نتاج


مترادف نتاج: ذریه، نژاد، نسل

معنی انگلیسی:
bred, progeny, breed

لغت نامه دهخدا

نتاج. [ ن ِ ] ( ع اِ ) زه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). نسل. نژاد. ( ناظم الاطباء ). زاده. زاد. || بچه بهیمه. ( فرهنگ نظام ). || هنگام زاییدن. ( ناظم الاطباء ). || ( مص )زاییدن. زه آوردن ناقه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). زاییدن غنم. ( از معجم متن اللغة ). زاییدن بهایم. ( فرهنگ نظام ). زادن اشتر. ( دهار ) ( از تاج المصادر بیهقی ).بچه کردن از شتر و گوسفند و آنچه بدان ماند. ( زوزنی ). بچه آوردن. زادن. زائیدن. ( از اقرب الموارد ). || حمل. ( از اقرب الموارد ). حمل شتر و گوسپندو جز آن ، یا حمل جمیع دواب. ( از معجم متن اللغة ).

فرهنگ فارسی

آنچه ازگله ورمه اییده شود، بچه که ازچهارپایان
۱ - ( اسم ) نسل نژادزه .۲ - بچه چارپایان ۳ - هنگام زاییدن .۴ - ( مصدر ) زاییدن بهایم بچه آوردن .

فرهنگ معین

(نِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - نسل ، نژاد. ۲ - بچة چهارپایان .

فرهنگ عمید

۱. نسل و نژاد.
۲. آنچه از گله و رمه زاییده شود، بچه ای که از چهارپایان به وجود آید.

فرهنگستان زبان و ادب

[زیست شناسی-ژن شناسی و زیست فنّاوری] ← زادگان

گویش مازنی

/netaaj/ طایفه – نژاد - بازمانده ی نسل

پیشنهاد کاربران

نتاج در جایی به گرما معنی شده است در صورت صحیح اضافه شود
به بچۀ چهارپایان گویند؛ ثمره، نتیجه، نسل .
مثال: "نَتاج حیوانات"/ مادۀ ۳۴ ق. م

بپرس