پیشنهاد‌های رامین حبیبی (٤١٣)

بازدید
٧٦٨
تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فکر کنم پدرِ مادر یا همان پدربزرگِ مادری.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فکر کنم یعنی پدرِ پدر یا همان پدرپزرگِ پدری.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مُجر: اجرایی شونده.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قُرّاء: قاریانِ قرآن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قَلَمدان: قوطی کوچک درازی از جنس مقوا، چوب، پلاستیک، یا فلز که در آن ابزار نوشتن را می گذارند. /فرهنگ عمید

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

قَرَن: زایده ای در دستگاه تناسلی زن که مانع نزدیکی شود.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به ختنه کننده می گویند خَتّان.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد

مُعَتَق: بردۀ آزاد شده. مُعَتِق: آزاد کنندۀ برده.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دَواب: حیوانات سواری و بارکش مانند اسب و استر و خر و شتر و فیل و گاو و گاومیش.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مُحالٌ لَه: آنکه حواله ای به نفع وی صادر شده.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رسوا، برملا و. . .

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

مُختَلِعه: زنی که با بخشیدن مهریه خود از همسرش طلاق می گیرد.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خالِع: مردی که در قبال بخشیده شدنِ مهریۀ همسر، او را طلاق می دهد.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ذاتُ الْبَیِن: مشترک مثل رفع اختلاف و اصلاح ذات البین زوجین.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حَکَمَی: در حقوق خانواده به معنای داوری و اعضای داور در مسئلۀ حل اختلاف فی مابین زوجین می باشد.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در حقوق خانواده به معنای نافرمانی و وظیفه نشناسیِ دو طرفه از سوی مرد ( ناشز ) و زن ( ناشزه ) است. مثلاً هم زن با مرد همخواب نشود، هم مرد به زن اجازۀ ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مضاف بر پاسخ قبلی: شرایطی که موجب اجازۀ وصلت دوباره میان زوج سابق و زوجه می شود طبق قانون مدنی: ۱ - زن با مرد دیگری ازدواج کند[همان محلل] ۲ - نکاح دا ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جناب زارع زحمت تعریف مُحَلِل را کشیده اند؛ با این حال کافی نمی باشد و در توضیحات وی ایراداتی قابل مشاهده است که من ضمن توضیحاتی، ایرادات وارده را نیز ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حَشفَه: تا انتهای قسمت ختنه گاه آلت تناسلی مرد را حشفه گویند.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

عُسْر و حَرَج ( عُسر به معنای سختی و دشواری و حَرَج به معنای مشقّت ) قاعدۀ نفی عسر و حرج، یکی از قواعد فقهی است و منظور آن است که هرگاه انجام تکلیفی ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مضاف بر تعریف قبلی: تثیبه به زنی اطلاق می گردد که بکارت وی در اثر مواقعه ( نزدیکی، رابطۀ جنسی ) زایل شده باشد/اشخاص و اموال، دکتر صفایی. تثیبه مقابل ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ثَیِبَه:به زن مطلقه یا بیوه گویند.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دائمی بودنِ یک شرط. همچون زن و مرد بودن جنسیت طرفین نکاح تا پایان ازدواج.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در علم حقوق مُنفِق به معنای نفقه دهنده است که پدر یا شوهر است.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قَرابَتِ نَسَبی: خویشاوندیِ خونی؛ ناشی از خون. برخلاف قرابت سَبَبی که ناشی از ازدواج است.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در علم حقوق به صورت فَقْد به کار می رود و آن به معنای فِقْدان و نبودن چیزی است. مثل فَقْدِ اهلیت، شعور و. . .

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٣

کَظْمِ غَیْظْ: به معنای کنترل کردن خشم از فضایل اخلاقی است/ویکی شیعه

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کُبر: در علم حقوق اشاره به شخصی دارد که به سن قانونی رسیده و اهلیت و توانایی در تصرف حقوق مالی خویش را دارد. همان بزرگ شدن .

پیشنهاد
٠

شهادت بر شهادت به شهادتی گفته می شود که شاهد اصلی مشخص است و شاهد فرعی موضوع شهادت را از او شنیده و از قول او بیان می کند، ضمن اینکه شاهد اصلی را نیز ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوعی تعزیر اسلامی به معنای از بین بردن آلت جرم.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوعی از تعزیر اسلامی به معنای تحریم و بایکوت است.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

مفهومش اینه که منت سرمون بذارن و مارو در این راه کمک کنند. معمولاً در مقدمۀ کتاب ها و از باب افتادگی و تواضع نویسنده به کار می ره.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

غَمضِ عَین: چشم پوشی.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

مُنْضَمّ: ضمیمه شده، پیوسته شده. مثلاً: جرائم جدیدت به جرائم سابقت منضم می شوند و طی یک پرونده مورد بررسی و صدور حکم قرار خواهند گرفت.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مُتَقَوِم: گرانبها، ارزشمند

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در علم حقوق: دشوار در وقوع و تحقق امری گویند. مثلاً جواهری که بلعیده شده خارج شدن/کردنِ آن متعذر ( دشوار ) نیست. چرا که جزو اشیاء مصرف شدنی نیست و ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نَبّاش: به نبش کنندۀ قبر می گویند؛ شکافندۀ قبر.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مَواشی: حیوانات چهارپا.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مُقَفَل: بسته و قفل شده.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هاتِک: هَتک کننده، حرمت شکن.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تخدیش: خدشه دار شدن، خدشه پذیر بودن؛ خلل وارد شدن بر چیزی.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مُستَحاضه: زنی که او را زیاده از ایام حیض ( پریودی ) خون آید.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مَغصوب عنه: کسی که مالش توسط دیگری غصب شده باشد.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عِوَضَیْن: به عوض و معوض عقد که همان ارکان عقد است می گویند.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شارِط

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

معنایِ شکستن قسم می ده.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جریان

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جمع نفیس؛ چیزهای ارزشمند، گرانبها، کم نظیر.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد

یکی از معانی: امری قبیح و گناه از لحاظ شرعی که انجام یا ترک آن حرام باشد. همچون بلند خواندن آهنگ توسط زنان که عورت است. ( بند ۳ ماده ۱۰ قانون امر ب ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مُثبِتِ سِمَت: احراز یا اثبات کنندۀ جایگاه شخص.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یکی از معانی: لباس.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مُجِدانه: پیگیریِ کاری به صورت جدی و مصمم و بدون درنگ و شک.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مؤنثِ بهدایت: اوایل امر، همان اول، در آغاز، در ابتدا، اولِ کار.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بَهایِم: چهارپایان، جانوران.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همان معلم خصوصیِ امروزی می شود.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مَعاً: م َ عَنْ: احتساب حداقل دو نفر در یک امر به صورت همزمان. به عنوان مثال، با وجود ۲۰۰ مهمان برای عروسی، ما برای ۲۵۰ نفر غذا سفارش بدیم.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

وِزرُوَبال: گناه،

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیماری های واگیر[سرایت کننده].

