قطرهٔ دانش كه بخشيدی ز پيش متصل گردان به درياهای خويش
گمان مبر که به پایان رسید کار مغان هزار بادهی ناخورده در رگ تاک است
یوسف کنعانیم روی چو ماهم گواست هیچ کس از آفتاب خط و گواهان نخواست
نفست اژدرهاست او کی مرده است/ از غم بی آلتی افسرده است
دروغ از بر ما نباشد ز رای که از رای باشد بزرگی به جای
شاعر در اینجا چه چیزی رو میشماره و اعداد رو برای چی بکار میبره ؟ نه به پنج آرام گیرد آن خمار که در آن سرهاست نی پانصد هزار
تفسیرتون از این بیت چیه؟ چون ببینی بر لب جو سبزه مست ** پس بدان از دور که آنجا آب هست
پیام این بیت چیه ؟ چون اساس خانهای میافکنند اولین بنیاد را بر میکنند
تفسیر این بیت چی مشه؟ تا به خرمن برسد کشت امیدی که تراست چاره کار به جز دیده بارانی نیست
مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو هلالی شد تنم زین غم که با طغرای ابرویش که باشد مه که بنماید ز طاق آسمان ابرو