پیشنهادهای نیک (١٧٠)
با ستایش فرهنگ خرد پیشه، دانش مدار و سودمند ایران یکی از برتری های آشکار دانش بر مذهب و ایده ئولوژی آن است که می توان پیرامون آن بررسی و کاوش بیشتر ک ...
با ستایش فرهنگ جان بخش ایران، زبان های آریایی و ایرانی گنجینه ی فرهنگی مردم جهان هستند و زبان و فرهنگی نیست که از واژگان آنها بهره مند نباشد. واژگان ...
با ستایش فرهنگ جان بخش ایران. �یان� در زبان های آریایی و ایرانی به چم �بخشش�، �دهش� و �نیکی� است. پیش درآمد گات های زرتشت با همین واژه آغاز می گردد. ...
با ستایش فرهنگ مهرافروز ایران. ( یان ) در زبان های ایرانی ( بخشش ) و ( دهش ) و ( پیشکش = هدیه ) را گویند. پیش درآمد گات های زرتشت با همین واژه آغاز م ...
با ستایش اهورا و فرهنگ ایران همان واژه ( فر ) آریایی و اوستایی است که زبان سکایان یا ساکسون های آریایی در انگلستان را نیز را آراسته است.
نظریه وابستگی: بر پایه نظریه وابستگی کشورهای فقیر منابع طبیعی، نیروی کار ارزان، مقصدی برای فناوری منسوخ شده و بازارهایی برای کشورهای توسعه یافته فراه ...
با ستایش اهورا و فرهنگ جهان افروز ایران نام این رود برداشتی است از زنان دلاور و جنگجوی آریایی باستان و تنها خرده نشانه ای است برای قلمروی جهانی فرهنگ ...
با ستایش اهورا و فرهنگ جهان افروز ایران از شگفتی های ستایش برانگیز فرهنگ جهان ساز مردم آریایی آن است که مادر اروپا هم یک ایران و سکستان داریم. این دو ...
با ستایش اهورا و فرهنگ درخشان و جهان افروز ایران هومن/هومان، یک واژه ی دینی و ایرانیِ اوستایی به چمِ ( منش یا اندیشه نیک ) است و در پیوند با بزرگتری ...
باستان شناسی کهن داستان باستان شناسی اساطیری باستان شناسی داستان های نیمه افسانه ای رشته ای است که به بررسی گواهان باستان شناختی رویدادهای داستانیِ ن ...
با ستایش اهورا و فرهنگ جهان ساز ایران ( دورت بگردم ) که تا امروز در زبان ارجمند ما بجا مانده و مفهوم آن از یادها رفته است دستاورد جهان بینی دانشوران ...
با ستایش اهورا و فرهنگ جهان ساز ایران کودک سان: پهلوی ( کوتک ) پهلوی ( سان: مانند ) بزرگسالی که چهره کودکانه دارد یا دارای چهره و اندام کودکانه ( ر ...
با درود به فرهنگ گرامی و خُوروَش ایران ساوالان: کوهستان زاراثوشترای سپیتامان آوای ( آ ) در زبان پهلوی کوتاه و همسان است مانند آزاتان ( azatan ) ، آپ ...
با درود و ستایش فرهنگ گرامی ایران، همه می دانیم که ایران و یونان دارای سرچشمه ی فرهنگی یکسانی هستند ( فرهنگ هندو اروپایی ) و ایزدان آریایی و یونانی ...
صابون هایی که از پیه و دنبه ی جانوران ساخته می شد، کف نمی کرد و شبیه استخوان سگ بود.
همریشه با ( واژه ) و ( واژ ) است. باژ گرفتن: نیایش کردن ایرانیان به هنگام خوردن خوراک است. زمزمه ای بسیار آهسته و زیر لب که مغان انجام می دادند. یک ...
شایسته سزاوار درخور برای نمونه در شاهنامه داریم: لشکری را برای تو برگزیده ام که هر فرمانده لشکری آن را شایسته داند.