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در حقوق به معنای صادر شدن حکم یا رأی قطعیِ دادگاه است .

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

در عقد حبس، به حالتی می گویند که دیگر کسی از نسل منتفعان نمانده باشد، که بنابر این دلیل، عقد حبس زایل می گردد. ( مستنبط از ماده ۴۵ قانون مدنی )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

مُتَصالِح: کسی که مالی یا ملکی ازطرف کس دیگر به او مصالحه شود.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قاعده علی الید یعنی اینکه هرکسی مال غیر را غیرقانونا و به هر نحوی در تصرف داشته باشد، تا زمانی که مال در تصرف اوست و به مالک اصلی بازگردانده نشده باش ...

پیشنهاد
٢

قُبحِ عِقابِ بِلابَیان: هر رفتاری تا زمانی که توسط قوانین مصوب مرجع صالح قانون گذاری منع نشده، مباح است؛ بر همین اساس، رفتار صورت گرفته قبل از ممنوعی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حَضارَت: شهرنشینی، تمدن، مدنیت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

اِندِراج: داخل شدن، وارد شدن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مقنعه، روسری.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اَنگیزیسیون: تفتیش عقاید.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آمریکا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حاضر نشدن عده ای از نمایندگان مجلس قانون گذاری به منظور از اکثریت انداختن جلسه و جلوگیری از تصویب لایحه ای که در مجلس مطرح شده. /فرهنگ عمید

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حیله کردن و فریب دادن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فریبکاری.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

طَبَق کِش: حمال، بارکِش.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مبتلایان به بیماریِ "آکله، ابرص، خوره. "

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یعنی شغل چشم پزشکی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یعنی شغلِ مامایی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

روبند پارچه مستطیل شکلی است که پوشاننده چهره زن می باشد. به آن نقاب نیز گفته می شود. قبل از اصلاحات رضاه، توسط زنان استفاده می شده است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نوعی شلوار گشاد و چین دار بوده که از کمر تا مچ پای را می پوشانیده و تا قبل از سال ۱۳۱۵ خورشیدی، زنان می پوشیده اند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بازنشستگی، از کار ماندن، برکنار ماندن و. . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خشنود کردن، راضی کردن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دوسیه. [ دُ ی ِ ] ( فرانسوی ) دُسیه. به معنای پرونده.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کویچه: کوچه، محله کوچک، راه کوچک و تنگ ( کم عرض ) ، کم عرض تر و کوچک تر از کوی و خیابان. در آیین نامه راهنمایی و رانندگی آمده است که به معبری که عرض ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شیربچه.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خوش آمدگویی ها، درودها، سلام ها، خوش و بش هایِ هنگامِ ورود یا دیدار کسی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مورد اطاعت، اطاعت شده.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مَعروض: عرض داشتن، محترمانه بیان کردنِ چیزی در نزد کسی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به عرض رسانیدن، گفتن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مُوادَعَه: هم عهد و پیمان.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

وُشات: سخن چینان، خبرچینان، جاسوسان.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اَعبَد: عابدتر، بنده تر.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اَشجَع: شجاع تر، دلیرتر، بی باک تر و. . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اَسخیٰ: سخی تر، سخاتمندتر و. .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زاهدتر، پرهیزگارتر و. . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پاره ای، برخی، قسمتی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مِروَحَه: بادبِزن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به اصطلاح اهل کربلا به اوباش گویند. /پانویس ص۱۱۴ کتاب شیعی گری، احمد کسروی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

دَرْنَوَرْدْیْدَن: پیمودن، طی کردن راه.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به معنای دودمان و خاندان هم هست.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

السَنه: به معنای زبان ها/ در سخنرانی نادرشاه در دشت مغان آمده است و در پانویس ص۸۰ کتاب شیعی گری احمد کسروی، ویرایش محمد امینی درج شده.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جهان گشا، جهان گیر.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کُشِش: کشتن، قتل .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مزیت و منفعت و سهمیه ای که فقط برای طبقه ای از خواص باشد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کُنشی؛ یعنی اینکه بدون واکنش نسبت به چیزی، مرتکب رفتار یا گفتاری شویم. مثلاً: به کسی توهین کنیم. متضاد آن: واکنشی مثلاً: در جواب توهین کسی، توهین کن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در یک نامهٔ مربوط به دهه بیست وزیر کشور نوشته شده �اجامیر و اوباش. . . . � که به نظر می رسید این کلمه از مصدر اجیر است و به معنای اجیرشدگان است، یعنی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هَزْلاً: به طریق شوخی و هزل، چیزی را گفتن، نوشته ای را به زبان شوخی نوشتن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نَقْلاً: به صورت نقلی، نقل کردن، روایت کردن از چیزی. . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

بِدْعَتْ: نوآوریِ غیرمجاز در دین و مانند آن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کسی که رفته باشه زیارت امام رضا در مشهد، مشهدی نامند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

ظاهراً این کلمه ابداع زنده یاد احمد کسروی است که به پیراستن زبان فارسی و به کار نبردن زبان تازی اهتمام ورزیده بوده و یکی از کلماتی که ابداع کرده بود ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

درباره آن جهان پندارهای بسیار پوچی را در مغزهای خود جا داده اند. کسی که مْرد در گور دوباره زنده گردد، و دو فرشته یکی �نکیر� و دیگری �منکر� با گرزهای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نیروی نظامیِ رژیم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مَأذَنَه: جایی که مؤذن، اذان گوید؛ مِناره، مِنار، گلدسته.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دستاق، یا دوستاق، به معنای محبوس، زندانی، دربند است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بَندِخانه: سیاهچال، زندان، جایی که انسان در آن به بند کشیده خواهد شد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

