پیشنهادهای نیک (١٦٥)
نشان، نشانه، رد، ردپا، نوشته، یادگار، یادمان، آفرینه، کارایی، کارآمدی، نمود، پیامد را می توان برای معناهای گوناگون این واژه به کار برد. نیازی به واژه ...
به جایی ( کنار دستشویی ) می گویند که دست و رو را می شوییم.
فارسی امروز ( مستراب ) یک واژه نابجا و اضافی تازی است و امروزه بیشتر دستمایه طنز است.
یک واژه ی نابجا و ناسازگار فرهنگی است که امروزه بیشتر به گفتار بی ادبانه راه یافته است. قدیمی ها ( دست به آب ) می گفتند. امروزه ( دستشویی ) می گویند. ...
همان ( کودک ) فارسی است ( واژگان همریشه هندواروپایی ) . آلمانی کینت و کیتز ایرلندی کید مجارستانی کوی یَک نروژی گوت به زبان ژاپنی هم راه یافته: کیددو
همان ( لنگر انداختن ) فارسی است به معنای جایی زیاد ماندن و جا خوش کردن.
معنای اصلی این واژه همان معنای ( پیچ ) : اندازه یا میزان شیب یا سرازیری یا چرخش در زبان فارسی است ( همریشگی واژه های هندو اروپایی ) .
غواص = آب کاو ( کاوش گر آب )
همان ( لِنگ ) فارسی است که معنای پا می دهد ( هم ریشگی زبان های هندواروپایی ) .
دود و دم
گذاشتن روا دانستن پروانه
پیوند، پیوستگی، همبندی
نشاط از ( نیخشاد ) پهلوی گرفته شده با واژه شادی هم خانواده بوده و ایرانی است. شایسته است که آنرا نشاد یا نشات بخوانیم و بنویسیم.
این واژه هرچه هست ریشه ایرانی دارد. اوستایی ( وِرِثرَ ) پهلوی ( واریش )
راست رَشتَ ( اوستایی ) - راست ( پهلوی )
یک نام کهن ایرانی است که به معنای زن نیک و پاکدامن است.
نیک: خوب، پسندیده، نیکو، خوش، بی آک یک واژه از زبان های هندو اروپایی با کاربرد فراگیر و جهانی. ریشه در پهلوی: nivak زبان های آریایی: ni اوستایی و ن ...
یک نام زیبای جهانی و از زبان های فراگیر هندواروپایی است و برای این گونه نام های فرازبانی ریشه ایرانی و یونانی، اسلاو و اروپایی معنایی ندارد و در همه ...
واسه ( کوتاه شده: واس ) فارسی تهرانی مانند: واسه چی؟ - واسه ی شماست - واسه اینکه - واس منه و. .
فارسی : برای چه در زبان های همریشه با فارسی مانند اسپانیایی و پرتغالی para que ( بارا که ) گفته می شود.
با حیا، نجیب، با شرم واژه زیبایی از از زبان ایرانی کردی که در فارسی هم با معناست و می توان بکار برد.
رامیار برگرفته از زبان ایرانی کردی
صفت = ویژگی، نهاد صفت ( دستور زبان ) = فروزه واژه
نگره
برابر پارسی آدم، انسان، بشر، هیومن
سازش کارانه
نشان کرد، نشانه روی
هم گذاری، هم گذاشت، هم داری، هم داشت مشترک = هم دار
بدست، از سوی، به یاریِ، به روش، از راه
برابر پارسی = تیر روز این روز در فرهنگ های باستانی به گوی آسمانی تیر ( عطارد یا مرکوری ) پیوند داده شده و در واژه لاتین Dies Mercurii به معنای روز مر ...
برابر پارسی = بهرام روز یا بهرام شید روز سه شنبه در فرهنگ های باستانی به گوی آسمانی بهرام ( مریخ یا مارس ) پیونده داده شده و در واژه لاتینDies Martis ...
برابر پارسی: آدینه، ناهید روز این روز در فرهنگ های باستانی به گوی آسمانی ناهید ( زهره یا ونوس ) پیوند داده شده و در نام لاتین Dies Veneris روز ونوس ه ...
برابر پارسی = ماه روز، مهشید این روز به گوی آسمانی ماه پیوند داده شده و در انگلیسی هم Monday کوتاه شده Moonday به معنای ماه روز است.
مانگِر یا ماناگِر ( از ریشه man = اندیشه ) مانگر = از واژه ( هندی مانگر ( handi - mangar ) ) فارسی پهلوی ) که مدیر یا رئیس تشریفات بوده است. انگلیس ...
ساعت = گاه دقیقه شصتک گاه است دقیقه = گاه شصتک = گاهک برای دقیقه گاهک یا شصتک را می توان بکار برد که چون شصتک ثانیه را نیز در بر می گیرد ( ثانیه = یک ...
ساعت به معنای زمان = گاه ساعت به معنای زمان سنج = گاه نما
باختر خوربری، باختر خابری
بُنمایه، بُن مایه ( جمع: بن مایه ها، بن مایگان ) به جای منبع و مأخذ و مرجع و رفرنس و منابع و مآخذو مرجع ها امروزه بخوبی بکار می رود.
این واژه را بخوبی به جای ( ولی ) ، ( ولیکن ) ، ( لیکن ) ، ( لاکن ) و ( اما ) می توان بکار برد و معنای امروزی اش هم همین است.
اوپَرَتات ( اوستایی ) که برای آن ریشه op در زبان نیا هندواروپایی در نظر گرفته شده و ریشه واژه هایی مانند operate، operator، operation و . . . می باشد.
جزا، سزا
آغازش
خسته و مانده شدن ( برگرفته از فرهنگ فرنودسار )
برابر پارسی: چهره
پوشش زره مانند آرامگاه ها برابر پارسی: زره آرامگاه پارتی zrih پهلویzarih
نبود جایگزینی شایسته برای واژه های بیگانه غیبت، عدم و فقدان کاربرد امروزی آن بیشتر محدود به نیروهای نظامی ( ارتشی ) است و به معنای ( غیبت ) در محل خد ...
برابر پارسی: خوکرد ( xukard ) برابر واژه ای شایسته برای واژه های عربی انس، الفت و عادت. این واژه از زبان ایرانی تالشی گرفته شده است. در زبان تاتی ی ...
برابر پارسی: چم و خم چم خم ( تاتی و تالشی )
پرستش کردن، ستودن، نیایش کردن
دانایی و خرد به خرج دادن، تعقل کردن، هوش به خرج دادن، عاقل بودن