تو کیستیُ سِزیدن چیست؟
درود.
خواهشمندم بی آنکه به واژه نامه ها سری بزنید یا که از کس مینوی سزیدن بپرسید، تنها از روی دانسته های پیشین خود پاسخ دهید.
سپاس.
هم برای شناختِ پارسی می کوشم، هم بُنواژه ی سزیدن را میشناسم.
برای شناختِ پارسی می کوشم، ولی بُنواژه ی سزیدن را هنوز نشناخته ام.
برای شناختِ پارسی نکوشیده ام، ولی واژه ی سزیدن را میشناسم.
نه برای شناختِ پارسی کوشیده ام، نه واژه ی سزیدن را میشناسم.
٧ پاسخ
با همه ی اونچه که گفتی، طاهریِ جان، با تو هم رای نیستم. ولی گاهگاه چیزایی میگی برای من با ارزش. از اونجا که اگه کسی در پاسخ به این پرسش که چوب از چی ساخته شده بگه هوا، چندان پر بیراهه نگفته چرا که چوب ساختاری کربنی داره و کربن از کربن دی اکسیدِ هوا گرفته شده، نمیتونم سراسر نادرست بدونم گفته هات رو. خب تو سزیدن رو در پیوند و درامده از زیستن دونستی؛ انگار که چوب، سزیدن، رو از هوا، زیستن، دونسته باشی. گوشه هایی از انچه تو میگی رو من جایجای بنواژگان دیدم. گر چه برای یافتن ی روال پایدار بسیار کوشیدمُ همچنان مگر انبوهی از داده های خام و انگار پراکنده و بیپیوند ندارم ولی همچنان امیدوارم جورچینی در میان بنواژگان پارسی در کار باشه که بسیارانیشون رو، اگه نه همه رو، به هم میپیوندونه.
به گمانم بنواژگان پارسی در پیوند با همن به گونه ای که یکی از دیگری دراورده شده. برای نمونه پرسیدن و رسیدن ی جور پیوند پنهان دارن، همونجور که شاید!!! زیستن و سزیدن داشته باشن. به گمونم بنواژگان پارسی، گاه همخوان همخوان(واج به واج) و گاه تکواژ به تکواژ به هم پیوند خوردن و ی ساختار و جورچین زیرپوستی و نهان دارن که دستکم من ازش انگونه که شایستهُ بایسته س اگاه نیستم. با اینکه بسیار کم میدونم از اون ساختار های نهان، اگه همچین جورچین و ساختارهایی در کار باشه، سزیدن رو از زیستن نمیدونم. سزیدن رو از بنواژه ی اختن که در پیونده با همخوانِ 'خ' میدونم. چه جوری؟ خب اینو ببین:
اخ[خ] +تن=اختن[خ]
[س]+ اختن[خ]= ساختن[س خ]
ساختن[س خ]: ساخت[س خ]/ ساز[س ز]
ساز--> سِز
سِز + ایدن= سزیدن[س ز]
پس سزیدن با اختن و 'خ' که خود با ساختن در پیونده پیوند اشکار داره نه با زیستن. اگه از خودم بپرسم چرا 'خ' در ریخت اینده ی بنواژه ی ساختن به 'ز' واگشته میشه، همونگونه که در کارواژگانِ ساختم و میسازم از بنواژه ساختن دیده میشه، نمیتونم در بیپیوند بودن 'خ' با 'ز' تردید نکنم. پیوندی که شاید گریزی بزنه به زیستن. ولی این واگشت ی جور پیوند پنهانه نه اشکار.
فرا+هشتن=افراشتن
من میگم افراشتن پیوندی از تکواژِ فرا و بنواژه ی هشتنه. به گمان من فرا، تنها به بالا نیست. من میگم بنواژگانی مانندِ رَفتن، بردن، آوردن و تکواژ فرا یا ورا پیوندی با همخوان 'ر' دارن.
[رُ]+تن = رفتن[ر ]
[ب]+ [رُ]+دن=بردن[ب ر]
آ+بردن=آوردن[ب ر]
شایدم اینگونه که من گمان میکنم نباشه و جور دیگه ای باشه. با این همه ی سدایی در درونم میگه ی همچین جورچینی در پارسی هست، بیشتر جستجو کن. شاید هم به راستی نباشه، ولی به گمونم اینجوری که من پارسی رو جستجو میکنم باهاش میشه ی ابرزبان بسازم اگه خود پارسی ابرزبان نبود. اون چیزی که یافتن همچین جورچینی در پارسی رو دشوارتر میکنه، کاربرد واژگانه. گاهی واژگان جوری بکار میرن که به گمونم برای اون کار ساخته نشدن. من که گم شدم در شهرواژگانِ پارسی. یکی بیاد منو پیدا کنه :)
افسوسانه برای پرسشهای چند گزینه ای تنها میتوان یکبار پاسخ نوشت و ناچارم هر بار زیر این نوشتار خود ویرایش را بزنم و دوباره در ادام هآن تایپ کنم .
