پیر میخانه سحر جام جهان بینم داد / و اندر آینه از حسن تو کرد آگاهم
۱. پیر میخانه کیست؟
۲. جام جهان بین یا جام جم چیست؟
۳. چرا در سحر به او داد ؟
۴. در کدام آینه ؟
۵.از حسن چه کسی آگاه شد ؟
۶.چرا نفرمود " از حسن تو کرد هوشیارم "؟
بعد از این روی من و آینه وصف جمال
که در آنجا خبر از جلوه ذاتم دادند
۷. چرا در یکجا فرموده " از حسن تو آگاه شدم "
و در جای دیگر فرموده " از جلوه ذاتم خبردار شدم " ؟
میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ ، از میان برخیز
۸. خود کیست ؟
۹. اگر عاشق و معشوق یکی هستند ، پس چرا به هم نمی رسند؟
و اگر عاشق و معشوق یکی شوند ، و نه عاشقی و نه معشوقی بماند ، آنگاه چه می ماند ؟
١ پاسخ
چه سؤالای خوشبو و عمیقی! معلومه با دل رفتی توی شعر حافظ… بیا یکییکی با هم بریم جلو:
۱. پیر میخانه کیه؟
پیر میخونه تو شعر حافظ، معمولاً یه عارف کامل یا مرشد روحانیه. کسیه که مست شراب عشق الهیه، ولی از اون مستای باخبر! یعنی مسته، ولی خیلی هم میفهمه چی به چیه. حافظ خیلی وقتا پادشاهارو رها میکنه، میره سراغ همین پیر درویش، چون بهش اعتماد داره.
۲. جام جهانبین یا جام جم چیه؟
این جام، طبق افسانهها، دست جمشید (پادشاه افسانهای ایران) بود که باهاش همهی دنیا رو میدید. یه جور ابزار عرفانیه که باطن عالم و اسرار رو نشون میده. تو شعر یعنی اون لحظهای که چشم دل باز میشه و آدم حقایق پنهون رو میبینه.
۳. چرا در سحر بهش داد؟
سحر یه وقت خاصه… وقتیه که دلها لطیف میشن، پردهها کنار میرن، خواب دنیا سبک میشه و میتونی یه لحظه صدای خدا رو بشنوی. خلاصهش؟ بهترین تایم برای وصل شدنه. یعنی این جام باحال رازگو رو، تو بهترین زمان تحویلش داد.
۴. در کدوم آینه؟
اون آینه، آینهی دل صاف و پاکه. دلی که از خود و دنیا خالی شده، طوری که توش میتونی تصویر معشوق رو ببینی. دل مثل آینهست؛ وقتی زنگار نداره، تجلی معشوق رو نشون میده.
۵. از حسن چه کسی آگاه شد؟
خود حافظ. اون لحظهای که جام بهش دادن و آینه جلوش گذاشتن، تونست زیبایی معشوق رو ببینه. یه جور تجربهی عرفانی و روشنضمیر شدنه.
۶. چرا نگفت هوشیارم؟ چرا گفت آگاهم؟
هوشیار یه جور بیداری ذهنیه، ولی آگاه تو شعر حافظ یه جور ادراک باطنی و عرفانیه. هوشیاری یعنی حواسم جمعه، آگاهی یعنی چشم دلم باز شده. خیلی فرق دارن!
۷. چرا یه جا میگه از حسن تو آگاه شدم و یه جا میگه از جلوه ذاتم؟
چون مراحل داره!
اولش عاشق به زیبایی ظاهری معشوق جذب میشه (حسن)، ولی وقتی بیشتر پیش میره، میفهمه که اون زیبایی، فقط یه انعکاس از ذات خدا بوده.
یعنی از صورت گذشت، به سیرت و حقیقت رسید.
۸. خود کیه؟
خود یعنی نفس، من ذهنی، من جدا شده از اصل. همون چیزی که باعث میشه فکر کنی تو از خدا جدایی. وقتی حافظ میگه تو خود حجاب خودی، داره میگه: بابا! اون چیزی که بین تو و معشوق وایساده، خودتی! بردارش، وصل میشی.
۹. اگه عاشق و معشوق یکین، چرا نمیرسن به هم؟
چون اون جدایی، توهمیه. مثل وقتی که خواب میبینی تو بیابون گم شدی، ولی بیدار که میشی میفهمی اصلش خونه بودی. فقط کافیه بیدار شی.
معشوق همیشه هست، ولی تویی که درگیر من شدی و نمیبینیش.
🔟 اگه عاشق و معشوق یکی بشن و نه عاشقی بمونه و نه معشوقی… چی میمونه؟
فقط عشق میمونه.
یه وحدت محض. نه کسی هست که دوست داره، نه کسی هست که دوست داشته میشه… فقط خود عشق جاریه. همون چیزی که مولوی میگه:
عاشق و معشوق و عشق، هر سه یکیست
و اون یکی، خود خداست ❤️
اگه سرت گیج رفت حق داری 😅
این سؤالا خودشون یه عالمه عرفانه... ولی خوشحالم که میخوای تو دلشون بری!
منبع:
📌 شرح شمیسا بر غزلهای حافظ
نویسنده: سیروس شمیسا
✅✅✅✅✅ بقیه شماره ها لایک دارن و ۹ هم درست هست .
جلوه ذاتم .
ذات من ، آگاه بودن است .
آگاه بودن ، ماهبتش ، مشاهده گر بودن است .
توصیف آن لحظه که دیده شده ، همانگونه که سالکین دیگر دیده اند .
عشق یعنی ، آگاه بودن محض
خرد یعنی ، سکوت محض
ممنون . نکته برای رفع چند پاسخ اشتباه .
۱ . پیر میخانه ، در دل هست .
۲. جام جم ، همان دل یا آینه دل یا پرده دل هست .
چشم دل ، اونیه که داره میبینه .
۷. نور جان عاشق مثل شمع هست . زمانی که در آینه های دل منعکس و کانونی بشه ، آن نورِ درخشان میشه معشوق .
۹. چون پیله نفس و ' من ' و مال من ، دور عاشق رو گرفته .
عشق باقی می مونه . 👏👏👏