سررشته دار


مترادف سررشته دار: مباشر، حسابدار، محاسب، کارپرداز

معنی انگلیسی:
paymaster, quartermaster, quarter-master-general, chief of the army supply department

لغت نامه دهخدا

سررشته دار. [ س َرْ، رِ ت َ / ت ِ ] ( نف مرکب ) منصبی از مناصب محاسباتی در دوره قاجاریه. نوعی از محاسبین. یکی از مراتب حسابداران. || صاحب خبرت و بصیرت.

فرهنگ فارسی

دفتردار، حسابدار، کارپرداز، رشته کاردردست، ( صفت ) ۱ - آنکه سر رشته امری را به دست دارد . ۲ - دفتر دار . ۳ - حسابدار محاسب . ۴ - مامور جزو مالیات ( قاجاریان ) .
دفتردار، حسابدار، کارپرداز، رشته کاردردست

فرهنگ معین

( ~. ~. ) (ص فا. ) ۱ - دفتردار. ۲ - حسابدار.

فرهنگ عمید

۱. دفتردار، حسابدار.
۲. کارپرداز.

مترادف ها

chief accountant (اسم)
سررشته دار

paymaster (اسم)
سررشته دار، مامور پرداخت

quartermaster (اسم)
سر رشته دار

پیشنهاد کاربران

محاسب
آن که سررشته کارها را بدست دارد.
دست اندر کار
یک واژه ی جایگزین خوب و کاربردی برای ( سیاست مدار ) و ( رئسا: هیئت رئیسه ) و از این دست نیز می باشد.
سررشته دار: کارگزار. دست اندرکار. حکومتگر. کارگزار حکومتی. کارآموخته. کار بلد. کارگردان. کارگردان ویژهکار. کارشناس. کاردان، ویژهکار. کارشناس امور. کارگزار ویژهکار. ویژهکار. رهبر. متخصص. استاد. برگزیده. کارمند کارشناس. کارفرما.

بپرس