خوب = کوتاه شده ( خُب ) xub ریشه کهن آریایی : hu ایرانی میانه: هم در پهلوی و هم در سغدی xup در پهلوی ساسانی xub نمونه واژگان اروپایی همریشه: happy
کوکاس، کاوکاس یا کافکاس واگویی بهتری است. اوستایی: kaofa ایرانی میانه و نوین: kof, kop, koppe, koh, kuh �قاز� شدن �کاس� جای شگفتی ندارد همانگونه که ...
در پهلوی: ترگمان targumaan در نوشتارهای پهلوی داریم: ترگمان درستکار بخشش ( نعمت ) بزرگی است.
جشن مهرگان Mehregan Festival روز پیروزی فریدون بر ضحاک ( آژی دهاک ) و به پادشاهی رسیدن اوست. جشن تاریخی مردم ایرانی و آریایی ( ایرج و سلم و تور ) د ...
واژه ای هندواروپایی اوستایی raocha زبان ایران: روز ایرانی کردی و تالشی و بلوچی: روژ - روچ ژرمنی و انگلیسی lux ( ریشه این واژه معنایش روشنایی است ) ...
bi rang o roo کم رنگ و کم اثر کهنه بدون سرزندگی و نشاط
غذا = خوراک غذا از واژگان کهن زبان ایرانی سکایی است که ریخت آن در این زبان خیذا و خچا ( khaysa ) و ( khaca ) و ریشه آن ( xad ) می باشد. واگویی ( تلفظ ...
سر به مهر نادیده پوشیده نهان ( نهانی ) پنهان ( پنهانی )
دختر گمشده ی ایران
واژه ( آقا ) همان ( هخا ) است که برخی از مردم روستایی به ویژه در گذشته ( هاخا ) می گفتند. واژه ( هخامنش ) که بر پایه آنچه امروزه می گوییم ( آقا منش ) ...
آن که سررشته کارها را بدست دارد. دست اندر کار یک واژه ی جایگزین خوب و کاربردی برای ( سیاست مدار ) و ( رئسا: هیئت رئیسه ) و از این دست نیز می باشد.
دگرش دگرشد دگرگونی دیگرگونی دگرسانی دیگرسانی جابه جایی جایگزینی دگردیسی
واژگان کلیدی: اتل : بخوان متل: داستان یا ترانه کودکانه تو: تو ( tu ) همان ( to ) است ( واگویی ( تلفظ ) پهلوی ) . توله: بچه ی جانوران. عم قزی: آنکه ...
کاشتن ( کاریدن ) پهلوی: کاریتن هم ریشه با واژه create در زبان انگلیسی و دیگر واژگان همانند در دیگر زبان های اروپایی است.
اوستا: pusra هخامنشی: pusra سانسکریت: putra پهلوی: pusar پارسی: pesar ( pur )
priest پرستنده، پرستش گر همریشگی زبان های هندواروپایی
priest به مینوی ( پرستنده ) است. همریشگی واژگان هندواروپایی. شگفتا واژه هایی که به همان مینو در زبان خود ما نیز هست را چیزهای دیگری نامگذاری می کنند.
پهلوی: دیل
پهلوی: آموزیشن
نامگذاری از پهلوی: ker برابرهای دیگر: شرمگاه - زهار ریشه اوستایی: kar ( کاریدن ( کاشتن ) ، کردن ) می بینید که در زبان ارجمند ما ایرانیان چه اندازه ه ...
حشره = تارپا حشرات = تارپایان پهلوی آن xrastar است که واگویی آن دشوار است و در این نمونه تارپا بسیار برابر شایسته ای است.
اوستایی = buna پهلوی = bun پارسی = bon
بلند boland پهلوی buland
زبان های ایرانی = کاک
دو پهلو
زنگان zan در زبان های ایرانی کهن و اوستا به معنای ( زادن ) و ( دانستن ) می باشد. ( گان ) پسوند جایگاه است. زنجان = سرزمین دانایان ( میانگین مردم ا ...
نیشاپور ( شاپور ) شاه ایران بوده است ( شابور ) شاه کجا بوده است را خودتان داوری کنید.
پیر مغان پیامبر ایران باستان زرتشت می باشد.
یوغ yoke از کهن واژگان هندواروپایی و آریایی است. در اوستا yug و yukh و در سانسکریت yug است و به همین معناست. در مهر یشت میترا ( مهر ) اسب هایش را به ...
