردی مباش ایمن ز آفات
که واجب شد طبیعت را مکافات
وقتی عمر آدمی به مویی بند هست و از سرای گرگان به سرای کرمان میریم  و مکافات عمل رو میبینیم.
سرای آفرینش سرسری نیست
زمین و آسمان بی‌داوری نیست
توصیه و نتیجه گیری می‌کنه که از دنیا بعنوان مزرعه استفاده کنیم و توشه آخرت برداریم.
ازینجا توشه بَر‌، کانجا علف نیست
دُر اینجا جو‌، که آنجا جز صدف نیست
🌺

١٦,٧٧٨
طلایی
٤
نقره‌ای
٢٣١
برنزی
٣١٤
تاریخ
٢ روز پیش

درود بر شما بسیار عالی

اما در   بیت دوم  منظور شهر گرگان و کرمان است

٣٠,٥٤٨
طلایی
٢٢
نقره‌ای
٥٦٤
برنزی
٢٩٨
تاریخ
٢ روز پیش

تو اون بیت نظامی که می‌گه:

به وقت مرگ با صد داغ حرمان/ز گرگان رفت باید سوی کرمان

یه‌جوری انگار داره از یه سفر سخت حرف می‌زنه، ولی نه از اون سفرهای جاده‌ای که با GPS بریم گرگان تا کرمان!

اینا تو شعر فقط اسم شهر نیستن. «گرگان» نماد یه جای تلخ و پُر از داغ و حسرت و حرمانه، یه جایی توی دل یا توی زندگی که زخم خوردی و دیگه تحملش سخت شده...

و «کرمان» یعنی جایی که باید بری... یه جور آرامش، یا حتی مرگه شاید. یه مقصد ناگزیر.

تو بیت دومش هم که می‌گه:

ز گرگان تا به کرمان راه کم نیست/ز ما تا مرگ مویی نیز هم نیست

داره می‌گه ظاهراً فاصله‌ی زیادیه از اون حال خراب به یه مقصد (مرگ یا آرامش یا رهایی)، ولی در واقع این مسیر خیلی نزدیکه... یه مو فاصله‌ست فقط.

پس نتیجه: نه بحث سفر جغرافیاییه، نه بحث دو تا شهر خاص. نظامی داره با زبان نمادها و دلش با ما حرف می‌زنه. سفرش درونیه، از رنج به رهایی.


خلاصه... شاعر فقط نمی‌نویسه، راه نشون می‌ده...

حالا اگه کسی چایی دم کرده، منم یه استکان می‌خورم، چون دل آدم از شعرای نظامی هم گاهی بیشتر می‌گیره!

٨,٠٧١
طلایی
٥
نقره‌ای
٣٨٠
برنزی
٨٦
تاریخ
٢ روز پیش

 به وقت مرگ با صد داغ حرمان
ز گرگان رفت باید سوی کرمان 
زمان مرگ، باید با قلبی پر از درد و حسرت، از سرزمین گرگان به سمت کرمان حرکت کرد. زگرگان تا به کرمان راه کم نیست
ز ما تا مرگ مویی نیز هم نیست 
بین گرگان تا کرمان راه زیادی وجود ندارد، اما فاصله ما با مرگ حتی به اندازه یک مو هم نیست.

١٦,٧٧٨
طلایی
٤
نقره‌ای
٢٣١
برنزی
٣١٤
تاریخ
٢ روز پیش

درود بر شما
معنی گرگان و کرمان در این ابیات شهر گرگان و کرمان نیست

به وقت مرگ با صد داغ حرمان / ز گرگان رفت باید سوی کرمان

یعنی:

وقتی مرگ نزدیکه و آدم پر از داغ و حسرت و ناامیدیه، باید از شهر گرگان بره به کرمان (یعنی کوچ کنه، بره، بره به سمت مرگ یا جای دیگه).

اینجا "داغ حرمان" یعنی کلی حسرت و غم که رو دل آدم مونده.

کل بیت یه جور وداع تلخه، یه جور رفتن با دل پر.


ز گرگان تا به کرمان راه کم نیست / ز ما تا مرگ مویی نیز هم نیست

یعنی:

درسته که فاصله‌ی گرگان تا کرمان زیاده (دور و درازه)،

اما فاصله‌ی ما تا مرگ، اندازه‌ی یه تار مو هم نیست!

یعنی مرگ این‌قدر نزدیکه که فقط یه نفس مونده...


واژه‌ها و نکته‌ها:
  • داغ حرمان: ترکیبی قشنگ و دردناک؛ "داغ" یعنی اندوه و غم، "حرمان" یعنی محرومیت و ناامیدی. یعنی غمی که از نرسیدن و نداشتنه.
  • سوی کرمان رفتن: اینجا استعاره از رفتن به دنیای دیگه‌ست. مرگ.
  • مویی نیز هم نیست: خیلی تصویر قوی‌ایه برای نشون دادن نزدیکی مرگ. "موی" یعنی فاصله‌ای خیلی خیلی کم.

آرایه‌های ادبی:
  • استعاره: کل ماجرای "از گرگان تا کرمان رفتن" یه جور استعاره‌ست برای کوچ از زندگی به مرگ.
  • مراعات نظیر: توی "مرگ، داغ، حرمان" یه جور هم‌نشینی غم‌بار هست که حال‌وهوای ابیات رو سنگین‌تر می‌کنه.
  • تضاد: "راه کم نیست" با "مویی نیست" تضاد قشنگی داره. یه چیزی خیلی دوره، یه چیز دیگه خیلی نزدیکه. دو تا سفر، با دو تا فاصله‌ی متفاوت.

نسبت با فضای کلی داستان (خسرو و شیرین):

اینا تو اون‌جایی از داستانه که دیگه همه چی تلخ شده. دیگه نه از عشق شیرین خبریه، نه از شورِ اول قصه. خسرو یا کسی دیگه داره درباره‌ی مرگ حرف می‌زنه و یه جور خداحافظی می‌کنه.

این ابیات حس دل‌کنده شدن از زندگی و امیدهای نرسیده رو نشون می‌ده. یه جور نگاه فلسفی و در عین حال شاعرانه به لحظه‌ی رفتن.


جمع‌بندی:

اینجا نظامی خیلی قشنگ داره از مرگ حرف می‌زنه، نه به سبک ترسناک، بلکه با حسرت. می‌گه وقتی آدم پر از غمه، باید بره... یه جایی خیلی دور (از گرگان به کرمان)، ولی اصل ماجرا اینه که مرگ از ما خیلی نزدیک‌تر از اونه که فکرشو بکنی؛ فقط اندازه‌ی یه مو فاصله داریم از تموم شدن.

این بیتا یه تلنگره؛ که زندگی خیلی کوتاهه و مرگ همیشه دمه دره.

٨,٠٧١
طلایی
٥
نقره‌ای
٣٨٠
برنزی
٨٦
تاریخ
٢ روز پیش

درود بر شما
منظور شاعر شهر گرگان و شهر کرمان نیست
با توجه به فضای شعر دقت بیشتری اعمال فرمایید.

ممنون از تذکر باارزش تون

-
٢ روز پیش

پاسخ شما