باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی
جان و جانان چیست؟
گذرگاه بین جان و جانان چه نام دارد ؟
وچگونه جان شویم تا لایق جانان شویم؟
مگر الان چه هستیم؟
٢ پاسخ
جان ، همان جان است . آنچه که به کالبد بدن ، حیات می دهد .
روح ،همچو بدن ، یک کالبد است .
ذهن ، نیز یک کالبد است .
جان ، نوری است ورای نورها .
این نور به/ بر هر چه بتابد ، آنرا به حیات می آورد .
بسادگی ، جان یعنی آگاه بودن .
خداوند یا جانان یعنی نوری که موجب آگاه بودن می شود .
اگر آگاه بودن از موضوعی نباشد آنگاه آن موضوع نمی تواند به حیات بیاید .
مثال : شما دچار فکر می شوید . افکار چیزی جز تصور و تجسم و توهم و تخیل و تفکر و تعقل نیستند . یک سری کد و الگو و نماد .
حالا زمانی که به زیر نور جان در دل می آیند ، به حیات می آیند . اگر کد ترس به زیر نور جان بیاید تبدیل به یک موجود/ هیولا ترس آور می شود .
پس الان ، من از چه آگاه هستم ؟
از بدن ، احساسات ، افکار .
اگر از بدن ، احساسات و افکار ، آگاه نباشم آنوقت از چه آگاهم ؟
از خودم آگاه هستم .
زمانی که آگاه از خودم هستم ، یعنی
آگاه بودن از آگاه بودن .
پس زمانی که هیچ چیز نیست و فقط آگاه بودن هست ، یعنی ذات و ماهیت من ، همان جان یا آگاه بودن است .
ذات و جوهره آگاه بودن ، همان شاهد و ناظر و خنثی بودن است .
پس خداوند که از رگ گردن ، به آدمی نزدیکتر است و شاهد و ناظر آدمی است ،
چه هست ؟
آگاه بودن . جانان .
من نیز اگر به مشاهده بدن و احساس و فکر بنشینم و تنها آگاه بمانم ، از من چه می ماند ؟ آگاه بودن ، جان .
زمانی که در دل ، من آگاه باشم ( جان ) و آگاه از آگاه بودن خود باشم ( جانان ) ، آنوقت چه می شود ؟
آنگاه جان ، جذب جانان می شود .
پس
باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی
مشکل اینجاست که پروفسورها هنوز فرق جان ، نفس ، روح ، ذهن و .... نمی دانند و در اشعار ، کتابها و ....هر جا بگردید ، هیچ پروفسوری نتوانسته تفاوت اینها را توضیح دهد .
تنها از طریق مراقبه و مشاهده گری است که می توانید به طور عملی به حقیقت برسید .
حالا با آگاه و شاهد بودن ، می توانید جایگاه نفس ، روح و ذهن را پیدا کنید .
اما سالکان و صوفیان حقیقی نیستند ، آنها که راه را رفته اند .
عده ای روشنفکر و پروفسور که تنها چند قاب مدرک تئوری و تست زدنی و فرمولی دارند و حتی نمی توانند یک ساعت به مراقبه و مشاهده بنشیند ، انواع کتابها و دروغ ها را ساخته اند و مردم همچنان در نادانی و تاریکی در شناخت حقیقت خود هستند و نوع بشر در سراشیبی سقوط .
حقیقت ، یکی است و راه رسیدن به حقیقت نیز یکی است .
در عرفان مولوی و مثنوی، سه سطح از «جان» مطرح میشود:
- جان اول: جان حیوانی یا طبیعی، که سرچشمه زندگی مادی است.
- جان دوم یا جانان: روح انسانی، که ازلی و قدیم است و نماد روح و آدم درون است.
- جان جانان: مرتبهای بالاتر که به آفریدگار یا خدا اشاره دارد و به مثابه گذرگاه یا خط مرزی بین جان مادی و جان الهی است7.
بنابراین، گذرگاه بین جان (جان اول) و جانان (جان دوم) در عرفان، همان «روح» یا «آدم درون» است که انسان را از سطح مادی به سطح معنوی و الهی متصل میکند.
چگونه جان شویم تا لایق جانان شویم؟
در عرفان و ادبیات عرفانی، «جان شدن» یعنی رسیدن به مرحلهای از خودآگاهی و تزکیه نفس که انسان از زندگی صرف مادی و حیوانی فراتر رود و به روح الهی و معنوی (جانان) نزدیک شود. این مسیر شامل:
- پالایش نفس و دوری از تعلقات دنیوی
- تمرین عشق و محبت الهی
- خودشناسی و شناخت حقیقت وجودی
- سلوک معنوی و توجه به روح و جان درونی
با این روند، انسان «جان» (روح حیوانی) را به «جانان» (روح الهی و معشوق) تبدیل میکند و لایق وصال و اتحاد با جانان میشود
ببخشید ، این جواب هوش مصنوعی هست؟