پرسش خود را بپرسید

هَله هُش دار که در شهرْ دو سه طَرّارند که به تدبیرْ کُلَهْ از سَرِ مَه بردارند

تاریخ
٢ ماه پیش
بازدید
٢٣٤

طرار کیست ؟ چگونه کلاه از سر مه بر می دارند ؟ چگونه به یک عربده ، فلک را به چرخ آرند؟چگونه ساقی اند اما بی انگور؟

در روز گندم درو می کنند و در شب جو می کارند؟کجا میشه پیداشون کرد که به خدمتشون رفت؟بقیه مردمان ، مردمخوارند؟

مولانا » دیوان شمس » غزل شمارهٔ ۷۷۵

هَله هُش دار که در شهرْ دو سه طَرّارند

که به تدبیرْ کُلَهْ از سَرِ مَه بردارند

دو سه رندند که،  هُشیارْ دل و،  سَرمستند

که فَلَک را به یکی عربده، در چرخ آرند

سَر دِهانند که تا سَر نَدِهی،  سِرّ نَدِهند

ساقیانند که انگور نمی‌افشارند

یارِ آن صورتِ غیبند که جانْ، طالب اوست

همچو چشم خوش او خیره کُش و بیمارند

صورتی‌اند ولی، دشمن صورت‌هایند

در جهانند ولی، از دو جهان، بیزارند

همچو شیران، بِدَرانند و به لب،  می‌خندند

دشمن همدگرند و، به حقیقتْ، یارند

خَرفروشانه یکی با دگری در جنگند

لیک چون وانگری،  مُتَّفقِ یک کارند

همچو خورشیدْ همه روزْ نظر می‌بخشند

مَثَلِ ماه و ستارهْ همه شب سَیّارند

گر به کفْ خاک بگیرند زَرِ سرخ شود

روزْ گندم دَرَوَند اَر چه به شبْ،  جو کارند

دلبرانند که دلْ بَر ندهد بی‌ بَرِشان

سَروَرانند که بیرونْ ز سَر و دستارند

شَکَّرانند که در معده،  نگردند تُرُش

شاکرانند و از آن یارْ، چه برخوردارند

مَردُمی کن، برو از خدمتشان، مَردُم شو

زان‌که این مَردُمِ دیگرْ،  همه،  مَردُمخوارند

بَس کن و، بیش مگو، گرچه دهانْ  پُر سُخَنَست

زان‌که این حرف و دَم و قافیه،  هم اَغیارند

٥,٨٩٠
طلایی
٣
نقره‌ای
٤٥
برنزی
٤٤

٢ پاسخ

مرتب سازی بر اساس:

معنی و تفسیر شعر ، در سایت گنجور  ، نشر شد . 

راهنما_اِریس : حضرت در این شعر به دو گروه / فرقه / مسلک اشاره دارند . مرد رند منظور شخص یا سالکی است که ورای سنت و باور رفته و دل را از عقیده و اندیشه خالی کرده است . بیت اول اشاره به آن فرقه ای است که با تمرینات و تمرکز و خلسه منفی ، و با زور و فشار و هیپنوتیزم ،و داروهای خلسه آور و سریع ، و از طریق علم و دارو ، دل را خلوت می کنند تا نور جان رویت شود . اینها جادوگران تاریکی و باطل هستند و حضرت فرموده از اینها دوری کن . فرقه دوم در بیت دوم ، همان مسلک پیامبران و اولیاء است که با تربیت دل و نفس آدمی ، مرید را به سمت انسان شدن و حقیقت خویشتن راهنمائی می کنند که همراه شدن با مرور زمان و پرورش نفس حیوانی و فن مشاهده گری و خلسه مثبت است . ایشان جادوگران سفیدی و نور هستند . 

