اصطلاح "grease one palm" یعنی دادن پول یا رشوه به کسی، معمولاً برای گرفتن خدمات یا امتیاز خاص. یعنی پولی رو به دست کسی میدند تا کار خودش رو بهتر انجام بده یا کمک بگیره.
چرا وجود دارد به جای هیچ؟ یعنی چرا اصلاً چیزی هست، نه اینکه هیچچیز نباشد؟» این سوال از قدیمیترین و بنیادیترین پرسشهای فلسفی و متافیزیکیه که به معنای واقعی کلمه به ذات هستی و وجود میپردازه. چرا هستی وجود دارد؟ هدف از وجودیت ما چیه؟ چرا جهان، ماده، انرژی و زمان به جای خلأ کامل وجود دارند؟ ایا ما اسباب بازی هستیم که کار بد و خوب کنیم که همه چیز از پیش تعیین شدست
خب این سوالیه که بستگی به جهانبینی هر فرد داره. بشخصه بنظرم جهان و هستی لازم نیست که حتما دلیل و هدفی داشته باشه. انسانها همیشه میخوان برای سوالات خودشون جوابهای ساده و مطلق داشته باشن تا ذهن ...
معادل اصطلاح Play somebody’s game در فارسی چیست؟
فریب کسی را خوردن یا در دامش افتادن
,The reality was simply too big to absorb at first but then it had hit her hard and sideways, taking her off the track she'd known
ترجمه: اولش حقیقت خیلی بزرگ و سنگین بود که نتونست سریع قبولش کنه، اما بعد ناگهانی و شدید بهش برخورد کرد و مسیر آشنایی که تا حالا میرفت رو به هم زد. وقتی واقعیت اینجوری یهو میزنه تو صورتت، مثل کسی میمونه که وسط راه داره قدم میزنه، یهویی میخورِه به درخت! یعنی باورت نمیشه اما خب، باید یه لحظه وایسی و به خودت بیای. خلاصه اینکه زندگی گاهی ناگهانی و سخت درس میده، بدون هیچ مقدمهای! 😅
چرا وجود دارد به جای هیچ؟ یعنی چرا اصلاً چیزی هست، نه اینکه هیچچیز نباشد؟» این سوال از قدیمیترین و بنیادیترین پرسشهای فلسفی و متافیزیکیه که به معنای واقعی کلمه به ذات هستی و وجود میپردازه. چرا هستی وجود دارد؟ هدف از وجودیت ما چیه؟ چرا جهان، ماده، انرژی و زمان به جای خلأ کامل وجود دارند؟ ایا ما اسباب بازی هستیم که کار بد و خوب کنیم که همه چیز از پیش تعیین شدست
مطالبی هست که از ظرفیت انسان خیلی بیشتره ، و مشکل انسان هم نیست عظمت آن مطلبه که خیلی بیش از حد ماست ، من حتی اگر نیستی را بجای هستی فرض کنم یعنی از ابتدا نیستی بود ، باز همین نیستی مفهوم هستی و وجود را دارد ،
,The reality was simply too big to absorb at first but then it had hit her hard and sideways, taking her off the track she'd known
The reality was simply too big to absorb at first, but then it had hit her hard and sideways, taking her off the track she'd known. واقعیت در آغاز تنها چنان عظیم بود که درک آن دشوار مینمود، اما سپس ...
حزم کننده محتاط با ملاحظه دقیق حساب شده
از مثنوی معنوی مولانا روزها گرفت گو رو باک نیست تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست هرکه جز ماهی ز آتش سیر شد هر که بی روزیست روزش دیر شد درنیابد حال پخته هیچ خام پس سخن کوتاه باید والسلام در بیت دوم منظور چیست ؟ شاید نسخه ای که من دارم اشتباه چاپی دارد ؟ لطفاً دوستان کمک میکنید ؟ سپاسگزارم
روزها گر رفت هر که جز ماهی ز آبش سیر شد درست می باشد
چرا وجود دارد به جای هیچ؟ یعنی چرا اصلاً چیزی هست، نه اینکه هیچچیز نباشد؟» این سوال از قدیمیترین و بنیادیترین پرسشهای فلسفی و متافیزیکیه که به معنای واقعی کلمه به ذات هستی و وجود میپردازه. چرا هستی وجود دارد؟ هدف از وجودیت ما چیه؟ چرا جهان، ماده، انرژی و زمان به جای خلأ کامل وجود دارند؟ ایا ما اسباب بازی هستیم که کار بد و خوب کنیم که همه چیز از پیش تعیین شدست
در مورد کار خوب و بد یا پندار و گفتار و کردار درست یا نادرست . برای یک حیوان ، کار درست یا نادرست ، معنا و مفهومی ندارد . تنها در زندگی اجتماعی حیوانات ، می توان باید و نبایدها را ...
,The reality was simply too big to absorb at first but then it had hit her hard and sideways, taking her off the track she'd known
درک (یا هضم) واقعیت در ابتدا مشکل بود اما بعد از مدتی واقعیت چون ضربهای کاری او را از مسیر عادیِ شناختِ خود خارج کرد و یا آشنا زُدایی کرد (و او فهمید چه بر سرش آمده است). * این جمله، درک با تأخیر و ...