پیشنهادهای رامین حبیبی (٣٤٦)
پدر و مادر، والدین. تلفظ: اَبَوَین
مُشاع یعنی مشترک اموال مشاع: یعنی مال یا اموال منقول/غیرمنقول که دو یا چند نفر همزمان مالک تمام آن هستند و قابلِ تقسیم بندی نیست مگر تحت شرایطی.
به کسی گویند که وصیت کننده او را برای اجرای وصیت خود برگزیده باشد. به معنای جانشین هم هست، مثلاً در تشیع، امام علی وصی پیامبر است .
ناقص العقل شدن ، کم عقل شدن. یعنی عقلی که داریم رو از دست بدیم، نه آنکه از اول نداشته باشیم، که در آن صورت می شود "جنون".
نزدیکان، خویشان، بستگان. اینطور به نظر می رسد که بایستی با شخص نسبت خونی داشته باشند. جمعِ اقرب
رهن عقدی است که به موجب آن شخصی ( مدیون ) مالی را برای وثیقه یا ضمانت به شخص دیگر ( داین ) می دهد. به گروگذار اصطلاحاً راهن و به گرو گیرنده مرتهن و ب ...
محلی برای عبور عموم مردم، گذرگاه.
محلی که مهیای گذر عموم باشد. مثل خیابان، پارک، بازار. شاید بتوان برای این واژه، قید زمان و مکان را لحاظ نمود. یعنی جایی که در زمانی خاص پذیرایِ گذ ...
مثال [کاربرد حقوقی]: این رأی بر اساس آراء مُتَهافِت دو شعبۀ . . . در اینجا مقصود آن است که آرائی ایراد شده اند که هنوز اثبات نشده و قابل استناد و صد ...
یعنی لحاظ نمودن و بکار بردن ضمنی یا صریح چیزی، به مانند یک ابزار. مثلا در علم حقوق وقتی می گوید با ملحوظ نمودن علت حکم، یعنی برای دادنِ حکم، آن موضو ...
مختصر، کوتاه، کلام مختصرومفید.
جَلا یا جَلاء وطن یعنی: آوارگی از وطن، دور شدن از وطن. معنای واژه اش هم: درخشش، تابش.
جلاء وطن؛ دور شدن از وطن، آوارگی از وطن.
عین موقوفه ای که متولی یا تولیت نداشته باشد، یا داشته ولی معلوم نباشد.
مذاکره در امری و رٲی خود را برای یکدیگر بیان کردن. / فرهنگ فارسی عمید
تنبیه، مجازات، کیفر دادن ، این عمل مؤخر از عملِ ارتکابی ست و جنبهٔ واکنشی دارد، یعنی ما نمی توانیم بدون آنکه کسی عمل غیرمتعارف و خلافی را مرتکب شده ب ...
از حق های غیرمالی انسان است که به سبب آن شخص ماترک و دارایی مورث خود را تملک می نماید.
مال و اموالی که از متوفی برای بازماندگان او باقی مانده باشد.
به گمان ما، همان حجت الاسلام ها می باشد.
به بچۀ چهارپایان گویند؛ ثمره، نتیجه، نسل . مثال: "نَتاج حیوانات"/ مادۀ ۳۴ ق. م
پژوهشگر، جست و جو گر.
جمع عمه؛ خواهر پدر
جمع دایی، برادران مادر
جمع خاله؛ خواهر مادر
قُرعه کشی کردن
سوگند منکر ( مدعی علیه ) بر فعل یا ترک فعل خود برای نفی ادعای مدعی/ کلیات و مقدمه علم حقوق، استاد گلدوزیان.
قسم مدعی است در دعوای بر میت برای بقای حق خود/ مادۀ ۱۳۳۳ ق. م/ کلیات و مقدمه علم حقوق، استاد گلدوزیان.
برخلاف وعدۀ خویش عمل کردن
عقلانی کردن، فک کردن به چیزی که باعث می شود دلایل و بار ارزشی آن عقلانی تر و محکم تر شود.
عقلانی، فکری.
فسرده شده، منجمد گشته. چیزی که قابلیت دوباره بیدار شدن را داشته باشد.
یکی دیگر از معانی ای که دوستان به آن اشاره نکردند، زیرا هستش. مثلاً: "چه اون هنوز به سن بلوغ شرعی نرسیده است. "
جمع سنخ؛ دسته ها، گروه ها، قماش ها و. . .
گفت و گوهای پیرامون یک مسئله یا موضوع را مُفاوِضات گویند.
سیاهه، به دریافتن اصطلاح یا مفهومی در خلال نوشتارهایِ یک کتاب نیز گویند. مثلاً تفکیک قوا از خلال نوشته های مونتسکیو در کتاب روح القوانین
تلفظ: نَسَق جمع آن هم می شود تَنْسْیْق
جمع نَسَق، به معنایِ آراستن و پیراستن چیزی.
اهمیت دادن به جنبۀ عملی موضوعات و دور شدن از مسائل نظری و دیالکتیکی.
سَنْخ: بنیاد، اصل. در معنایِ گونه و نوع هم بکار می رود. جمع آن هم می شود، سُنوخ، اَسناخ.
مَطمَحِ نظر؛ جایی یا چیزی که زیر نظر قرار داده شود، معمولاً توسط نقادان و حقوقدانان و سیاستمداران و. . . بخصوص توسط نمایندگان مجلس در خلالِ قانون گذ ...
کامل کردن چیزی که ممکن است ناقص باشد یا نباشد و صرفاً آن را کامل تر کند. متمم نیز گویند. مثلِ متمم قانون.
تَفَوُق
تغییر و دگرگون شده. مُستَحیل.
تَبَلوُر
اَجْنَبی، به افرادِ مقیم کشوری گویند که تابعیت انتسابی یا اکتسابی آن را ( هنوز ) ندارند و در آن کشور و به لحاظ حقوقی به آنها بیگانه گفته می شود و با ...
معنایی که چیزی به ظاهر ( نظری ) یا در عمل رساند.
ضُعَفا
جمعِ قوی، تلفظ: اَقْوْیا معمولاً به طبقۀ اشراف و فرمان روا گفته می شود.
رَستَنگاه به جای رسیدن و روییدن و بالیدن گفته می شود.
و قس علی هذا همان معنای "و. . . " خودمان را می دهد. چرا که جفتشان در پی آنند که شما بر طبق متنِ پیشین، ادامۀ آن را حدس بزنید، حالا ممکن است توضیحی ق ...