آرمان آر مان ( من ) = اندیشه آریایی = مرد آریایی ( از بهترین نام ها برای مردان ایرانی است ) . یک برابر خوب برای واژه ( هدف ) در پارسی امروز نام کشو ...
هنرهای خُرد honar ha ye xord هنرهایی مانند جواهرسازی، زرگری و کنده کاری روی اشیای کوچک.
خون ریشه در زبان های کهن ایرانی دارد. در اوستا: وُهون: vohun برای نمونه در وندیداد فرگرد ۴ بند ۳۴ آمده: ای دادار جهان استومند ای اشون کسی که دیگری را ...
سینه به سینه دهان به دهان گفتاری
ریزه کاری ها چند و چون
ناسازی
Chamber همان چنبر و چنبره فارسی است ( پهلوی: چنبر ) . یک بخش برجسته، یک برجستگی کلاف مانند، برجستگی اتاق مانند شگفت است که واژه نامه های ما گاهی هر ...
( سان ) و ( سون ) : در زبان های تالشی و آذری پهلوی نیز همانند آنچه در زبان انگلیسی و دیگر زبان های اروپایی هست این واژه به کودک و بچه کوچک گفته می شو ...
در زبان های ایرانی کردی و لری در برخی گویش ها ( هوز ) یا ( هوش ) می گویند که به مینوی ( خاندان ) است.
حوض: همریشه با house ( خانه ) در زبان انگلیسی است.
ویار ریشه اوستایی: وَئیریَ vairyia به مینوی خواسته شده و آروز شده
هوا برگرفته از فرشته هوا و باد آرین های باستان ( وایو ) هندی ها هنوز خود واژه ( وایو ) را بکار می برند زیرا این فرشته در هندوستان جایگاه بالایی داشت ...
بیک = لیک، ولیکن بِیک = ریختی است نوین از ( بَگَ یا بَغَ ) از زبان های باستانی ایران به مینوی ( خدا، سرور و بزرگ ) . این واژه کهن ایرانی ریخت های دیگ ...
کسی که بنا به شایستگی های ویژه و سالها پژوهش و داشتن آثار برجسته و ارزشمند در یک زمینه از سوی متخصص های برجسته آن زمینه پروفسور نامیده شود. در دانشگا ...
ولنگار درنگی: برو تا به درگاه افراسیاب - درنگی مباش و منه سر بخواب ( شاهنامه )
خانم یا خانوم بخش ( خان ) می تواند ریخت نوین تری همریشه با واژه ( زن ) یا ( ژن ) و ( ژین ) در زبان های گوناگون ایرانی و هندواروپایی باشد که سپس دگرگ ...
نام جاویدان دریای پارس این نام را نخستین بار داریوش بزرگ در سنگنوشته های ساخت آبراه سوئز آورده است. ( شاخاب ) برابر شایسته ای نیست. چرا؟ زیرا این و ...
نوسازی و بازسازی جهان.
کسی که دارای نیرویی است شگفت.
zrih پهلوی پلوتارک گوید: ایرانیان زرهی بر تن می کردند که می درخشید و چون روشنایی آفتاب بر آن می افتاد بینایی دشمن را کور می کرد.
همین چیزی است که امروزه ( حال ) می گوییم و اندریافت درونی یا شرایط و وضعیت درونی است. برای نمونه می گوییم ( دیگر حالی برایم نمانده ) یا ( حال شما چطو ...
اوستایی: ish ishka نیاهندواروپایی: ais ( خواستن و آرزو کردن ) این واژه با ask ( درخواست کردن و پرسیدن ) انگلیسی همریشه می باشد.
این واژه همریشه با ( با ) در زبان فارسی می باشد ( نیاهندواروپایی bhi )
در قفقاز ( ارمنستان و گرجستان ) هم همین واژه با اندگی دگرگونی برای رامشگر و خنیاگر بکار می رود.
دریای کاسپی اگر ما این نام را در حالت جمع ( دریای کاسپی ها ) بنامیم ( دریای کاسپیان ) می شود که مطابق با نام جهانی آن در همه نقشه های دنیاست. این ن ...
