اندراج

لغت نامه دهخدا

اندراج. [ اِ دِ ] ( ع مص ) به آخر رسیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). انقراض. ( از اقرب الموارد ). یقال اندرج القوم. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || داخل شدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( فرهنگ فارسی معین ). درآمدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). اندرآمدن. وارد گشتن. ( فرهنگ فارسی معین ). || درضمن چیزی درآمدن. آموده شدن. ( فرهنگ فارسی معین ). || نوردیده شدن. ( غیاث اللغات ). نوردیده شدن ساغر ؟ ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

داخل شدن، واردشدن، در آمدن، در آمدن درضمن چیزن
( مصدر ) ۱ - داخل شدن وارد گشتن اندر آمدن . ۲ - در ضمن چیزی در آمدن آموده شدن . ۳ - باخر رسیدن .

فرهنگ معین

(اِ دِ ) [ ع . ] (مص ل . ) داخل شدن ، وارد گشتن .

فرهنگ عمید

داخل شدن، وارد شدن، درآمدن، درآمدن در ضمن چیزی.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اندراج ، یکی از اصطلاحات علم منطق و به معنای داخل بودن در بین مصادیق یک مفهوم کلی است.
در بین مصادیق کلیی داخل بودن، را در اصطلاح اندراج گویند، مانند اندراج افراد انسان در بین افراد حیوان، و افراد حیوان در بین افراد جسم نامی. اندراج را برای تجسم به صورت دوایر متداخل نشان می دهند. «و نه هرچه اضافی برو صادق است، حقیقی برو صادق است، چه اضافی بر کلیات می شاید که صادق شود چون حیوان که جزوی اضافی است به سبب اندراج او در تحت جسم نامی».
شیرازی، قطب الدین، درة التاج (منطق)، ص۲۷.
۱. ↑ شیرازی، قطب الدین، درة التاج (منطق)، ص۲۷.
منبع
خوانساری، محمد، فرهنگ اصطلاحات منطقی به انضمام واژه نامه فرانسه و انگلیسی، ص۳۱.
...

پیشنهاد کاربران

این واژه عربی و بر وزن انفعال است که دلالت بر مطاوعه یا بعبارتی تاثیر پذیری است و ریشه ثلاثی آن �درج� است پس به تبع از این شرح ؛ معنی واقعی و مستدل اندراج : � درج شدن� می باشد که متأسفانه در هیچکدام از مراجع لغت از معنای واقعی آن استفاده نشده و مصطلحات به اصل معنا ترجیح داده شده است

بپرس