فِریَه: دروغ، بهتان.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رَقیمه: سخنی که مرقوم شده، نوشته شده، مکتوب شده.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فرقه ای که خود را شیعه دوازده امامی خوانند و حضرت علی را در �صفات� هم پایه و مشابه خدا دانند، به نوعی صفات خدا را در حضرت علی جویانیده.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نَسمه: بنده، عبد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

روشن تر، زیباتر، نیکوتر، بهی تر. مثال: ملکوت اَبهی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مُتَصاعِدین: بالارونده، صعود کننده. مفرد: متصاعد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مُتَصاعِد: بالا رونده، بر بلندی رونده.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سالِماً: باسلامت، درحال سلامت. همچون: بنویس این الواح مقدسه سالماً بارض اقدس و. . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نوعی علامت بوده که بر احکام و فرامین و نامه ها می زده ‍اند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

طُغرا: حالت تمبر و نشانی بوده که بر نامه ها و مراسلات می زده اند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

الغاء: لغو کردن. از بین بردن، بیهوده شمردن. الغاء قبل از ابطال است. الغاء قبل از تصویب و یا به اجرا درآمدن چیزی ست و خواستِ الغاء، آن است که قبل از ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مَکاتیب: مکتوب ها، نوشته ها، نامه ها.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کنیزه خدا، خادم خدا.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سِنین، جمعِ سَنه است، به معنای: سالها.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( دِ ) نابود کننده ، ویران کننده .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اُمَم/ omam

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اُمَت ها.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

توابع ها، وابسته ها، متحدها، زنجیرها. مُتَتابِعات

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مُتَتابِعه: توابع ها، وابسته ها، متحدها.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( اسم ) مونث متتابع جمع : متتابعات .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نگهبانان، محافظان، نگه دارندگان.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در بهائیت به عبدالهباء می گویند: غُصنِ اعظم، لابد یعنی شاخه اعظم دین بهائیت. غٌصنِ اکبر هم دارند و آن فکر کنم منتسب به شوقی افندی است، نوه دختریِ عب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سِّجْنِ: زندان.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

رفتارهای سنگدلانه و بی رحمانه. چنان که احمد کسروی در کتاب بهائی گری قتل عام بهائیان را در زمان ناصرالدین شاه، دژرفتاری می داند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خُستُوان بود: معترف و اعتراف گر بود که. . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فُوجِ نَصرانی: به گمانم یک ارتش یا تفنگدارِ مسیحی را گویند. چنان که در کتاب بهائی گری احمد کسروی آمده است: یک فوج نصرانی را که برای این کار آماده گر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جُبّه خانه ( یا: جِبِه خانه، جباخانه ) اصطلاحی نظامی در قدیم، به معنای جای اسلحه و ابزار جنگ. در دورۀ صفویه به کارگاه های ساخت و نگهداری سلاح جباخان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تلفظ: یَمْبوع. ینبوع رأفت: یعنی چشمۀ مهربانی و بخشایش.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( تَ سَ تُّ ) [ ع . ] ( مص ل . ) پوشیده گشتن، نادیده گرفتن، بخشیدن، گذشت کردن. همچون: تَسَتُر بر مجرمان. .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خَطیئه: گناه، خطا، اشتباه.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

موقِن: یقین دارنده، باورمند، مؤمن، دارای ایمانِ قوی و محکم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کسی را گویند که توبه و استغفار کند و از گناه خویش بازگردد. و در هر حال مستغفر و تائبم. . . / از نامه سید باب به ولیعهد قاجار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

حرره. [ح َرْ رَ رَ هو ] ( ع جمله فعلیه ) نویسندگان کتب فارسی در پایان نوشته خویش آنرا بکار برند، و پس از آن نام خویش نویسند. نوشت آنرا. . . تحریر کرد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خَبطِ دِماغ: جنون. اختلال در قوه شعور و ادراک و استنباط. از مرتبه خردمندی به مرتبۀ دیوانگی رسیدن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خدا یاری دهد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کافه: همه عباد: بندگان معنا: همۀ بندگان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در جملاتی بمانند: "اِحْتِجاج به قرآن نمود. . "، یحتمل معنای استناد را دهد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اِتیان: معانی دیگرِ آن: 1 - آوردن 2 - مانند و نظیر چیزی را آوردن 3 - انجام دادن 4 - آمدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از معانی دیگر آن محکم و مرتب است. مثل: وی را چوب مضبوط زده، که یا معنای آن این است که محکم او را با چوب زده اند، یا منظم و پیاپی زده اند.

پیشنهاد
٠

انگشتر یا نگین سلیمان: انگشتر حضرت سلیمان بوده که از نمادهای نبوت ایشان بوده و از مواریث نبوت است و به اعتقاد شیعیان در دست امام زمان است و ارث ایشان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یَدِ بَیضاء: معجزه ( خرافات ) حضرت موسی که دست در گریبان خویش می کرد و درخشان و سفید و نورانی بیرون می آورد. تحت اللفظی: دست سفید.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به معنای بزرگان و پیشوایان است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نُقَبا

پیشنهاد
٠

مترادفِ اظهر من الشمس است، یعنی چیزی که خیلی واضح و آشکار باشد و به راحتی قابل درک. مثل اینکه کسی بگوید خدا وجود ندارد، این اظهر من الشمس است که وی ک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

آنچه از مطلبی درک شود. حاکی، دال بر و. . . تلفظش به گمانم اینه: مَشعَر مُشعَر: گزارش دهنده، مخبر.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قرة العین: /qorratol~eyn/، آنچه مایه روشنی چشم شود، مایه خوشحالی شود؛ مجازاً: فرزند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

افاضت. [ اِ ض َ ] فیض دادن و خیر بسیار رسانیدن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بَرزخی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

هُوَرقُلیا: برزخ، جایگاه مردگان.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

علاوه بر مؤبَِد: روحانیِ زرتشتی، معنای دیگری دارد: مُؤَبَد: ابدی، همیشگی، جاوید.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

می توان به عنوان صفت هم به کار گرفت، مثلاً وقتی به کسی می گن چرس و بنگه، یعنی گیج و گوجه، ابله و متوهمه و. . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( چَ رَ ) ( اِ. ) ۱ - بند، زندان . ۲ - شکنجه ، آزار. ( چَ ) ( اِ. ) مادة مخدری است که از مالش دادن سرشاخه های گیاه شاهدانه با دست یا روی پارچه بدست ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در آیه یک سوره مریم آمده است. اینطوری خوانده می شه: کاف ْ هاءْ یاءْ عَیْن ْ صادْ. معنایش هم معتقد هستند که هر کدام از این حروف مأخوذی دارند و النهایه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اَقصَر: به معنای کوتاه تر، قصیرتر؛ مثل: سوره های اقصر. مفرد: قصیر جمع: اقاصِر متضاد: اطوَل، به معنای درازتر.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اَطوَل: درازتر، طویل تر، طولانی تر و. . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مُضلُ: گمراه کننده.