کاسپین قزوین نامیدن این شهر مانند این است که کاسی ها را قازی و دریای کاسپین را دریای قزوین و کاشان را قازان بنامیم. نیکو است این نام زنده شود تا یاد ...
نعلین تازی شده ( نالین ) است. پرستار نالین زرین بدست - به پای ایستاده سرافکنده پست ( فردوسی )
دهیوکَ رهایی بخش ایران از ستم آشوری ها این واژه در فارسی امروز ( دهقان ) شده است.
شاهنشاه خداپرست ایران سامان مندترین و شکوهمندترین پادشاهی را در تاریخ جهان داشته است و آثار و برجای مانده هایش بی مانند هستند و پس از کوروش دومین پاد ...
هرمز یا اورمزد
در فارسی: خوراکی
کاری که نشدنی است.
bombaruna زمان جنگ ایران و عراق
سیر تحول: گزارشگر ها اول می گفتند روبرتو باگیو بعد گفتند روبرتو باجیو و آخر شد روبرتو باجو درخشش این بازیکن بین سال های 90 تا 94 میلادی بود.
بیشتر مردم آلن دولن می گفتند.
دریب تو گل که گاه به اختصار ( دریب تی گل ) هم می گفتند
یک بازی شهری کودکانه در کوچه ها بالا بلندی یک بازی ساده کودکانه و فراگیر بود که در آن بچه ها برای فرار از دست گرگ بازی به بالای پله جلوی در خانه ها م ...
چرخ چرخ اَببازی خدا منو نندازی
son ( انگلیسی ) در گویش های ایرانی مانند تالشی به بچه کوچک و نیکو رفتار می گویند.
برابرهای پارسی: کمربسته پیشکار دست به سینه
من ازین دونان شهرستان نیم خاطر پر درد کوهستانیم نیما یوشیج
اگر= گر، ار ( کوتاه شده ) در انگلیسی به or ( یا ) دگرگون شده است که در فارسی هم گاه معنای ( یا ) دارد. مانند: کنون گر تو در آب ماهی شوی و گر ( یا ) ...
هال ( حال ) ؟ هال شما؟
هال = آرامش و خوشی ( یک ویژگی درونی ) دلش گشت پر آتش از مهر زال از او دور شد خورد و آرام و هال یا شب آمد پر اندیشه بنشست زال به نادیده بر گشت بی خور ...
مینو: نادیده ( غیب ) ، معنا، روح، بهشت، آسمان اوستایی: مَ ای نی یو پهلوی: مینوگ ( مینوک ) مینوی خوب: سپند مینو مینوی بد: انگره مینو هم خانواده ها: م ...
پیشگاه
ز نیرو بود مرد را راستی ز سستی کژی آید و کاستی فردوسی
بزرگمهر، کودکی که دانای بزرگ ایران شد. فروزنده شد نام بوزرجمهر - به او روی بنمود گردان سپهر خردمند و دانا و روشن روان - تنش زین جهان است و جان زان ج ...
آذر = آتر ( آتش ) : عنصری پاک و فرشته ای است در ایران باستان. بایجان = معرب ( بایگان ) جایگاه پاسداشت آتش.
کشوری با یک نام برآمده از اشتباهی تاریخی پس از جنگ جهانی نخست بر روی سرزمین باستانی آناتولی که پس از تهاجم و سلطه تازی و تاتار طی صدها سال بیشتر مردم ...
زندگی پهلوی: zindagih ( زیندَگی ) در زبان تاتی و تالشی هنوز به همین صورت تلفظ می شود.
مردم تالش مردمی هستند که به زبان تالشی سخن می گویند. با نگاه به زبان تالشی که از زبان های هندواروپایی شاخه ایرانی و از کهن ترین آن هاست ( شاید مادی ...
دریای کاسپی دریاچه کاسپی ( یادمان مردم ایرانی و باستانی کاسپی که در کناره غربی و جنوب غربی این دریاچه می زیستند ) .
