تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

از این به بعد کاری را نکردن "I no longer live in New York. " ( من دیگر در نیویورک زندگی نمی کنم. ) "She no longer works at that company. " ( او دیگ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گذاشتن ( چیزی ) در جای اشتباه و سپس قادر به پیدا کردن آن نبودن - جا گذاشتن "I always misplace my reading glasses. " ( من همیشه عینک مطالعه ام رو یه ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

جستجو کردن "I searched the entire house for my lost ring. " ( من تمام خانه را برای انگشتر گمشده ام جستجو کردم. ) "The police searched the car for w ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زبانی - گفتاری "There was vocal support for the proposal. " ( حمایت زبانی از این پیشنهاد وجود داشت. )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

Parent به معنای والد است، یعنی پدر یا مادر. این یک اسم مفرد است که برای اشاره به یکی از والدین به کار می رود. "My parent is a teacher. " ( والد من ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

Sibling به معنای خواهر یا برادر است. این یک اسم مفرد است که برای اشاره به یک خواهر یا یک برادر به کار می رود. "My sibling is older than me. " ( خوا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زن - ماده - مونث We can say "mom" or "mum" to refer to a female parent.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فوری - آنی "We need an immediate response. " ( ما به یک پاسخ فوری نیاز داریم. ) "He required immediate medical attention. " ( او نیاز به مراقبت پزشک ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وعده ای غذایی که در اواخر صبح یا اوایل بعد از ظهر خورده می شود و ترکیبی از صبحانه و ناهار است "We're going out for brunch on Sunday. " ( ما یکشنبه ب ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

روایت - داستان - سرگذشت، روایت "So, the narrative I got was totally different from what actually happened. " ( خب، داستانی که من شنیدم کلاً با چیزی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

get some food معادل غذا بیرون خوردن ( eat out ) This weekend I’m visiting my friend Abi. We’re getting some food together.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

ملاقات کردن غیررسمی تر از meet است با معنای مشابه We're going to meet up with Sandra. "Let's meet up for coffee this weekend. " ( بیا این آخر هفته ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

صرف کردن وقت؛ اختصاص دادن وقت. Now I want to take some time to plan my week.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

منظره I prefer to look out of the window and see the view.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

نگاه کردن به بیرون I prefer to look out of the window and see the view.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

همچنین A lot of people in London read books or look at their phones as well. "I'm tired, and I'm hungry as well. " ( من خسته ام، و همچنین گرسنه ام. ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مترو London is a really big city so I spend a lot of time on the tube or the bus.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ترتیب دادن یا ساختارمند کردن چیزی؛ منظم کردن "She organised her books on the shelves. " ( او کتاب هایش را در قفسه ها مرتب کرد. ) "He organised his ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قرار دادن چیزها به صورت منظم یا مرتب "She arranged the flowers in a vase. " ( او گل ها را در یک گلدان چید. ) "He arranged the books alphabetically ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عصبی و مضطرب؛ پر تنش "She was very tense before the exam. " ( او قبل از امتحان خیلی عصبی بود. ) "The atmosphere in the room was tense. " ( فضای اتا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برنامه ریزی کردن "They scheduled the conference for late October. " ( آنها کنفرانس را برای اواخر اکتبر برنامه ریزی کردند. ) "We need to schedule a ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ماندن ( We use the phrase "to stay" "with" to say that we are sleeping in someone's house. ) I'm staying with a friend.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ملاقات کردن We're meeting some friends tonight.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

غریب الوقوع - به زودی اتفاق خواهد افتاد؛ پیش رو "We are excited about the upcoming holidays. " ( ما برای تعطیلات پیش رو هیجان زده هستیم. ) "The ban ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

بدجنس - نامهربان و آزاردهنده I hate Mr. Richard Rowntree. He is mean. He is rude. He's a bad man.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

بیرون My car's outside. Quick!

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لباس تاپ زنانه Well, a green top, with red trousers, and a blue hat.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

خوبی "He thanked them for their goodness and hospitality. " ( او از آنها به خاطر خوبی و مهمان نوازی شان تشکر کرد. ) "The goodness in her heart made ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

مقیاس "We don't yet know the scale of the problem. " ( ما هنوز مقیاس مشکل را نمی دانیم. ) "The project was done on a large scale. " ( این پروژه در ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

درجه Today the temperature is two degrees Celsius.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"حفظ کردن" یا "نگه داشتن" "This new cooking method is nutrient - sparing, so the vegetables retain more of their vitamins. " ( این روش پخت جدید حفظ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قید تأکید که درجه صفت تفضیلی را قوی تر می کند ( به معنای "خیلی" یا "به مراتب" ) . London is way sunnier than Berlin "This pizza is way better than ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

مقایسه ای "We did a comparative tasting of different olive oils. " ( ما یک مزه کردن مقایسه ای از روغن های زیتون مختلف انجام دادیم. )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

امتحان کردن - آزمایش کردن چیزی ( یا کسی ) با استفاده از آن ( یا او ) برای مدت کوتاهی تا ببینید چقدر مؤثر یا مناسب است. "I'm going to try out this n ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

داغون

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

افتضاح و بد

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آذرخش یا برق از رعد و برق A "thunderstorm" involves thunder and lightning, then usually rain.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

رعد و برق A "thunderstorm" involves thunder and lightning, then usually rain.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

طوفان همراه رعد و برق There was a thunderstorm on Monday.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیچاندن "Can you wind this string around your finger?" ( می تونی این نخ رو دور انگشتت بپیچی؟ ) "Let's wind the hose back onto the reel. " ( بیا شلن ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فوت کردن شمع Today is your birthday? You must blow out the candles!

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بالا بردن I think it really lifts up human spirit

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

علاوه بر I don't want to go. Besides, it's too late. " ( من نمی خوام برم. به علاوه، خیلی دیره. ) The movie was boring, and besides, the popcorn wa ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در کنار It's beside the station. "She sat beside him during the movie. " ( او کنار او در طول فیلم نشست. ) - نزدیکی بسیار زیاد را القا می کند. "The ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خواربار A store that sells food and household goods is called a "supermarket" or a "grocery store". "I need to go to the store to buy groceries. " ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کالا A store that sells food and household goods

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

توزیع کردن، پخش کردن، دادن "The pharmacy can dispense medication with a prescription. " ( داروخانه می تواند دارو را با نسخه تحویل دهد. ) "The machi ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ورزش شنا رفتن While doing push - ups, Oscar counts from one to ten.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ورزش شنا کردن While doing push - ups, Oscar counts from one to ten.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

در امتداد" یا "روی" یا از یک طرف به طرف دیگر Mr Rowntree makes a cutting gesture across his neck to show he would fire Leo. "He walked across the ...