پایتخت قرن به چه چیزی اشاره دارد؟
در شعر اخوان ثالث او میپرسد پایتخت اینچنین قرنی کو؟ برکدامین بی نشان قله ست؟
آیا قرن، پایتخت دارد؟
آیا او به زمان یا مکان یا رویداد خاصی اشاره میکند؟ آن چیست؟
٣ پاسخ
به نظر میرسد که اخوان هم مانند استادش فردوسی در ذهنش انگره مینو و سپنتا مینو در جنگند و ایران را همیشه با انیرانی در رقابت میداند. در قاموس او انیرانی امروز همان انیرانی دیروز و تازیان هستند. او رزمگاه جهان را در این سرزمین میداند و دشمن را همان دشمن دیرینه ی ایران میداند. در نگاه او بزرگترین دشمن ایرج، سلم و تور هستند. آنچنانکه در شعر شهریار شهر سنگستان میگوید:
تو پنداری مغی دلمرده در آتشگهی خاموش، ز بیداد انیران شکوه ها میکرد. ستمهای فرنگ و ترک و تازی را، شکایت با شکسته بازوان میترا میکرد. بنابراین ارجاع به کشورهایی چون اتیوپی و نیکاراگوئه و ونزوئلا یا ژاپن و چین بی معنیست.
دقیانوس ذهن اخوان بیمرگ است نشان از دقیانوسی داخلی دارد. از آنجایی که اخوان حداقل پنجاه سال از زمانش یشتر بود باید در دهه های بعدی بدنبال دقیانوس و ضحاک ذهنش گشت.
از طرفی او از آسمان دل بریده است که میپرسد: زمین گندید، آیا بر فراز آسمان کس نیست؟
ضمنا او صراحتا گفته: تو دانی کاین سفر، هرگز بسوی آسمانها نیست.
و دوباره میگوید: بهل کاین آسمان پاک، چراگاه مسیح و دیگران(پیامبران) باشد.
شاعر قرن بیستم را به کشوری تشبیه کرده و اتفاقات رخ داده را در آن برشمرده، مثل سفر به ماه و بمباران اتمی و توفق سرمایه داری بر جهان و آنگاه از ایرانیان بعنوان فاتحان جهان یادکرده و.
امید داردکه
انسانیت بتواند بالاخره پایتخت این کشور را یافته و فتح کند
و در آخر شعر به نومید ی مطلق میرسد
اخوان قرن را تشبیه به کشوری کرده است که دارای پایتخت است. سپس میگوید:
«هان ، كجاست؟
پايتخت اين كج آيين قرن ديوانه؟
با شبان روشنش چون روز،
روزهاي تنگ و تارش ، چون شب اندر قعر افسانه .
با قلاع سهمگين سخت و ستوارش
با لئيمانه تبسم كردن دروازه هايش، سرد و بيگانه.
معمولاً پایتخت جایی است که تخت پادشاه مستقر است و خیال پادشاه تخت که همه چیز روبه راه است. ولی این قرن دیوانه، دیو به جلد ش فرو رفته و از نظم و وحدت به دور است، طوری که شب اش از روز و روزش از شب قابل تشخیص نیست، راوی حق دارد بپرسد که پس مرکز ثقل و پایتخت آن کجاست. این چنین پایتختی مانند دیوی تبسم می کند و دهان می گشاید ولی سردی و بیگانگی اش نشان عدم مهمان نوازی است. پس کسی حاضر نخواهد بود که از دروازه اش وارد شود گویی هیولایی می خواهد او را ببلعد.
هان ، كجاست ؟
پايتخت اين دژ آيين قرن پرآشوب.
اخوان با کنایه این قرن را«دژ آیین» می نامد. در حقیقت، در ادامه ی شعر، این قرن را «بی آزرم و بی آیین» می داند. برای این که تنها آیینی را که می پسندد آیین آزرم و مهر، یعنی آیین زرتشت است، وهر چه غیر از این را بی آیینی می داند. همچنین می توان گفت که از نظر اخوان، دژآیین بودن این قرن به این خاطر است که خلاصی از شر آن آسان نیست.
قرن شكلك چهر.
بر گذشته از مدار ماه،
ليك بس دور از قرار مهر.
آیین مردمان این قرن دارای ظاهر موجهی است. شکلکی از آیین های حقیقی گذشته دارد با این تفاوت که نه مهری در آن است و نه ماهی!
قرن خون آشام،
قرن وحشتناك تر پيغام،
كاندران با فضله ي موهوم مرغ دور پروازي
چار ركن هفت اقليم خدا را در زماني برمي آشوبند.
هرچه هستي، هرچه پستي ،هرچه بالايي
سخت مي كوبند.
پاك مي روبند.
در قرون گذشته پیام های آسمانی و پیامبران آسمانی نصیب مردم می شد، ولی حالا هواپیماها هستند که بمب های خود را که فضله های موهومی اند به صورت پیام هایی بر سر مردم می ریزند. این فضله ها برای این موهوم اند که عدّه ای آنها را به عنوان فضل بر سر و روی اهل دنیا با شعارهای دهان پرکن می ریزند. تمام آن چه که در دست انبیای الهی بود، حالا در دست این ویرانگران زمینی است.
هان، كجاست؟
پايتخت اين بي آزرم و بي آيين قرن.
كاندران بي گونه ئي مهلت
هر شكوفه ي تازه رو بازيچه ي باد است.
همچنان كه حرمت پيران ميوه يْ خويش بخشيده
عرصه ي انكار و وهن و غدر و بيداد است.
آیین جوانمردی هم در آن نیست که به ریزترین شکوفه کوچک ترین مهلتی برای رویش بدهد. توقعی هم نباید داشت زیرا، وقتی که این قرن بی آیین حرمت پیران و پیامبرانی را که تعالیم خود را به بشر آموخته اند نگه نداشته است، می خواهد حرمت شکوفه های نورُسته را نگه دارد؟ مردمان این قرن، آیین پیران و پیامبران راستین را انکار کرده اند.
پايتخت اينچنين قرني
كو؟
بر كدامين بي نشان قله ست،
در كدامين سو؟
نقطه ی قوت این قرن در چه چیز آن است؟ راوی با سؤال خود پاسخ اش را نیز ارائه می کند. هیچ قله ای که پرچم صعودی روی آن گذاشته شده باشد وجود ندارد.
باز نشر از سایت: 👇