تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

کمتر I have less free time this weekend than next weekend.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آماده کردن I finished cooking dinner and started to prepare dessert

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

دسر پس از غذا I finished cooking dinner and started to prepare dessert

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

دور از away from Our dad worked in a factory 10 minutes away from where we lived.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

به سرعت به حالت/وضعیت قبلی برگشتن "After a tough week, I'm ready to snap back and get back on track. " ( بعد از یه هفته سخت، آماده ام که سریع به حا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غذای باقیمانده از یک دعده غذایی I clean the leftover food

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چشم زدن You jinxed me چشمم زدی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همخونه شدن I moved in with sara in may, then we got engaged in auguat

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نامزد هم شدن Then we get engaged in august

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیش بینی کردن پیش بینی تهدید آینده ( anticipation of future threat )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آشفته کردن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خارج از اون مقیاس استاندارد خارج از تناسب ( out of scale )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آشفتگی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

درک کردن تهدید درک شده ( perceived threat )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ترس

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وحشت

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

مبالغه کردن - اغراق کردن رفتار نامناسب و اغراق آمیز ( inappropriate and exaggerated behavior )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نامناسب رفتار نامناسب و اغراق آمیز ( inappropriate and exaggerated behavior )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خبر دادن و آگاه کردن از یک خطر

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گریز ( واکنش های مبارزه یا گریز - fight and flight reactions )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دفاعی رفتارهای دفاعی ( defensive behaviors )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هوشیاری افزایش هوشیاری و گوش به زنگی ( increase in vigilance and alertness )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گوش به زنگی افزایش هوشیاری و گوش به زنگی ( increase in vigilance and alertness )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی قرار She was on edge before her exam.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ترساندن، بوحشت انداختن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

اضطرابی - اضطراب آور اجتناب از موقعیت های اضطراب آور ( avoiding anxious situations )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

انجام کاری که دست خود نیست - ناخواسته He is a compulsive eater. He has a compulsive habit of checking his phone.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

جدا شدن رابطه When we split up, I was really upset.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ناراحت When we split up, I was really upset.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

We got to the party, then we started dancing.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جستجو کردن After months of looking, he finally found a job.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

به هم خوردن رابطه After I broke up with Sally, we became friends.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

After I broke up with Sally, we became friends.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

نامنظم؛ بی قاعده؛ غیرعادی The old building has an irregular shape. " ( ساختمان قدیمی یک شکل نامنظم/غیرعادی داره. ) "His heartbeat was irregular a ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

معمولی؛ عادی؛ متداول - منظم؛ طبق قاعده "I just want a regular coffee, no fancy stuff. " ( من فقط یه قهوه معمولی می خوام، چیز خاصی نمی خوام. ) "Th ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برخلاف؛ برعکس؛ برخلافِ چیزی/کسی. "Unlike my brother, I enjoy cooking. " ( برخلاف برادرم، من از آشپزی لذت می برم. ) "This new phone, unlike the o ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با هم ماندن Kofi and Nia stayed together all evening. کوفی و نیا تمام عصر را با هم ماندند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دارد شروع می کند که احساس شود The house is starting to feel a little small now! خانه دارد کمی کوچک به نظر می رسد/احساس می شود!

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اونور She was standing over there.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خاطره - داستان کوتاه - حکایت "My grandpa loves to tell anecdotes about his time in the navy. " ( پدربزرگم عاشق تعریف کردن خاطره هایی از دوران خدمتش ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

tell anecdote خاطره گفتن مثلاً When telling anecdotes, we tend to use a lot of past verbs, especially "was" and "were".

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

ازدواج کردن "They are planning to get married next summer. " ( آنها قصد دارند تابستان آینده ازدواج کنند. ) "Did you know Sarah and Tom got married ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به سلامتی به سلامتی جفتتون cheers to you both

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عصبانی with I called my wife to tell her and she was very angry with me.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

مراسم I was late and they almost started the ceremony without me!

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

I bet you were excited on the wedding day

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

شرط بستن I bet you were excited on the wedding day

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

هیجان زده I bet you were excited on the wedding day

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

وقتی "way" و "to go" کنار هم قرار می گیرند، اصطلاحاً به معنای "این همان روشی است که باید پیش رفت/عمل کرد!" یا "این روش عالی برای انجام کار است!" ترجم ...