پیشنهاد
٠

دارای عزت و احترام. بزرگان، سروران.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

غالیان، از کلمه ی غلو گرفته شده، نوعی بزرگنمایی و افراط در چیزی ست؛ به گروهی از پیروان اسلام می گفتند که در ستایش پیامبر و امامان غلو کرده اند و برای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

بُراق: خر حضرت محمد ، در شب معراج و به آسمان رفتن!!!! بَراق: صفت: درخشان، شفاف. مثل کفش هایی که با واکس بَراق شده اند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مُتَلَأْلِیء ٔ. [ م ُ ت َ ل َءْ ل ِءْ ]: درخشان، نورانی، تابناک، شفاف.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

خَرق: شکافتن، پاره کردن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

الود. [ اَل ْ وَ ]: آنکه بسوی عدل میل نکند و منقاد نگردد. سرکش و نافرمانبر. ج، الواد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اَلواد: جمع اَلوَط: گردن ستبر، سرکش؛ کسی را که سر خم نکند. معادلِ الواط.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چَرخِشت: چرخی که با آن آب انگور گیرند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نَسیج: بافته شده.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مُذَهَب: زرداندود شده، طلانگاری شده.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آب زر داده شده، از طلا تشکیل شده.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

هِشته: رها کرده، رها شده.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تُرَهات و مُهمَلاتی که عارفان و صوفیان بر زبان رانند و جز اراجیف و گنده گویی و ادعاهایِ بی پایه و اساس و کفرآمیز نیستند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کلمات کفرآمیز صوفیان.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مؤنث شطحی، کلمات کفرآمیزی که صوفیان پلشت بر زبان و در هنگامی که خود را بالاتر از همه می بینند گویند. همچون، انا الحقِ حسین بن منصورحلاج.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به آدمی که خودبزرگ بینی و تکبر و غرور داشته باشه، می گن فرعونیت دارد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تَفَرعُن: فخرفروشی و خودپرستی کردن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مُتِفَرعِن/motefar~en/: از خودراضی و مغرور.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پُرنَخوَت: پر از تکبر و غرور.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تَوَرُع: پارسایی، پرهیزگاری و. .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چندتا معنی دارد: آزره و غمگین، ناراحت و اخمو، خودبین و خودخواه.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مُدَمَغ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چندتا معنی دارد: ابله و نادان، کر و ناشنوا و حیران و سرگشته

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

اَصَم: کر، ناشنوا.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به معنای نادان و ابله است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

معرب آرژانتین.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

معرب بلژیک

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

گیش احتمالاً قدیمیِ کیش به معنای آیین و دین و مذهب باشد. چنان که احمد کسروی در کتاب تاریخچه شیر و خورشید می آورد که: و خورشید پرستی از گیش زردشتیان م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جمع تازیک، به معنای اعراب. �. . . و نقش درفشهای تازیکان نشین. . . �/ تاریخچه شیر و خورشید، زنده یاد احمد کسروی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عرب، غیر عجم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اِغلاق: سخن را پیچیده گفتن؛ پیچیده گویی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جمع کولی، یعنی آدمهای ولگرد و بی سر و پا و در به در. که زنده یاد احمد کسروی در کتاب صوفی گری در وصف صوفیان فراری از مقابله با مغولان و کشته شدن خانو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

داشتن هوسِ انجام و اقدام به کاری. هوسناکی، هوس داری.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در معنای مجازی آن جلودار یا جلوگرفتگی و چشم پوشی کردن است. مثلاً: هوس بازیها، پرده به چشم پشمینه پوشها فروهشته بوده. /صوفی گری، احمد کسروی. یعنی هو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به کسی گویند که ماهوت[نوعی پارچة ضخیم پُرزدار. ] پاک داشته باشد. در کتاب صوفی گری زنده یاد احمد کسروی این کلمه را دیدم، ظاهراً به مرشد و عارف و اینها ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

احتمالاً در یکی از معانی آن، وسیلۀ گدایی باشد. چنان که احمد کسروی در کتاب صوفی گری می نویسد: زیرا صوفیان . . . . . تنها آن درویشان . . . . دریوزه گرد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

وشق. [ وُ ش ُ ] ( ترکی ، اِ ) غلام ساده رو

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

( اَ ) [ ع . ] ( شب جم . ) حرف تنبیه است ، بدان و آگاه باش ! هان !.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بخوای ترتیب خانمی رو که اصطلاحاً ناموس کسیه بدی، می گن رَیبه.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به معنای آلت تناسلی زنان نیز هست. [قدیم]

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

دکتر سیروس شمیسا در کتاب شاهد بازی در ادبیات فارسی آورده است که: "اوبنه در حقیقت نوعی بیماری است و اوبنه ای برای نجات از خارش مقعد است که به عمل جنسی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ذی روح: انسان غیر ذی روح: غیر حیوان، بی جان.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دکتر سیروش شمیسا، در کتاب شاهد بازی در ادبیات فارسی، آن را در معنای کونی یا مفعول آورده است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کار: دکتر سیروس شمیسا، در کتاب شاهد بازی در ادبیات فارسی، آن را به معنایِ همجنسگرایی نیز آورده است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اِغلام: لواط کردن، همجنسگرایی، همجنس بازی، رابطه مرد با مرد و. . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دَواوین: جمعِ دیوان، دیوانِ شُعَرا.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دوشیزگان، باکرگان و. . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ذُخْر: اندوخته، ذخیره. ذخر زمان: اندوختۀ زمان.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اندوختۀ زمان، کسی که در یک برهه نجات دهندۀ مردم از بدبختی و سیه روزی باشد؛ همچون، رضا شاه.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کتاب گلستان توانم تصنیف کردن که باد خزان را بر ورق او دست تطاول نباشد/گلستان سعدی، بند ۷۷. در اینجا به معنای در امان ماندنِ این کتاب از دست درازی و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به معنای رفاقت خالصانه و ثابت شده و بی ریا و چشم داشت. که یار موافق بود و ارادت صادق/گلستان سعدی، بند ۶۷.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بجنگ، جنگیدن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پابین کشیدن/ زبان از مکالمۀ او در کشیدن قوت نداشتم/گلستان سعدی، بند ۶۷.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خانواده داری؛ سرپرستی خانواده و فرزندان و دادنِ مخارج آنها.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

