این ابیات مثنوی را معنی کنید و مفهوم آنرا بیان نمایید
گفت رنج احمقی قهر خداست
رنج و کوری نیست قهر آن ابتلاست
ابتلا رنجیست کان رحم آورد
احمقی رنجیست کان زخم آورد
آنچ داغ اوست مهر او کرده است
چارهای بر وی نیارد برد دست
ز احمقان بگریز چون عیسی گریخت
صحبت احمق بسی خونها که ریخت
✏ «مولانا»
١ پاسخ
در کل حضرت میفرماید که احمق بودن ، بخاطر این نیست که شخص احمق به دنیا اومده باشه ، بلکه خودش احمق هست بخاطر اینکه نمیخواد تغییر کنه یا به سخن بزرگان اهمیت بده . نمیخواد بفهمه .
بیشتر دوست داره جفتک بندازه تا همراهت باشه .
اگر احمق با حماقت خودش به دنیا اومده بود ، خدا بهش رحم می کرد . ولی اینطور نیست ، احمق بخاطر حرف نشنوی ، احمق هست .
و در آخر حضرت می فرماید ، سعی نکن به احمق بخوای چیزی یاد بدی و یا روشنش کنی ، چون بی فایده هست و همین احمقهای زبون نفهم بودن که دنیا رو در جنگ و جهل و تاریکی نگه داشتن . کنار احمق باشی ، موجب خون ریختنت میشه .
بودا : احمق همچون سنگ سر راه توست .
یعنی به جای این که تلاش کنی سنگ ها رو از جاده جمع کنی ، فقط از کنارشون رد شو .
آنکه نداند و نخواهد که بداند
تا ابد الدهر در جهل مرکب بماند که بماند