سزیدن را با سزاید نیز میشناسیم ؛ با بررسی سزاید به سزاوار و سزا میرسیم پس در وهله اول گویا ریشه سزی یا سزا میباشد اما ایا بنشن ( ریشه اصلی ) آن همین است و یا اینکه خود از جای دیگری آمده
برخی کاربن ها (فعل ها) که در زبان های ایرانی با س شروع میشند همانیست که پیشتر ها از این ترکیب ساخته شدند برای نمونه
از خود = زخود
از تو = زتو
که بعد ها بجای ز از واج س استفاده شد و خود کاربنهای جدیدی را در زبان های ایرانی پدید ا<رد همچون
ستون = س + تون = از توان آمده = محکم و پرتوان
ستاره = س + تاره = از تار آمده ( تار ملاک کمتر دیده شدن بوده همچون تاریخ که تاریک بود ؛ تار مو نیز دلیل دیگریست )
ستار = پوشاننده ( اشاره به نور کم و مخفی ستاره در شب دارد )
سرود / سروش = س + روش / س + روش یعنی از جاری و حرکت آمده / از رود آمده ( رود یا روت = route یعنی مسیر / جاری / حرکت که در لاتین نیز کاربرد دارد ) ( البته در زبان ایرانی هم چون مازندرانی به حرکت روش میگویند و اینکه در زبان فارسی هم وجود دارد البته معنای دیگری از آن استفاده میشود ؛ در افراشته یعنی بسیار حرکت کرده و چون اف همان up یا آپ بوده اصل واژه اپراشته بوده یعنی به بالا حرکت کرده ؛ پس راشت یا راش یا روش مازندرانی و در سروش یعنی جاری شده و حرکت کرده)
سنگ = س + انگ = از (انگ )جمع آمده ( انگ را در بسیاری داریم همچون انگوین = جمع شده یا شیره گون یا بوته / انجمن = انگمن = تجمع فکر ( هم اندیشی فکری ) انجام = هنگام = به انگ و جمع آمدن = چیزی یا کسی را به موقع و زمان خود رساندن و ....
سخت = س + اخت ( از تبدیل آمده ) توضیح اینکه اخته یعنی تبدیل شده و سخت یعنی چیزی که به چیز دیگر تبدیل شده
پس س در برخی واژه ها همان چِک و خلاصه از بوده ؛ در سزیدن به سزی و سپس به س + زی میرسیم ؛ زی را در زیستن داریم که از ز + یستن یا همان ز + هستن یا ز + ئیستن آمده که میشود از هست آمده از موجودیت و هستی آمده ( همان زندگانی و طبیعت = زیست )
در سزی یا سزا یعنی آنچه زیست و طبیعت برای شما مقدر کرده که امروز چم و چمار تاوان یا جزا را یافته ؛ پس زی یعنی زندگانی و طبیعت و سزی یعنی از طبیعت آمده؛همان مادر هستی و زندگانی
اونجا که گفتم انگ میشودجمع/اتفاق و ... و فرمودی اگر واقعا ریشه یابی کرده باشی نه روال سازی شاهکار کردی من همانم...
