متهافت

لغت نامه دهخدا

متهافت. [ م ُ ت َ ف ِ ] ( ع ص ) پیاپی آینده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). گروه به سرعت و پیاپی ازدحام کننده. ( ناظم الاطباء ). || به خطا و شر درافتاده :
مضی علم العلم الذی کان مقنعاً
فلم یبق الا کاذب متهافت.
یحیی بن علی منجم در رثاء ثابت بن قره ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
|| کهنه و فرسوده گردیده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). || پاره پاره افتاده. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به تهافت شود.

متهافت. [ م ُ ت َ ف ِ ] ( ع ص ، اِ ) گیاه بیاره و به اصطلاح گیاه شناسی هر گیاهی که به اجسام مجاور، خود را متصل کرده و بلند میگردد مانند لبلاب. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

۱ - لغزنده لغزش کننده . ۲ - پیاپی آینده جمع : متهافتین .
گیاه شناسی

فرهنگ معین

(مُ تَ فِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - لغزنده ، لغزش کننده . ۲ - پیاپی آینده ، ج . متهافتین .

پیشنهاد کاربران

متهافت تلفظ motahafet
متهافت در لغت به معنی سست و لرزان است
و در علم حقوق مقصود از رای متهافت، رای سست پایه و خلاف واقع است. ( آراء متفاوت )
مثال: صدور دو رای مغایر و متهافت از یک شعبه قابلیت طرح به عنوان فرجام خواهی در هیات عمومی دیوان عالی کشور را دارد.
آراء متهافت آرایی است که در یک موضوع واحد صادر شده اند اما با هم تعارض دارند
مثال [کاربرد حقوقی]: این رأی بر اساس آراء مُتَهافِت دو شعبۀ . . .
در اینجا مقصود آن است که آرائی ایراد شده اند که هنوز اثبات نشده و قابل استناد و صدور حکم توسط قضات نیستند.

بپرس