هَله هُش دار که در شهرْ دو سه طَرّارند

که به تدبیرْ کُلَهْ از سَرِ مَه بردارند

راهنما_اِریس : به شما هشدار می دهم که در شهر چند تن کلاه بردار و شیاد و حیله گر هستند که با تدبیر و حقه و روشهای غیر اخلاقی ، می توانند حتی کلاه نور جان را بردارند و آنرا در دل پدیدار کنند .

دو سه رندند که،  هُشیارْ دل و،  سَرمستند

که فَلَک را به یکی عربده، در چرخ آرند

راهنما_اِریس : ( اما در عوض) چند تن هستند که دلشان بیدار و روشن است و ایشان سرمست حضور و مشاهده گری هستند . ایشان از عرش نشینان هستند که هر خواستی از دل ایشان بگذرد ، همان  برآورده می شود . می توانند قضا و قدر را به خواست خدا ، تغییر دهند . 

سَر دِهانند که تا سَر نَدِهی،  سِرّ نَدِهند

ساقیانند که انگور نمی‌افشارند

راهنما_اِریس : ایشان سّر تسلیم  بر روی پای استاد خود گذاشته اند تا سِر علوم غیبی به ایشان داده شده . تو هم باید سّر تسلیم بر زانویشان بگذاری تا سِر را به تو نشان دهند . ایشان شراب حضور ( راه مستی عارفانه ) را به تو می دهند که از انگور تهیه و ساخته نشده .  

یارِ آن صورتِ غیبند که جانْ، طالب اوست

همچو چشم خوش او خیره کُش و بیمارند

راهنما_اِریس : ایشان یار و دوست آن نور جان در دل هستند که جان خواهش رسیدن و جذب شدن به آن را دارد . [ به اشراق رسیده هستند و در اکثر لحظات نور را در دل دارند ]. چشمانشان همچو چشم نور جان  است که هرکه به او خیره شود می میرد . ( نفس می میرد ) 

صورتی‌اند ولی، دشمن صورت‌هایند

در جهانند ولی، از دو جهان، بیزارند

راهنما_اِریس : در ظاهر شخصیت اجتماعی دارند ولی در حقیقت ، دشمنِ ' من ' و ' شخصیت من ' هستند . [ هر چه مانند شخصیت و قیافه و مقام  و .. که جلوی درخشندگی آینه دل را بگیرد ] . در کالبد بدن در حال زندگی ظاهری بر روی زمین هستند اما هم از جهان مادی و هم از جهان غیر مادی ( ذهن ) / هفت عالم بهشت ، بیزارند

همچو شیران، بِدَرانند و به لب،  می‌خندند

دشمن همدگرند و، به حقیقتْ، یارند

راهنما_اِریس : همچو شیر،  نفس و من و مال من ، که در خودشان هست یا در آدمهای اطرافشان هست را می درند و اجازه رشد نفس پروری را نمی دهند اما با لبخند و مهربانی   هم جلوی نفس خود را می گیرند و هم مردم را هدایت می کنند . این دسته از رندان ، در ظاهر با هم اختلاف نظر دارند ولی در حقیقت دوست یکدیگرند 

خَرفروشانه یکی با دگری در جنگند

لیک چون وانگری،  مُتَّفقِ یک کارند

راهنما_اِریس : [ صوفیان برای اینکه دشمنان خود را گیج و سردرگم کنند ، با هم در تضاد هستند . یا برای اینکه کسی پی به طریقه و روش آنها نبرد ] . برای گمراه کردن دشمنانشان ، مانند رسم بازار خرفروشان  که خریدار را گیج کنند ، با هم در جنگ و دعوا هستند ، اما اگر درست به جنگ زرگری اینها نگاه کنید ، متوجه میشوید که متفق و هم رای هستند . [ شاید در طریقه آموزش و استاد اول هر کدام از این فرقه های نور ، اختلاف نظر باشد ولی همگی هدفشان تربیت نفس و انسان شدن است ]

