تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ظرف شستن همچنین با این ساختار هم میاد do the washing up ( We only ever use “to wash up" in a cleaning context, in the sense of washing the dishes / ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رسیدن و با این ساختار همیشه نوشته میشه arrive at I haven't done the shopping yet as I just arrived at the supermarket. ( من هنوز خریدها را انجام ن ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

رسیدن به یک مکانی I haven't done the shopping yet as I just got to the supermarket. What do we need? "من هنوز خریدها را انجام نداده ام چون تازه به ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خرید خانه را انجام دادن I haven't done the shopping yet as I just got to the supermarket. What do we need? "من هنوز خریدها را انجام نداده ام چون تاز ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نیمه روز It's midday! What did you do all morning?

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صفت به معنای "عقب بودن" یا "عقب افتادن از برنامه" You are behind. ( تو عقب افتاده ای از کارهایت. ) He is behind in his schoolwork. ( او در تکالیف ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نان They make the best bread.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

"شلوغی"، "درهم ریختگی" یا "کثیفی" مثال: My room is a mess. ( اتاق من شلوغ است. ) مثال: There is a lot of mess on the floor. ( کف زمین پر از آشغال ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"بهم ریختن" یا "ایجاد شلوغی" مثال: The children made a mess in the kitchen. ( بچه ها آشپزخانه را بهم ریختند. ) مثال: Be careful not to make a mess ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

make برای غذاها و نوشیدنی ها زمانی که خودمان آنها را می سازیم هم به کار ی رود مثلاً Let's make a cake I made a cup of tea. He has made a mess.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ساختن یا خلق کردن ما از to make برای اشاره به چیزهایی استفاده می کنیم که آن ها را می سازیم، خلق می کنیم یا به وجود می آوریم. در این موارد، نتیجه ی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اتو کردن Have you done the ironing?

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

تا الان I'm so behind! I haven't done the laundry or the cleaning. So far, I've just made the bed!

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عقب بودن در حالت صفتی "We are behind on our project deadline. " ( ما از مهلت پروژه عقب هستیم. ) I'm so behind من خیلی عقبم از برنامه ها

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لطف Could you do me a favour? "The teacher showed favour to her best student. " ( معلم محبت بیشتری به بهترین دانش آموزش نشان داد. )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

خرابکاری "The room was a complete mess after the party. " ( بعد از مهمانی، اتاق یک خرابکاری کامل بود. )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با دست Our washing machine broke, so we have to wash our clothes by hand.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

مرطوب They've just mopped the floor, so it's wet.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

سر جای خود گذاشتن چیزی که برداشتیم و بعد از اینکه استفاده کردیم باید سر جای خودش بذاریم "Please put away your toys when you are finished playing. " ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

"از نظرِ"، "از لحاظِ" یا "در رابطه با" "The project was a success in terms of budget, but not deadlines. " ( این پروژه از لحاظ بودجه موفق بود، اما ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قاچاق کردن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در خطر قرار دادن you are taking risks for me? that's what friends do تو خودتو به خاطر من تحت خطر قرار میدی؟ این کاریه که دوستان انجام میدن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اهرم "Our strong brand name gives us significant leverage in the market. " ( نام تجاری قدرتمند ما، اهرم فشار قابل توجهی در بازار به ما می دهد. ) ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تخلیه کردن یک مکان توسط افراد به صورت داوطلبانه یا اجباری "The police ordered everyone to evacuate the building immediately. " ( پلیس به همه دستور ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"کنار گذاشتن" گذاشتن چیزی سر جای خودش" I've washed the dishes and put them away. "Please put away your toys when you are finished playing. " ( لط ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دستشویی ( در انگلیسی بریتانیا )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نیمه هوشیار - نیمه خواب "He was still half awake when his alarm went off. " ( وقتی آلارمش به صدا درآمد، او هنوز نیمه خواب بود. ) "I remember he ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"با وجود این همه" مثلاً یه عالمه توضیح میدی میری کاری رو انجام میدی می بینی که به اون آسونی که می گفتی نبود not so easy after all

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی طرف و بی احساس "A judge must be dispassionate when hearing a case. " ( یک قاضی باید هنگام رسیدگی به یک پرونده بی طرف باشد. ) "We need a dispas ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

مشتاق و احساساتی "He is a passionate advocate for human rights. " ( او یک مدافع مشتاق حقوق بشر است. ) "The band gave a passionate performance. " ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

معقول "He is a very rational person who always thinks before he acts. " ( او یک فرد بسیار عاقل است که همیشه قبل از عمل فکر می کند. ) "Making a li ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

معقولانه - عاقلانه "He decided to sell his house rationally, not emotionally. " ( او عاقلانه تصمیم به فروش خانه اش گرفت، نه از روی احساس. ) "To s ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ضربه روحی شدن "The car accident traumatized him for years. " ( تصادف اتومبیل، سال ها به او آسیب روحی وارد کرد. ) "The war veterans were traumatiz ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از روی بی فکری کار خطرناک انجام دادن و متوجه عواقبش نبودن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

"بی فکر" این کلمه برای توصیف فردی به کار می رود که کاری خطرناک یا پر ریسک را بدون توجه کافی به عواقب یا خطرات احتمالی آن انجام می دهد. یک عمل reckl ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همشو did you hear all that?

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

انتقال دادن یک گفته از یک نفر به نفر دیگر I'll pass this on یعنی من حرفاتو منتقل می کنم به اون فرد مورد نظر

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بدون جلب توجه"، "پنهانی" یا "مخفیانه" "The company is developing a new product under the radar. " ( شرکت در حال ساخت یک محصول جدید به صورت مخفیانه ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

کمین it is an ambush

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تغییر جهت دادن ۱۸۰ درجه مثلاً اگه شمال میری یهو بری جنوب یا برعکس "He heard a noise and turned around to see what it was. " ( او صدایی شنید و برگش ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خدعه کردن "ناروزدن"، "خیانت" یا "پشت کردن به کسی" "He was planning to double cross his business partner after the deal was done. " ( او قصد داشت بع ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"دور زدن" "We decided to bypass the city center to avoid traffic. " ( ما تصمیم گرفتیم برای فرار از ترافیک، مرکز شهر را دور بزنیم. ) "He tried to ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عبارت take my eyes off you به این معنی است که �چشم هایم را از تو بردارم�. I won't take my eyes off you for a second. حتی یک ثانیه هم چشم ازت برنم

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کارشکنی کردن عمدی تا یک کاری انجام نشه "The spy sabotaged the enemy's communication system. " ( جاسوس سیستم ارتباطی دشمن را خرابکاری کرد. ) "She ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مخفی کار و سری بودن در حالت صفت we have to be secrative

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

�در مراقبت یا تحت اختیار فردی توانمند و مسئولیت پذیر بودن� مثلاً می خوای بگی که نگران نباش به فرد خوبی سپرده شده این اصطلاح برای اطمینان دادن به کسی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به کنار کلمه ی aside به تنهایی یک قید است که به معنای "کنار" یا "به یک سمت" است. این کلمه نشان می دهد که یک شیء یا فرد از مسیر اصلی یا از یک نقطه م ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در اکثر کاربردهای رایج، put aside و set aside مترادف یکدیگر هستند و هر دو به یک معنی به کار می روند.