همان کالبد شکافی جسد است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مفهومش اینه که اتفاقات خوبی براتون در بستر زمان رقم بخورند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به معنای تخته سنگ و سنگ قبر است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نَبو: پسر مدوک یا مردوخ؛ ایزدِ خرد و نوشتار.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

جمود نعشی: سفت و خشک شدن جسد فرد متوفی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نعشه: جسد و لاشه. نشئه: سرمست و شاداب بودن : )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

نعشه: جسد و لاشه. نشئه: سرمست و شاداب بودن : )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تیفوس ( typhus ) هر یک از بیماری های مسری که شپش، کک و کنه، باکتری های عامل آن را انتقال می دهند. علائم تیفوس تب، سردرد و کهیر است. خطیرترین شکل، هم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به معنای از بین رفتن و خراب شدن بافت های درونی بدن می باشد. نُسوج: بافت، رشته.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

اتولیز، خودگواری، از بین رفتن و خراب شدن یاخته یا بافتهای بدن به وسیله آنزیمهای داخلی بدن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سِرُم: بخش مایع خون پس از لخته شدن است.

پیشنهاد
٠

لیز یعنی پاره شدن گلبول های قرمز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مُلتَحِمه: قسمت درونی پلک چشم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مُخاط: ۱ - آب بینی. ۲ - ( زیست شناسی ) پوشش داخلی حفره های دهان، بینی، حلق، و مری.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ساقۀ مغز ( brainstem ) ناحیه ای که در آن، بالای طناب عصبی ( نخاع ) با سطح زیرین مغز یکی می شود. عمدتاً شامل بصل النخاعو مغز میانیاست. ساقۀ مغز قدیمی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مُخْچِه ( cerebellum ) بخشی از مغز جانوران مهره دار، و کنترل کنندۀ کشیدگی طبیعی عضلات، حرکت، تعادل، و هماهنگی. مخچه در جانوران پست تر، نظیر سمندر و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نافذه جراحتی است که با فرو رفتن وسیله ای مانند نیزه یا گلوله در دست یا پا ایجاد می شود دیه آن در مرد یک دهم دیه کامل است و در زن ارش ثابت می شود. ( م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جائفه جراحتی است که با وارد کردن هر نوع وسیله و از هر جهت به درون بدن انسان اعم از شکم، سینه، پشت و پهلو ایجاد می شود و موجب یک سوم دیه کامل است. در ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

موضِحه: جراحتی که به پوست نازک روی استخوان را کنار بزند و استخوان را آشکار کند، پنج صدم دیۀ کامل.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

سِمحاق: جراحتی که به پوست نازک روی استخوان برسد، چهارصدم دیۀ کامل.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مُتَلاحِمه: جراحتی که موجب بریدگی عمیق گوشت شود لکن به پوست نازک روی استخوان نرسد، سه صدم دیۀ کامل.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دامیه: جراحتی که اندکی وارد گوشت شود و همراه با جریان کم یا زیاد خون باشد، دو صدم دیۀ کامل.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حارِصه: خراش پوست بدون آنکه خون جاری شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

فَرْج: به آلت تناسلی زنان گویند. فَرَج: به گشایش و ظهور می گویند؛ مثل فرج امام زمان.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

یک استعمال دیگر داره، مثل: ممر درآمد کافی غیر از کشاورزی نداشته باشند. [قانون واگذاری زمینهای زیر کشت به کشاورزان] که معنای منبع می دهد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

دُیان جمع دائن است، یعنی طلبکاران. از موارد استعمال آن در مادۀ ۸۷۱ قانون مدنی است: "هرگاه ورثه نسبت به اعیان ترکه معاملاتی نمایند مادام که دیون متوف ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

معنای دیگر آن یکی از دو قلو یا چند قلوهاست.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جمع طریق، راه ها. . . تلفظ: طُرُق

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به گمانم حقِ عبور آب از ملک مجاور گویند. حتماً دیده اید در باغات که جوی آب از داخل تمام باغات عبور می کند، احتمالاً این همان "حق مجری" باشد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در حقوق منفعت دو وصف اصلی دارد: ۱ . تدریجی است. ۲. از عینِ مال نمی کاهد. و ممکن است مادی یا غیر مادی باشد. مادی مثلِ میوۀ درختِ چیده نشده. غیرمادی مث ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

اُبُوَت. توصیه: حواستون به تلفظ واژگانِ به خصوص حقوقی باشه که اشتباه آنهارا تلفظ نکنید. همچنین بر سرِ نگارشِ آنها وسواس به خرج دهید و کلمه ای را که ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بُنُوَت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

شَرَف: حیثیت، آبرو. شُرُف:در معرضِ وقوع، مثلِ �در شُرُفِ مرگ�.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مُقرِض: وام دهنده مُقرَض: وام گیرنده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

ارث بردنِ دو شخص از یکدیگر را توارث گویند: مانند پدر و فرزند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

تدبیرها و چاره جویی های لطیف. �پادشاه . . . فرزندان مازاد را . . . . به لطایف الحیلی سرشان را زیر آب می کند. �/دموکراسی یا دموقراضه

پیشنهاد
٢

حرفهای حاشیه ای، رشته کلام اصلی را جِرّ می دهد. / دموکراسی یا دموقراضه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

ظرف سفالین یا غیر آن که آب در آن کنند یا غیر آن/ لغتنامۀ دهخدا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

تحریفی است از لفظ زیر که صفت صداهای نازک است. /فرهنگ فارسی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

دامپزشکی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

ماده ای چسبناک که از جوشاندن استخوان و غضروف و پوست بعضی حیوانات از قبیل گاو و ماهی به دست می آید که پس از خشک شدن رنگش زرد یا تیره می شود و در نجاری ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

