فحول

/fohul/

لغت نامه دهخدا

فحول. [ ف ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ فحل. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به فحل شود. || فحول شعرا؛ چیره دستان در مهاجات. آنانکه چون با شاعری معارضه کنند چیره شوند. ( منتهی الارب ). صاحب اقرب الموارد فحول الشِعر ضبط کرده است. || دلیران :
خلق پرسیدند کای عم رسول
ای هزبر صف شکن ، شاه فحول.
مولوی.
|| نامداران : این مرد را برکشید و از فحول مردان روزگار شد. ( تاریخ بیهقی ). صورت جمع این کلمه در متون فارسی بیش از مفرد آن وسعت یافته است.

فحول. [ ف َ ] ( ع اِ ) گشن خرما را نامند. ( فهرست مخزن الادویه ). در اقرب الموارد و منتهی الارب این ضبط و این معنی نیست.

فرهنگ فارسی

جمع فحل
( اسم ) جمع فحل ۱ - نرها گشنها یا فحول شعرا . شاعرانی که چون با شاعران دیگر معارضه کنند چیره شوند چیره دستان در مهاجرت . توضیح در اقرب الموارد فحول الشعرائ ضبط کرده ۲ - دلیران ۳ - نامداران .
گشن خرما را نامند

فرهنگ معین

(فُ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ فحل .

فرهنگ عمید

۱. = فحل
۲. [مجاز] دلاوران.

پیشنهاد کاربران

فُحول؛ جمع فحل، به معنای برجسته، چیره دست، نامدار در یک زمینه و علم.

بپرس