همچو خورشیدْ همه روزْ نظر می‌بخشند

مَثَلِ ماه و ستارهْ همه شب سَیّارند

راهنما_اِریس : نور وجودشان همه پرتو عشق و خرد است  برای آنان که دانا و عاقل و روشنفکر هستند ( روز ) ، مانند خورشید هستند ، یعنی بر دانائی و شعور آنها می افزایند . و برای مردمی که در تاریکی و نادانی هستند ( شب ) ، همچو ماه و ستاره ، به آنها حداقل نور دانائی را می دهند و همچو ماه و ستاره ، نشانی هستند تا گمراهان ،  در ظلمات نادانی گم نشوند . 

گر به کفْ خاک بگیرند زَرِ سرخ شود

روزْ گندم دَرَوَند اَر چه به شبْ،  جو کارند

راهنما_اِریس : نفس حیوانی ( خاک ) را به نفس متعالی و انسانی ( زر ) ، تبدیل می کنند ،اگر چه در شب  در گوشه ای در حال مراقبه هستند ( به نظر همچو جو  کم ارزش است ) اما در روز اثر آن حضور و آرامش مراقبه در شب ، به خودشان بر می گردد و گندم ارزشمند صلح و آرامش و مهربانی و شفقت ، درو می کنند .  

دلبرانند که دلْ بَر ندهد بی‌ بَرِشان

سَروَرانند که بیرونْ ز سَر و دستارند

راهنما_اِریس :دل خود را هر جا که بخواهند می برند و اجازه نمی دهند تا دلشان آنها را با خود بکشد . ( آگاه و بیدار و در لحظه اند و توجه شان سرگردان نیست) . ایشان بزرگان و سرورانی هستند که با علامت و نشان خاصی همچو  عمامه و کلاه شناخته نمی شوند . مقام و جایگاهشان ، به لباس و کلاهشان نیست . ( هر آنچه که نشان و نماد    و اندیشه ا از حالتِ مقام و جایگاه باشد ) 

شَکَّرانند که در معده،  نگردند تُرُش

شاکرانند و از آن یارْ، چه برخوردارند

راهنما_اِریس : خوش رو و خوش سخن و خوش مرام هستند و راحت می توان ایشان را پذیرفت و در کنارشان نشست و به سخنان و نصایح ایشان گوش داد . حرفهای قابل هضم می زنند . با آنکه در کنار یارند ولی باز در هر لحظه شاکرند . ( یعنی با آنکه مقامات بسیار والائی دارند و توانائیهای مافوق این جهانی دارند  ولی همیشه خود را بنده خدا می دانند  و توانائی شان را از خواست حق می دانند ) 

مَردُمی کن، برو از خدمتشان، مَردُم شو

زان‌که این مَردُمِ دیگرْ،  همه،  مَردُمخوارند

راهنما_اِریس : یک کاره همه پسند کن ،  و برو از خدمت کردن به این  روشن دلان و انسانهای والا ، آدم شو / همه پسند شو  . زیراکه آن  دسته اول که طرارند و کلاه بردارند ، ایشان دشمن انسانیت و پرورشِ نفس هستند 

بَس کن و، بیش مگو، گرچه دهانْ  پُر سُخَنَست

زان‌که این حرف و دَم و قافیه،  هم اَغیارند

راهنما_اِریس : ( خرد مولانا به او می گوید ) :  بس هست ، به اندازه کافی حقایقی رو روشن کردی ، با آنکه بیشتر از اینها هم میشه گفت . [ شنونده اگر آماده و دانا باشد ، همین نکات کافیست ] . زیراکه همین  شعر گفتن  ، یک رّد از  بیگانه ست . ( یعنی در جمع شنونده و خواننده شعر ، میتواند  آدم بیگانه ای باشد که خبر به بیرون ببرد و دشمنان را خبر دهد )


 


 


 

٥,٨٩٠
طلایی
٣
نقره‌ای
٤٥
برنزی
٤٤
تاریخ
٣ هفته پیش

طرار کیست؟

در اینجا طرار یعنی «زیرک، ماهر، دلبر، کسی که با تدبیر دل و جان می‌بَرد»، نه صرفاً یک دزد!