عمل کندن و دور ریختن گیاههای هرزه ازمیان کشتزار

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

حلوایی رقیق از آرد برنج و مغز بادام و شکر.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

کُرچ؛ حالت مرغی که آمادۀ خوابیدن روی تخم است.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

ظرف فلزی برای نفت یا روغن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

شلوار چهارخانه ای

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

معنای دیگر آن، مرغی است سیاهرنگ.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

�ریگی در سُم دارد�/ قلعۀ حیوانات شن نرمی که حاصل شده است از تفتت سنگریزه ها

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

وقتی تشدید داشته باشد به معنای همت و اراده در جهت نیل به مقصود بکار می رود. مثلاً در کتاب قلعۀ حیوانات آمده �بیایید همّ خود را صرف کنیم تا محصول یون ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

قیرمالیده ، آغشته به قیر.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

در کتاب قلعۀ حیوانات آمده �حیوانات ناشتائیشان را خوردند و. . . � که میشه خوراکی که بعد از مدتی خورند را گویند. همچون بعد از روزه.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

در کتاب قلعۀ حیوانات آمده �به . . . عکس باسمه ای ملکه ویکتوریا . . . خیره شده بودند. � پس همان عکس چاپی بزرگ منقش دیوار است .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

تفتیش، بازدید کردن و. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

توی کتاب مزرعۀ حیوانات آمده �و در هوا شلنگ برداشتن� ، که گویا حالت دویدن با قدمهای بلند و همزمان پریدن سوی هوا از فرط خوشحالی ست.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

جایی که در آن اسلحه ( به معنای عام ) نگاه دارند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

اسلحه و ساز و برگ و چاقو و آلات و ادوات جنگ و نبرد و شکار و قصابی و سلاخی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

پارچه ای نخی، که آن را اندازند و پر از اثاث کنند و بر شانه گره زنند و حمل کنند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

آنچه به وقوع پیوست. آنچه واقع شد. آنچه رخ داد. واقعه، رخداد، حادثه.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

پیروزمندانه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

در قلعه حیوانات آمده : �سکوئیلر . . . صدای ذیلی داشت. �

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

آوای گاو

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

همزمان به سود و به زیان کسی رأی دادن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

به گمانم یعنی به محض آنکه در کتاب قلعه حیوانات دیدم �و به مجردی که از حیز انتفاع بیفتیم با بی رحمی تمام قربانی می شویم. �

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

بخور و نمیر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

واقعیت یا رخدادی که موجب آزار فردی شود. بهش بربخورد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

تَکاهُل؛ به سستی و تعلل گویند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

به معنای چیزی غیرواقعی و دور از واقعیت است. مثلاً قواعد حقوق که مربوط به ضروریات زندگی اجتماعی ( واقعیت ) هستند، برای آنها جایگاهی مقدس و آرمانی متص ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

وَجیْهُ المِلَه؛ کسی که مورد توجه و علاقه مردم است.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

وجهی که چند موضوع در آن اختلاف دارند. مثلاً رسیدن به رفاه، از طرق مختلف. این طرق مختلف همان وجه تمایز است .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

مُصِراً ؛ با اصرار بتاکید : مصرا خواستار شد . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

به معنای چوپانی نیز هست.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

وقتی چیزی رو می دونی اما در بحث کردن برای دفاع از مقصود خودت، باید خودت رو به نفهمی بزنی و مطالب استفهامی بکار ببری.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

جمع بلیه. به معنای رنج و سختی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

در نهایت. بنابراین.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

افروختگی، روشنایی، اشتغال، شعله ور شدن. "افروزشِ نائره انقلاب"

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

جمع ترجمه.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

کولاک ( به روسی: кула́к ) به دهقانان مرفه و ثروتمند روسی گفته می شود. در گذشته کولاک های روسی شبیه سایر سرمایه داران جهان در محدوده ده خود به استثما ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

فرق و نحل؛ به معنای مسلک هایِ دینی یا مذهبی یا فلسفی یا عرفانی و یا ملی ست.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

جمع موزع، به معنای دسته یا گروهی از افراد یا سازمان ها که به انتشار و پخش و منتشر کردن چیزی می پردازند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

توزیع کننده، پخش کننده، انتشار دهنده.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

به طرفداران انقلاب های ریشه ای یا رادیکال گفته می شود که به گونه ای افراطی عمل می کنند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

[ ب ِ ئَن ْ ع َ ها ] ؛ بنابراین

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

غَوامِض جمع غامِض؛ به معنای دشواری هایِ در مسیرِ رسیدن به مقصود. تنگنایی ها، دشواری ها، صعب ها.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

مستوفی در معنای دیگر آن به معنای تمام و کمال است. مثلاً �یونانیان، در زمینۀ حقوق فطری، مباحثی مستوفی عنوان کرده، . . . �/حقوق اساسی و نهادهای سیاسی، ...

پیشنهاد
٠

به قضات دادگستری گویند از این جهت که احکام صادره از سوی آنان به سانِ یک قانون که لازم الاجراست عمل می کند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

واسطة العقد [ س ِ طَ تُل ْ ع ِ ] ؛ واسطۀ عقد، پیوند دهندۀ دو زمینه مختلف به وسیلۀ یک شخص. مثل واسطة العقد بودن وزیر میان هیأت دولت و وزارتخانه اش.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

تَوارُد همانطور که ظاهراً نشان می دهد از ریشه �وارد� شدن است اما در اینجا مقصود وارد شدن و داخل شدن همزمان دو شخص است به یک موضوع. مثل: �در مورد هر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

ناچار، ناگریز از امری. مثلاً آشنایی با ارباب رجوع می تواند لامحاله در رفتار ما تأثیرگذار باشد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

شایسته تر از دیگران بصورت طبیعی برای منصوب شدن در سِمَت و جایگاهی. مثلاً معاونان ریاست جمهوری در آمریکا بالاستحقاق رئیس مجلس سنا هم هستند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

جلای جمع جلیل، به معنی بزرگواران، افراد محترم و ممتاز.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

شامل شدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

معنای دور از ذهن نوامیس، قانون است.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

اِحتِجاجات؛ جمع احتجاج، به معنای دلایل، برهان ها دلایل و برهان هایی که در پی اثبات یا نفی یک مسئله بکار می روند.

