تفسیر شعر مولانا
١ پاسخ
مولانا در غزل شماره ۱۸۵۵ دیوان شمس نیز شرح تحول معنوی خود را می دهد:
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون
سودا از مزاج های اربعه در طب قدیم است. عرفا خود را سودایی مزاج می دانند. دارندگان این مزاج خیال پرداز و کمال گرا هستند. به جهت خیال پردازی، نسبت دیوانگب بدان ها داده می شود.
مولانا در وصف احوال خود پس از آشنایی با شمس، در بیت اول می گوید سودایی و مجنون شده. درونش آتشین است و چشمش اشکبار.
چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید
چو کشتی ام دراندازد میان قلزم پرخون
گویی سیلابی، کشتی وجودش را در بحری پرخون و خطرناک انداخته است.
زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد
که هر تخته فروریزد ز گردشهای گوناگون
بحری که امواجش قادرند کشتی را تکه تکه کنند.
نهنگی هم برآرد سر، خورد آن آب دریا را
چنان دریای بیپایان شود بیآب چون هامون
در ادامه نهنگی عظیم، کل آب دریا را چنان نوشید که بیابانی از آن باقی ماند. گویی مولانا دارد خوابی را توصیف می کند که وصف حال اوست.
شکافد نیز آن هامون، نهنگ بحرفرسا را
کشد در قعرﹾ ناگاهان، به دست قهر، چون قارون
در این بیت متوجه می شویم که مولانا واقعا دارد خوابی را روایت می کند که دیده است. می گوید آن بیابان هم شکافته شد و نهنگ را مانند قارون در خود فرو برد.
چو این تبدیلها آمد نه هامون ماند و نه دریا
چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بیچون
پس از این تغییرو تبدیل ها، نمی دانم چه شد، چرا که در احوالی بی مانند غرق شدم.
"چه دانمها"ی بسیار است لیکن من نمیدانم
که خوردم از دهان بندی در آن دریا کفی افیون
سوالات زیادی برایم پیش آمد و عجایب های بسیار دیدم که بر حیرت من افزود و من برای شرح شان دهانم بسته است. فقط می دانم بیش از یک مشت کف آن دریا را نخوردم که چنین به سرم آمد.