غوامض

لغت نامه دهخدا

غوامض. [ غ َ م ِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ غامِض. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). زمینهای هموار. زمینهای پست نرم و زمینهای مغاک. ( از منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) ( اقرب الموارد ). رجوع به غامض شود. || شتربچگان. یکی آن غامض است. ( از تاج العروس ). || ج ِ غامضة. ( اقرب الموارد ). رجوع به غامضة شود. || پوشیدگیهای کلام و معانی باریک. ( غیاث اللغات ). رجوع به غامض و غامضة شود : زنان را با غوامض اسرار مردان چکار؟ ( کلیله و دمنه ).

فرهنگ فارسی

جمع غامض
( صفت ) جمع غامض و غامضه ۱ - زمین های هموار اراضی پست نرم ۲ - شتر بچگان ۳ - پوشیدگی های کلام . معانی باریک .

فرهنگ معین

(غَ مِ ) [ ع . ] (ص . ) جِ غامض و غامضه .

فرهنگ عمید

۱. [جمعِ غامض] = غامض
۲. [جمعِ غامضه] = غامضه

پیشنهاد کاربران

غَوامِض جمع غامِض؛ به معنای دشواری هایِ در مسیرِ رسیدن به مقصود. تنگنایی ها، دشواری ها، صعب ها.

بپرس