پیشنهاد
٠

محتواش همان مغالطۀ دور باطل در منطق است.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

فک کنم هر آنچه انجام داده است.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

همان صاحب اختیار است که در وهلۀ اول به خداوند تعلق دارد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. کسی که معتقد به دین و شریعت باشد، پیرو شرع. ۲. کسی که پیرو مکتب متشرعه است.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

همان استعداد است و نمی دانم این ت چیست! ( در کتاب آیت الله نائینی دیدم )

پیشنهاد
٠

آمادگی دفاعی و نظامی در برابر متخاصم داخلی و بیشتر خارجی گویند. ( در کتاب آیت الله نائینی دیدم )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ترفندهای معمولی برای فریب دادن کسی در سیاست خارجه و روابط دیپلماتیک و در نهایت استعماری ( در میان نقل گفته ای از آیت الله نائینی خواندم )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

علامت تأنیث گرفته و اگرنه همان معمول است.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

تَحَفُظ؛ حفظ کردن چیزی درمقابل چیزی دیگر.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

اِغتِصاب؛ به ستم گرفتن چیزی را، غصب کردن چیزی. حکومت اغتصاب نقطه مقابل حکومت حق بر اساس نظر آیت الله نائینی است.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

فُحول؛ جمع فحل، به معنای برجسته، چیره دست، نامدار در یک زمینه و علم.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

مَوقَف؛ مکان، محل وقوف، موضع. مثال: "موقف اسلام در برابر پیروانِ ادیان بر حق و اهل الکتاب"

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

احتمالاً همان معنای آیینِ حق را دهد که به وسیلۀ احکام الهی و روشن پشیبانی می شود.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

شَوایِب؛ جمع شائبه/شایبه ؛ گمان، شک، شایعه و. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

دُهور؛ جمع دَهر، به معنای روزگاران، زمانه ها.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

مُنْسَلِک؛ درآینده و داخل شده در چیزی، کسی که داخل طریقه و مسلکی شده باشد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

سَخَط؛ بددهانی، خش، ناخشنودی و. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

غش به معنای ضعف و پرده پوشی و تزویر نیز است. مثلاً غش ( ضعف نفْس ) درمقابل وساوس شیطانی! : )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

جمع وسواس؛ چیزهای مادی یا غیرمادی که موجب ایجاد وسوسه و فریب در فرد شوند. تقریباً همان غرایز و نیازهای اولیه هستند که در ادیان آنهارا پست می شمارند!

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

کسی که خرده ریزۀ ته سفره را می خورد؛ از لحاظ سیاسی به عوامل و کارگزاران نهادهای بالاتر گفته می شود که مطیع و مأمور اجرای دستورات فوق سازمانی هستند و ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

سکونت گزیدن و قرار و اسکان معمولاً در جوامع ابتدایی و پس از مرحلۀ کوچندگی گویند. به شهرنشینی و روستانشینی روی آوردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

مُلَخِّص؛ فشردۀ کلا، خلاص کننده و نتیجه دهندۀ گفته های پیشین و رساندن منظور.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

معیارها، جمع معیار. عیارِ سنجش موضوع

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

مَفَرّ؛ گریزجای، جایی برای گریختن. وقتی در تنگنا قرار می گیری و روزنه ای برای فرار کردن پیدا می کنی. معمولاً این مفر در جایی ویدا می شود که ما نزدیک ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

من این تعبیر را در کتاب �حقوق اساسی و نهادهای سیاسی� دکتر ابوالفضل قاضی دیدم. استاد قاضی برای قلمرو بزرگ مالکان دورۀ فئودالیته، از تعبیر �دولتک� است ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

( مُ تَ هَ ) [ ع . ] ( اِمف . ) مشهور، معروف. ( مُ تَ هِ ) [ ع . ] ( اِفا. ) شهرت دهنده.

پیشنهاد
٠

�نومانکلاتورا� ( Nomenklatura ) واژه ای روسی است که از اواخر حیات اتحاد جماهیر شوروی سابق وارد فرهنگ سیاسی شد. منظور از این واژه، گروهی بسته و کاست گ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

صحبت کردن با کسی برای شناختن میل و خواهش او، رٲی و عقیده و ارادۀ کسی را در امری جویا شدن. / فرهنگ عمید

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

تلفظ: ذَ وِل ْ حُ دارندۀ حق؛ فایده برِ حقی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

مَفْرْوْغْ؛ فارغ و خلاص شدن از چیزی بعد از حلِ یا رفع آن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

اقطار؛ به سراسر بعدِ سرزمینی، بخصوص مناطق دور از مرکزِ یک دولت - کشور گویند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٨

تلفظ شخمی آن؛ بِل مَ ءال

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

مُطَبَق؛ طبقه طبقه شده.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

مَدَرَج؛ درجه بندی و درجه دار شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

سَکَنات؛ مقابلِ حرکت را گویند. معنایِ دیگر آن در جامعه شناسی سیاسی، به سکنه و انسانهایِ ساکن در مکانی، گفته می شود.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

مُنْقْاد؛ طبقۀ فرمان بر و مطیعِ فرمان روایان را گویند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

تأثیر گذاردن بر چیزی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

تلفظ: مُدَخِلْیَّت به فعل رسیدنِ دخالت در امری.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

عَقَبایی، مربوط به عقب، که انتساب به جهان آخرت می شود، مسئله ای مربوط به آن جهان.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

نُضْجْ؛ پختگی، رسیدگی، قوام یافتن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

تلفظ این واژه بر من دشوار است : ) مَء خَذ منبع یا منشأی که چیزی از آن گرفته شده باشد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤٥

مُتِرَصِد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

مُفَوَض؛ تفویض شده، واگذار شده. همان تفویض و دادن اختیارات به شخص یا نهادی است.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

رِقْیَّت؛ ادبی ترِ واژگانِ رعیت و غلام می شود. شاید جنبۀ سخیف تری داشته باشد. در جامعه شناسی سیاسی همان فرمان بران هستند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

ذْی مُدَخِل؛ چیزی یا بیشتر کسی که در امری دخالتی مؤثر داشته باشد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

یعنی پیش بینی نمودن چیزی و شفاف بودن آن به حدی که نیازی به تصریح نباشد. معادل دیگر آن "و قِس علی هذا" است.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

مُعْتَنابِه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

و قس علی هذا همان معنای "و. . . " خودمان را می دهد. چرا که جفتشان در پی آنند که شما بر طبق متنِ پیشین، ادامۀ آن را حدس بزنید، حالا ممکن است توضیحی ق ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