تاریخ ویرایش 1403.09.05
افراشتن به بالا بردن چیزی اشاره دارد مانند افروختن که بعدها بررسی میکنم به چه معنا میباشد
افراسیاب میشود اسیاب بزرگ و نه اسب بزرگ ؛ شماری میگویند اسب میشود فرس پس افراسیاب میشود اسب شکوهمند یا بزرگ در ریختی که اسیا میشود جای هموار و از آسی = صاف و هموار آمده ( اسان نیز برابر easy لاتین است یعنی ساده و راحت و هموار و صاف )/// آسیاب هم میشود دستگاهی که با آب چیزی را آسی یا صاف و هموار میکرد( آرد ) آنانکه افراسیاب را اسب شکوهمند خواندند اینگونه ریشه یابی کردند ( افر + اسپه ) و میگویند در گذر زمان اسپه شد سپاه / اسبه و میگویند به اسیاب دگردید در ریختی که از ریشه افر = آپر یعنی بالا و آسیاب ساخته شده یعنی آسیاب بزرگ ( آسیاب در گذشته کار بسیار مهم و ارزشمندی بود / هر چند اسب نیز در ایران بسیار حاد و ارجمند بود اما این آن نیست )
افراشتن نیز از افر + راشتن یا اف + راشتن آمده که در هر دوی آن به بالا + راشتن میرسیم راشتن یعنی راست و صاف ( بعد ها رووش ( در سروش و خروش ) از آن ساخته شد) پس افراشتن یعنی به بالا حرکت دادن ||| یعنی راشت و روش یعنی حرکت چنانکه در سروش یعنی از حرکت آمده ( ندا ) سرود یعنی از رود آمده = جاری شده ( ابلاغ و گفته ها ملاک بوده ) خروش یعنی از خود حرکت کرده = جنبش درون اینها همه باهم در پیوندند
این پند شماست
اخ[خ] +تن=اختن[خ]
[س]+ اختن[خ]= ساختن[س خ]
ساختن[س خ]: ساخت[س خ]/ ساز[س ز]
ساز--> سِز
سِز + ایدن= سزیدن[س ز]
اگر اینگونه باشد پرداختن میشو د پرد + اختن که هیچ چمی ندارد مگر بگویید پرد میشود سبک همچون پرده و یا پرت = دور + ایختن که ایختن را معنا نکردید ؛؛ اما با بررسی های که انجام دادم پر + داختن درست است یعنی ( پر گونه دیگر از آپر است ؛ همانطور که ابرمرد ابرانسان گونه دیگر است | بر نیز گونه دیگر از بالا میباشد در برامده | برنامه | برگزیده و .... به بالا و والایی در هر کاربنی ( فعلی ) اشاره دارد | ابر اسمان و ابرو هر کدام به بالا بودن اشاره دارند ... پس این از این که پر همان آپر = Upper بوده در بعدها پریدن از آن ساخته شد | نشانه دیگر آفریدن است یعنی به اوج رساندن = شکوه آفرینش مدنگر بوده | آفرین همان آپرین بوده پس اینرا کاملا واشکافی کردم که پر در پرداخت اشاره به بالایی و والایی چیزی دارد : نکته اینکه واژه pro در لاتین اشاره به ازدیاد و والایی دارد همچون provision / provide / product تعمدا product را آوردم تابگویم که
product همان پرداخت ایرانیست یعنی پر ما در آنجا شده pro و داکت آنها در زبان ایرانی داخت میباشد که رویه هم برای آنها محصول / تولید / ساختن و ... (اشاره به بسیار مورد توجه قرار گرفتن دارد که منجرب به تولید محصول یا اثر میشود ) شده برای ما اشاره به انجام و پایان رساندن دارد؛ پس میبینیم که در هر زبان بنوعی ارتباط معنایی هست : پس آنجایی که نوشتید ساختن = س+ اختن در اصل س + داختن بوده یعنی از توجه آمده ؛ از محصول آمده از تولید آمده ( از توجه و اهمیت داشتن به موضوعی آمده ) که همانی میشود که امروزه آنرا میشناسیم یعنی ساختن | در اخته = خواجه شده ها یعنی تولید شده؛ یعنی کاری روی آن انجام شده | محصولی پدید آمده ؛ روی آن توجه و اشارتی ( داخت ) انجام شده که نگر خواجه گری بوده
در دوختن که از داختن آمده یعنی محصول و تولید کردن ( البته موردی هست اینجا که ریز بدان اشاره میکنم ؛ دویدن از دو + ِءیدن آمده ؛ در زبان لاتین رقم 2 میشود two که همان دو ایرانی میباشد و دویدن اشاره به دو و دو پا بودن دارد یعنی دوختن میتواند دو + داختن بوده باشد یعنی دو چیز را همرو و متوجه هم کردن = بهم رساندن (در همه اینها به مواجهه / توجه / رویارویی و گاها تولید و بهم رساندن میرسیم)
در پرداختن = میشود بسیار توجه کردن ( برای همین است که میگویند اگر به من بپردازی = اگر بمن توجه کنی یعنی معنای درست داختن توجه کردن است )
رفتن نیز رُفتن بوده و از آن ساخته شد یعنی برعکس روب یا جذب شدن ؛ رفته گر مثال و گواه گفته هایم است
بردن نیز از ببردن امده که در زبان مازندرانی به آن بوردن میگویند به دلیل حذف ب از ابتدای بسیاری از واژه ها بوردن به ببردن و سپس به بردن تبدیل شده و احتمالا از روت یا بعد ها رود ساخته شد یعنی برودن بوده یعنی جاری و ساری شده = حرکت برای همین در برخی از زمان ها برود را داشتیم که بسیار همسان با ب + رود بوده همچون سرود = س+ رود یعنی جاری شده