دریای پارس کنداب پارس
کنداب
میان، میانه ( هم ریشگی زبان های هندو اروپایی )
اندر، اندرون ( هم ریشگی زبان های هندواروپایی )
کو کوش کوشش ( کوش اون )
کجایی = کوشی
نشان، نشانه، رد، ردپا، نوشته، یادگار، یادمان، آفرینه، کارایی، کارآمدی، نمود، پیامد را می توان برای معناهای گوناگون این واژه به کار برد. نیازی به واژه ...
به جایی ( کنار دستشویی ) می گویند که دست و رو را می شوییم.
فارسی امروز ( مستراب ) یک واژه نابجا و اضافی تازی است و امروزه بیشتر دستمایه طنز است.
یک واژه ی نابجا و ناسازگار فرهنگی است که امروزه بیشتر به گفتار بی ادبانه راه یافته است. قدیمی ها ( دست به آب ) می گفتند. امروزه ( دستشویی ) می گویند. ...
همان ( کودک ) فارسی است ( واژگان همریشه هندواروپایی ) . آلمانی کینت و کیتز ایرلندی کید مجارستانی کوی یَک نروژی گوت به زبان ژاپنی هم راه یافته: کیددو
همان ( لنگر انداختن ) فارسی است به معنای جایی زیاد ماندن و جا خوش کردن.
معنای اصلی این واژه همان معنای ( پیچ ) : اندازه یا میزان شیب یا سرازیری یا چرخش در زبان فارسی است ( همریشگی واژه های هندو اروپایی ) .
غواص = آب کاو ( کاوش گر آب )
همان ( لِنگ ) فارسی است که معنای پا می دهد ( هم ریشگی زبان های هندواروپایی ) .
دود و دم
گذاشتن روا دانستن پروانه
پیوند، پیوستگی، همبندی
نشاط از ( نیخشاد ) پهلوی گرفته شده با واژه شادی هم خانواده بوده و ایرانی است. شایسته است که آنرا نشاد یا نشات بخوانیم و بنویسیم.
این واژه هرچه هست ریشه ایرانی دارد. اوستایی ( وِرِثرَ ) پهلوی ( واریش )
راست رَشتَ ( اوستایی ) - راست ( پهلوی )
یک نام کهن ایرانی است که به معنای زن نیک و پاکدامن است.
نیک: خوب، پسندیده، نیکو، خوش، بی آک یک واژه از زبان های هندو اروپایی با کاربرد فراگیر و جهانی. ریشه در پهلوی: nivak زبان های آریایی: ni اوستایی و ن ...
یک نام زیبای جهانی و از زبان های فراگیر هندواروپایی است و برای این گونه نام های فرازبانی ریشه ایرانی و یونانی، اسلاو و اروپایی معنایی ندارد و در همه ...
واسه ( کوتاه شده: واس ) فارسی تهرانی مانند: واسه چی؟ - واسه ی شماست - واسه اینکه - واس منه و. .
فارسی : برای چه در زبان های همریشه با فارسی مانند اسپانیایی و پرتغالی para que ( بارا که ) گفته می شود.
با حیا، نجیب، با شرم واژه زیبایی از از زبان ایرانی کردی که در فارسی هم با معناست و می توان بکار برد.
رامیار برگرفته از زبان ایرانی کردی
صفت = ویژگی، نهاد صفت ( دستور زبان ) = فروزه واژه
نگره
برابر پارسی آدم، انسان، بشر، هیومن
سازش کارانه
نشان کرد، نشانه روی
هم گذاری، هم گذاشت، هم داری، هم داشت مشترک = هم دار
بدست، از سوی، به یاریِ، به روش، از راه
برابر پارسی = تیر روز این روز در فرهنگ های باستانی به گوی آسمانی تیر ( عطارد یا مرکوری ) پیوند داده شده و در واژه لاتین Dies Mercurii به معنای روز مر ...
برابر پارسی = بهرام روز یا بهرام شید روز سه شنبه در فرهنگ های باستانی به گوی آسمانی بهرام ( مریخ یا مارس ) پیونده داده شده و در واژه لاتینDies Martis ...
برابر پارسی: آدینه، ناهید روز این روز در فرهنگ های باستانی به گوی آسمانی ناهید ( زهره یا ونوس ) پیوند داده شده و در نام لاتین Dies Veneris روز ونوس ه ...
