پیشنهادهای رامین حبیبی (٣٣٣)
شیربچه.
خوش آمدگویی ها، درودها، سلام ها، خوش و بش هایِ هنگامِ ورود یا دیدار کسی.
مورد اطاعت، اطاعت شده.
مَعروض: عرض داشتن، محترمانه بیان کردنِ چیزی در نزد کسی.
به عرض رسانیدن، گفتن.
مُوادَعَه: هم عهد و پیمان.
وُشات: سخن چینان، خبرچینان، جاسوسان.
اَعبَد: عابدتر، بنده تر.
اَشجَع: شجاع تر، دلیرتر، بی باک تر و. . .
اَسخیٰ: سخی تر، سخاتمندتر و. .
زاهدتر، پرهیزگارتر و. . .
پاره ای، برخی، قسمتی.
مِروَحَه: بادبِزن.
به اصطلاح اهل کربلا به اوباش گویند. /پانویس ص۱۱۴ کتاب شیعی گری، احمد کسروی.
دَرْنَوَرْدْیْدَن: پیمودن، طی کردن راه.
به معنای دودمان و خاندان هم هست.
السَنه: به معنای زبان ها/ در سخنرانی نادرشاه در دشت مغان آمده است و در پانویس ص۸۰ کتاب شیعی گری احمد کسروی، ویرایش محمد امینی درج شده.
جهان گشا، جهان گیر.
کُشِش: کشتن، قتل .
مزیت و منفعت و سهمیه ای که فقط برای طبقه ای از خواص باشد.
کُنشی؛ یعنی اینکه بدون واکنش نسبت به چیزی، مرتکب رفتار یا گفتاری شویم. مثلاً: به کسی توهین کنیم. متضاد آن: واکنشی مثلاً: در جواب توهین کسی، توهین کن ...
در یک نامهٔ مربوط به دهه بیست وزیر کشور نوشته شده �اجامیر و اوباش. . . . � که به نظر می رسید این کلمه از مصدر اجیر است و به معنای اجیرشدگان است، یعنی ...
هَزْلاً: به طریق شوخی و هزل، چیزی را گفتن، نوشته ای را به زبان شوخی نوشتن.
نَقْلاً: به صورت نقلی، نقل کردن، روایت کردن از چیزی. . .
بِدْعَتْ: نوآوریِ غیرمجاز در دین و مانند آن.
کسی که رفته باشه زیارت امام رضا در مشهد، مشهدی نامند.
ظاهراً این کلمه ابداع زنده یاد احمد کسروی است که به پیراستن زبان فارسی و به کار نبردن زبان تازی اهتمام ورزیده بوده و یکی از کلماتی که ابداع کرده بود ...
درباره آن جهان پندارهای بسیار پوچی را در مغزهای خود جا داده اند. کسی که مْرد در گور دوباره زنده گردد، و دو فرشته یکی �نکیر� و دیگری �منکر� با گرزهای ...
نیروی نظامیِ رژیم.
مَأذَنَه: جایی که مؤذن، اذان گوید؛ مِناره، مِنار، گلدسته.
دستاق، یا دوستاق، به معنای محبوس، زندانی، دربند است.
بَندِخانه: سیاهچال، زندان، جایی که انسان در آن به بند کشیده خواهد شد.
فِریَه: دروغ، بهتان.
رَقیمه: سخنی که مرقوم شده، نوشته شده، مکتوب شده.
فرقه ای که خود را شیعه دوازده امامی خوانند و حضرت علی را در �صفات� هم پایه و مشابه خدا دانند، به نوعی صفات خدا را در حضرت علی جویانیده.
نَسمه: بنده، عبد.
روشن تر، زیباتر، نیکوتر، بهی تر. مثال: ملکوت اَبهی.
مُتَصاعِدین: بالارونده، صعود کننده. مفرد: متصاعد.
مُتَصاعِد: بالا رونده، بر بلندی رونده.
سالِماً: باسلامت، درحال سلامت. همچون: بنویس این الواح مقدسه سالماً بارض اقدس و. . .
طُغرا: حالت تمبر و نشانی بوده که بر نامه ها و مراسلات می زده اند.
نوعی علامت بوده که بر احکام و فرامین و نامه ها می زده اند.
الغاء: لغو کردن. از بین بردن، بیهوده شمردن. الغاء قبل از ابطال است. الغاء قبل از تصویب و یا به اجرا درآمدن چیزی ست و خواستِ الغاء، آن است که قبل از ...
مَکاتیب: مکتوب ها، نوشته ها، نامه ها.
کنیزه خدا، خادم خدا.
سِنین، جمعِ سَنه است، به معنای: سالها.
( دِ ) نابود کننده ، ویران کننده .
اُمَم/ omam
اُمَت ها.
توابع ها، وابسته ها، متحدها، زنجیرها. مُتَتابِعات