جمعِ قوی، تلفظ: اَقْوْیا معمولاً به طبقۀ اشراف و فرمان روا گفته می شود.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

رَستَنگاه به جای رسیدن و روییدن و بالیدن گفته می شود.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

ضُعَفا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

معنایی که چیزی به ظاهر ( نظری ) یا در عمل رساند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

اَجْنَبی، به افرادِ مقیم کشوری گویند که تابعیت انتسابی یا اکتسابی آن را ( هنوز ) ندارند و در آن کشور و به لحاظ حقوقی به آنها بیگانه گفته می شود و با ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

تَبَلوُر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

تَفَوُق

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

تغییر و دگرگون شده. مُستَحیل.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

کامل کردن چیزی که ممکن است ناقص باشد یا نباشد و صرفاً آن را کامل تر کند. متمم نیز گویند. مثلِ متمم قانون.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

مَطمَحِ نظر؛ جایی یا چیزی که زیر نظر قرار داده شود، معمولاً توسط نقادان و حقوقدانان و سیاستمداران و. . . بخصوص توسط نمایندگان مجلس در خلالِ قانون گذ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

سَنْخ: بنیاد، اصل. در معنایِ گونه و نوع هم بکار می رود. جمع آن هم می شود، سُنوخ، اَسناخ.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

اهمیت دادن به جنبۀ عملی موضوعات و دور شدن از مسائل نظری و دیالکتیکی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

جمع نَسَق، به معنایِ آراستن و پیراستن چیزی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

تلفظ: نَسَق جمع آن هم می شود تَنْسْیْق

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

سیاهه، به دریافتن اصطلاح یا مفهومی در خلال نوشتارهایِ یک کتاب نیز گویند. مثلاً تفکیک قوا از خلال نوشته های مونتسکیو در کتاب روح القوانین

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

گفت و گوهای پیرامون یک مسئله یا موضوع را مُفاوِضات گویند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

جمع سنخ؛ دسته ها، گروه ها، قماش ها و. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

یکی دیگر از معانی ای که دوستان به آن اشاره نکردند، زیرا هستش. مثلاً: "چه اون هنوز به سن بلوغ شرعی نرسیده است. "

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

فسرده شده، منجمد گشته. چیزی که قابلیت دوباره بیدار شدن را داشته باشد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

عقلانی کردن، فک کردن به چیزی که باعث می شود دلایل و بار ارزشی آن عقلانی تر و محکم تر شود.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

عقلانی، فکری.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

برخلاف وعدۀ خویش عمل کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

قسم مدعی است در دعوای بر میت برای بقای حق خود/ مادۀ ۱۳۳۳ ق. م/ کلیات و مقدمه علم حقوق، استاد گلدوزیان.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

سوگند منکر ( مدعی علیه ) بر فعل یا ترک فعل خود برای نفی ادعای مدعی/ کلیات و مقدمه علم حقوق، استاد گلدوزیان.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

قُرعه کشی کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

جمع خاله؛ خواهر مادر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

جمع دایی، برادران مادر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

جمع عمه؛ خواهر پدر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

پژوهشگر، جست و جو گر.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

به بچۀ چهارپایان گویند؛ ثمره، نتیجه، نسل . مثال: "نَتاج حیوانات"/ مادۀ ۳۴ ق. م

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

به گمان ما، همان حجت الاسلام ها می باشد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

مال و اموالی که از متوفی برای بازماندگان او باقی مانده باشد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

از حق های غیرمالی انسان است که به سبب آن شخص ماترک و دارایی مورث خود را تملک می نماید.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

تنبیه، مجازات، کیفر دادن ، این عمل مؤخر از عملِ ارتکابی ست و جنبهٔ واکنشی دارد، یعنی ما نمی توانیم بدون آنکه کسی عمل غیرمتعارف و خلافی را مرتکب شده ب ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

مذاکره در امری و رٲی خود را برای یکدیگر بیان کردن. / فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد
١

عین موقوفه ای که متولی یا تولیت نداشته باشد، یا داشته ولی معلوم نباشد.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

جلاء وطن؛ دور شدن از وطن، آوارگی از وطن.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

جَلا یا جَلاء وطن یعنی: آوارگی از وطن، دور شدن از وطن. معنای واژه اش هم: درخشش، تابش.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

مختصر، کوتاه، کلام مختصرومفید.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

یعنی لحاظ نمودن و بکار بردن ضمنی یا صریح چیزی، به مانند یک ابزار. مثلا در علم حقوق وقتی می گوید با ملحوظ نمودن علت حکم، یعنی برای دادنِ حکم، آن موضو ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

مثال [کاربرد حقوقی]: این رأی بر اساس آراء مُتَهافِت دو شعبۀ . . . در اینجا مقصود آن است که آرائی ایراد شده اند که هنوز اثبات نشده و قابل استناد و صد ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

محلی که مهیای گذر عموم باشد. مثل خیابان، پارک، بازار. شاید بتوان برای این واژه، قید زمان و مکان را لحاظ نمود. یعنی جایی که در زمانی خاص پذیرایِ گذ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

محلی برای عبور عموم مردم، گذرگاه.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

رهن عقدی است که به موجب آن شخصی ( مدیون ) مالی را برای وثیقه یا ضمانت به شخص دیگر ( داین ) می دهد. به گروگذار اصطلاحاً راهن و به گرو گیرنده مرتهن و ب ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

نزدیکان، خویشان، بستگان. اینطور به نظر می رسد که بایستی با شخص نسبت خونی داشته باشند. جمعِ اقرب

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

ناقص العقل شدن ، کم عقل شدن. یعنی عقلی که داریم رو از دست بدیم، نه آنکه از اول نداشته باشیم، که در آن صورت می شود "جنون".

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

به کسی گویند که وصیت کننده او را برای اجرای وصیت خود برگزیده باشد. به معنای جانشین هم هست، مثلاً در تشیع، امام علی وصی پیامبر است .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

مُشاع یعنی مشترک اموال مشاع: یعنی مال یا اموال منقول/غیرمنقول که دو یا چند نفر همزمان مالک تمام آن هستند و قابلِ تقسیم بندی نیست مگر تحت شرایطی.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

پدر و مادر، والدین. تلفظ: اَبَوَین