طرار در شعر مولانا، کسی است که چنان استادانه دل می‌بَرَد که حتی از "ماه" (نماد زیبایی آسمانی) هم کلاه (شأن و وقار) را می‌دزدد!

طرار یعنی انسان کامل، یا عارفی که با هوشیاری و جذبهٔ معنوی، عالم ظاهر را زیر پا می‌گذارد.

---

چگونه کلاه از سر ماه برمی‌دارند؟

کلاه در قدیم نماد شأن، عزت و افتخار بود.

طراران معنوی (عارفان کامل)، چنان جذبه‌ای دارند که حتی ماه (به عنوان اوج زیبایی طبیعی) در برابرشان سرافکنده می‌شود!

یعنی زیبایی روحانی و جذبهٔ معنوی آنها از زیبایی طبیعی جهان بالاتر است.

---

چگونه به یک عربده فلک را به چرخ می‌آرند؟

عربده یعنی فریاد و خروش از سر شور و مستی.

اینجا یعنی که این عارفان با یک فریاد عشق، چرخ روزگار را به جنبش درمی‌آورند.

یعنی تأثیر وجودی و شوق معنوی آنها، جهان را تکان می‌دهد!

---

چگونه ساقی‌اند اما بی انگور؟

ساقی یعنی کسی که شراب می‌دهد.

اما اینان شراب عرفانی می‌دهند، نه از انگور و می‌انگوری، بلکه از عشق و معرفت.

شرابشان شراب بی‌مستی و بی‌ماده است:

شرابِ بی‌جام، بی‌انگور، بی‌میکده. فقط از دل و جان می‌جوشد.

---

در روز گندم درو می‌کنند و در شب جو می‌کارند؟

ظاهر کارهایشان شاید برای عقل عادی متناقض باشد.

در روز چیزی جمع می‌کنند که ظاهرش مطلوب است (گندم، یعنی دانش، حکمت)، اما در شب چیزی به ظاهر کم‌ارزش (جو) می‌کارند.

مولانا می‌خواهد بگوید: کارهای اینان با معیارهای عقل ظاهری قابل سنجش نیست؛

گاه کارشان از حکمت ظاهر، گاه از دیوانگی عشق است. ظاهر متناقض، ولی در باطن عمیقاً هماهنگ.

---

کجا میشه پیداشون کرد که به خدمتشون رفت؟

مولانا خودش پاسخ می‌دهد:

> "مردمی کن، برو از خدمتشان مردم شو"

یعنی باید خودت را پاک کنی، مردمی حقیقی شوی، آینهٔ حقیقت شوی تا شایستهٔ دیدار و همنشینی با این طراران معنوی باشی.

---

بقیه مردمان مردمخوارند؟

بله، مولانا می‌گوید:

اکثر مردم درگیر خودخواهی، حرص، حسد، و دنیاپرستی‌اند.

آنان به جای مهر و خدمت، یکدیگر را می‌درند (مردمخواری).

فقط طراران عارف، مردم را نمی‌خورند، بلکه جان‌ها را به کمال می‌رسانند.

---

خلاصهٔ کلی شعر:

مولانا در این غزل از انسان‌های استثنایی، عارفان کامل و یاران حقیقت حرف می‌زند که وجودشان عجیب، رازناک و نجات‌بخش است.

می‌گوید: اگر می‌خواهی به ایشان برسی، باید خودت نیز مردمی حقیقی شوی، وگرنه در میان مردمخواران خواهی ماند.

٢,٨٠٤
طلایی
٢
نقره‌ای
٣٦٩
برنزی
٥٥
تاریخ
٢ ماه پیش

پاسخ شما