این ابیات دلکش از لسان الغیب حافظ را معنی کنید و مفهوم آنرا بیان نمایید.
صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد
بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد
بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه
زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد
ساقی بیا که شاهد رعنای صوفیان
دیگر به جلوه آمد و آغاز ناز کرد
٢ پاسخ
صوفی نهاد دام و سَرِ حُقِّه، باز کرد
بنیادِ مکر با فلکِ حُقِّهباز کرد
بازیِ چرخ بشکندش بیضه در کلاه
زیرا که عَرضِ شعبده با اهلِ راز کرد
ساقی بیا که شاهدِ رعنایِ صوفیان
دیگر به جلوه آمد و آغازِ ناز کرد
این مطرب از کجاست که سازِ عراق ساخت؟
و آهنگ بازگشت به راهِ حجاز کرد
ای دل بیا که ما به پناهِ خدا رویم
زآنچ آستینِ کوته و دستِ دراز کرد
صنعت مَکُن که هر که محبت نه راست باخت
عشقش به روی دل درِ معنی فراز کرد
فردا که پیشگاهِ حقیقت شود پدید
شرمنده رَهرُوی، که عمل بر مجاز کرد
ای کبک خوش خُرام کجا میروی؟ بایست
غَرِّه مشو که گربهٔ زاهد نماز کرد
حافظ مکن ملامتِ رندان که در ازل
ما را خدا ز زهدِ ریا بینیاز کرد
-متاسفانه نمیشه اینجا مستقیما بگم که منظور حضرت ، کدام مدل از صوفی هست.
معنی : صوفی به مشاهده نشست و دام پهن کرد تا نورِ جان رو شکار کنه . سّرِ حقه باز کرد ، منظور از حقه ، یک جعبه کوچک که در آن چیزهای گرانبها می گذارند و اینجا منظور دل هست .
این مصرع یعنی صوفی به مشاهده نشست و در سکوت نشست( دام پهن کرد ) تا بتونه به نور جان در دل برسه تا به قدرتهای مافوق طبیعی برسه که بعدش بیاد سر مردم کلاه بزاره . یا به خردی اندک برسه تا بیاد واسه مردم آهنگ بزنه و شعر بخونه و سوارشون بشه .
غافل از اینکه ، فلک یا متریکس کهکشانی ، خودش آخرِ حقه باز هاست . یعنی خودِ طرف از فلک رو دست خورده . به هر قدرتی برسه باز دچار تولد و بیماری و مرگ میشه . در چنگالِ آسمان و زمین گیر افتاده و وارد تولدهای باطل شده . هر چقدر که کارما تولید کنه ، بار خودش رو سنگین تر میکنه .
- بر اثر چرخش روزگار و به مرور زمان ، اون حقیقتی رو که زیر کلاه ش مخفی کرده بود و به مردم نگفته بود ، رو شد .
چونکه این حقه و شعبده رو جلوی اهل راز ، آشکار کرد .
اهل راز ، کسانی هستند که حقیقت بدن و ذهن و خدا و ... رو میدونن ولی جلوی مردم آشکار نمی کنن . چرا؟ چون اگر مردم بفهمن ، اونوقت بی دین و ایمان میشن و دیگه نمیشه کنترلشون کرد . کنترل کردن ، بخاطر برده و مطیع کردن نبست . بخاطر این هست که مردم بتونن کنار هم زندگی کنن.
در دو بیت زیر، حضرت دارن از طرف اون صوفی مکار حرف می زنن ، که به مراقبه نشسته و دام مشاهده گری رو پهن کرده تا نور در دل ظاهر بشه ولی نور یک لحظه پدیدار میشه و دوباره ناپدید میشه.
یعنی صوفی مکار پیش خودش میگه که چرا نور کامل و پایدار نیست :
- ساقی بیا ... : ای ساقی که منبع حضور و می هستی ، می/ شرابِ حضور رو بفرست که آن محبوب/ معشوق دلبربا و فریبنده صوفیان ، دوباره ظاهر شده و داره ناز می کنه .
منظور از شاهد یا محبوب ، همان نورِ جان هست که بر اثر مراقبه و مشاهده و پالایش دل ، متجلی میشه . منتها ، ناز داره . چرا؟ در اشعار مخصوصا حافظ و عراقی ، بسیار می بینید که از هجران ودوری نور سروده اند . علاوه بر اینکه ، زمانهائی که نور کمی جلو اومده و پر نور شده ، این بزرگان جذبش نشدن . با کوچکترین پچ پچ درونی و عدم توجه ، نور ناپدید میشه ؛ در جریان مراقبه .