برابر پارسی = ماه روز، مهشید این روز به گوی آسمانی ماه پیوند داده شده و در انگلیسی هم Monday کوتاه شده Moonday به معنای ماه روز است.
مانگِر یا ماناگِر ( از ریشه man = اندیشه ) مانگر = از واژه ( هندی مانگر ( handi - mangar ) ) فارسی پهلوی ) که مدیر یا رئیس تشریفات بوده است. انگلیس ...
ساعت = گاه دقیقه شصتک گاه است دقیقه = گاه شصتک = گاهک برای دقیقه گاهک یا شصتک را می توان بکار برد که چون شصتک ثانیه را نیز در بر می گیرد ( ثانیه = یک ...
ساعت به معنای زمان = گاه ساعت به معنای زمان سنج = گاه نما
باختر خوربری، باختر خابری
بُنمایه، بُن مایه ( جمع: بن مایه ها، بن مایگان ) به جای منبع و مأخذ و مرجع و رفرنس و منابع و مآخذو مرجع ها امروزه بخوبی بکار می رود.
این واژه را بخوبی به جای ( ولی ) ، ( ولیکن ) ، ( لیکن ) ، ( لاکن ) و ( اما ) می توان بکار برد و معنای امروزی اش هم همین است.
اوپَرَتات ( اوستایی ) که برای آن ریشه op در زبان نیا هندواروپایی در نظر گرفته شده و ریشه واژه هایی مانند operate، operator، operation و . . . می باشد.
جزا، سزا
آغازش
خسته و مانده شدن ( برگرفته از فرهنگ فرنودسار )
برابر پارسی: چهره
پوشش زره مانند آرامگاه ها برابر پارسی: زره آرامگاه پارتی zrih پهلویzarih
نبود جایگزینی شایسته برای واژه های بیگانه غیبت، عدم و فقدان کاربرد امروزی آن بیشتر محدود به نیروهای نظامی ( ارتشی ) است و به معنای ( غیبت ) در محل خد ...
برابر پارسی: خوکرد ( xukard ) برابر واژه ای شایسته برای واژه های عربی انس، الفت و عادت. این واژه از زبان ایرانی تالشی گرفته شده است. در زبان تاتی ی ...
برابر پارسی: چم و خم چم خم ( تاتی و تالشی )
پرستش کردن، ستودن، نیایش کردن
دانایی و خرد به خرج دادن، تعقل کردن، هوش به خرج دادن، عاقل بودن
جای آماده شدن یا آماده کردن، مکانی برای پشتیبانی و آماده سازی ( از کارواژه ( فعل ) آماده شدن یا آماییدن ) جایی برای آماده شدن برای انجام کاری پادگ ...
۱. طبیعت ( جهان، گیتی ) ۲. طبیعت ( سرسبزی، باغ و گلشن، دشت و دمن ) ۳. طبیعت ( نهاد، سرشت، خو، منش )
درست، بی کم و کاست
برابر پارسی پهلوی: فراوند
فعل به معنی عمل - برابرهای پارسی: کار، کردار فعل به معنی ( verb ) در دستور زبان - برابر پارسی: کار واژه
برابر پارسی در دستور زبان: نهان واژه
واژه ( ریال ) یک واژه هندواروپایی است که از واژه ( reg ) در زبان نیا هندو اروپایی سرچشمه گرفته است. این واژه ( reg ) به معنای ( حرکت در راه راست یا م ...
نتیجه، دنباله، ادامه، متعاقب
برابر پارسی: نگارگری
برابر پارسی: دنباله
به معنی دارای مرز: کراندار، اندازه دار، دارای چهارچوب به معنی کوچک: اندک، کوچک، کم
کشش پذیری، گسترش پذیری
�آیین� که در فارسی امروز هم به همین مفهوم ( قانون ) کاربرد دارد. واژه �داد� همچنان در فارسی امروزی کاربرد دارد و معنای آن برابری و عدل است و نه قانو ...
برابر فارسی: پژوهش نامه ( پژوهه )
دورنما ( بهترین برابر فارسی ) ، تلویزیون