حضرت میفرماید که ساقی ، حضور در لحظه رو پرقدرت کن تا نور ناپدید نشه .
- این مطرب .... : باز منظور نور هست . یعنی این چه نوری هست که داشت می اومد جلو وداشت کامل میشد ولی دوباره به عقب رفت و ناپدید شد . آهنگ حجاز کرد .
این بیت از داستانی گرفته شده .
این دو بیت اشاره به این داره که صوفی که بخاطر قدرتهای فیزیکی به انجام فن مشغول بشه ، به هیج جا نمی رسه .
- ای دل ... : یعنی ای دل که من از طریق تو به خدا می رسم و تنها خواستِ دلِ من رسیدن به خدا هست و نه رسیدن به قدرتهای مافوق فیزیکی ،
بیا خودمون رو از هر چه غیر خدا هست ، رها کنیم .آستین کوتاه ، لباس صوفی ها در اون زمان بوده و دستشون دراز بوده ، یعنی گدائی میکردن .
منظور حضرت بر میگرده به بیت اول که طرف بخاطر اینکه به قدرت فیزیکی ؛ رمالی ، کف بینی ، فال گرفتن و ... برسه و همینطور مردم بهش غذا بدن و بهش رسیدگی کنن این اعمال رو انجام میده .
ای دل ، خواست و هدفمون از انجام فن ، تنها رسیدن به خدا باشه و نه ادای صوفی ها رو در آوردن و نه دیوزگی و گدائی.
حقه بازی و فریبکاری نکن که هر کس از محبت خدا سواستفاده کرد و چشم سومش باز شد یا به قدرتی رسید که اینها رو خدا بهش داده ، و اگر از اینها سوء استفاده کرد اونوقت درهای عشق به خدا و رسیدن به خدا در دلش بسته میشه .
فردا روزی که در پیشگاه حق تعالی محشور بشه،اون رهرو و سالکی که بخاطر حقه و ریا وارد راه شده ، شرمنده خواهد شد .
ای کبک ... : حضرت پند به عوام میدن که ای کبک ، ای مردم که واسه خودتون در جامعه هائی زندگی می کنین که فکر میکنین متدین و با دین هستین و دنیا و آخرت رو خریدید ، حواستون به اونهائی که ادای روحانیون و قدیسین رو در میارن و صبح و شب نماز میخونن و جای مهر روی پیشونیشون هست ، باشه .
حافظ ، مرد رندان رو ملامت نکن که آموزش رو همه جا پخش کردن و یه چیزهائی به عوام یاد دادن که از توش یکسری صوفی درست شده که سر مردم کلاه میذارن .
از ازل ، از اول ما از زهد و ریا بی نیاز بودیم .
یعنی ژن و جوهره وجودی من ، از حقه و ریا ساخته نشده ، آدم خوب و سالمی متولد شدم . اما اونهائی که از روز تولد ، بدجنس و ریاکار و مکر ورز هستن از این فن و راه، سوء استفاده می کنن .
rahnamaaries.blogfa.com
شاد باشید
سپاس از شما . خیلی زمان برد تا بتونم با شعر ارتباط بگیرم . مخصوصا بیت ۳ و ۴ که صوفی داره پیش خودش فکر می کنه که چرا نور پایدار و کامل نمیشه و حضرت دارن نقل قول از فکرکردن آن صوفی می کنن.
در بیت نخست حافظ میگوید که صوفی بر سر راه مردم دام گذاشت و شروع به تردستی و دوز و کلک کرد تا مردم را گرفتار کند و سعی کرد با جهان هستی که خودش از حقهبازان و مکاران خبره است، از در دوز و کلک وارد شود. در واقع حافظ مثل خیلی دیگر از اشعارش در اینجا به زاهدانی طعنه میزند که با تظاهر به زهد و پارسایی سعی در کسب اعتبار در دنیا دارند.
در بیت دوم میگوید که همان جهان مکار و حقهباز، فریب او را آشکار میکند و تخم پرندهای که در کلاه گذاشته بود تا با شعبده از کلاه بیرون آورد و دعوی معجزه کند، میشکند تا دستش رو شود. شاید هم به داستانی اشاره داشته باشد که سارقی تخممرغی میدزدد و در کلاه میگذارد و وقتی گیر میافتد، سرقت را انکار میکند. سپس صاحب تخممرغ بر سرش میکوبد و تخم مرغها شکسته و دست او رو میشود.
بیت سوم هم ساقی را میخواند و از او باده میخواهد تا به تماشا بنشینند که چگونه صوفی حُقّهباز به مانند شاهد زیباروی و رعنا،باعشوه و کرشمه جلوهگری میکند وناز میفروشد!
آفرین به شما استفاده کردیم