تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

هرس کردن - کوتاه کردن سرشاخه ها

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پهلو گرفتن مثل رسیدن به یک منطقه ای و در حال انتظار برای انجام کار نهایی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تخلیه کردن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ضربانی - ضربان دار سردرد ضربانی مثلاً در بیماری میگرن pulsative headache

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

داروی بیهوشی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیهوشی - بی حسی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

داروهای ضد تشنج Anti convulsants

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دوستانه ترین "the most friendly/friendliest" در هر دو حالت نوشته میشه مشکلی نیست Fatima is the friendliest and the most fun student in the class. ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دورترین و به دو شکل نوشته می شه farthest - furthest "That's the farthest I've ever driven in one day. " ( اون دورترین مسافتیه که تا حالا تو یه روز ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دورترین و به دو شکل نوشته می شه farthest - furthest "That's the farthest I've ever driven in one day. " ( اون دورترین مسافتیه که تا حالا تو یه روز ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دورتر و به دو شکل نوشته می شه farther - further "How much farther/further do we have to walk?" ( چقدر دورتر باید راه برویم؟ )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دورتر و به دو شکل نوشته می شه farther - further "How much farther/further do we have to walk?" ( چقدر دورتر باید راه برویم؟ )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

the most shy خجالتی ترین he is the most shy person I ever seen

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

مهربون ترین He's the kindest person in the office.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در حالت صفت یعنی سرگرم کننده و اگه بخواهیم اون رو عالی کنیم به این شکل هست ساختار My brother is the most fun person in my family. توضیح گرامری: T ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

مطمئن My sister is the most confident person I know.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

بی ادب ترین He's the rudest person in the office.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوبترین بهترین She's the nicest person in the office.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بامزه ترین My brother is the funniest person in my family.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عالی ترین - بالاترین حد - درجه عالی "The concert was a superlative experience. I've never seen anything like it!" ( کنسرت یک تجربه نهایت/در اوج بود ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بهداشت و پاکیزگی و نظافت مثلاً در پوست

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لکه مثل لکه پوستی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چربی دار مثل غده چربی پوست sebaceous gland

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سطحی superficial epidermis

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آغاز sudden onset

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مجموعاً به تاول می گویند و انواع مختلفی دارد بر مبنای اندازه و محتوای درونی آن مثل Bulla, Vesicle, . . .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چرک

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مشابه با تاول ( blister ) اما پر شده با چرک ( Pus )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوعی تاول ( blister ) بزرگتر از نیم سانتی متر

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوعی تاول ( blister ) کوچکتر از نیم سانتی متر

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ضایعه مثل ضایعه پوستی ( به انواع چیزهایی که شبیه به آکنه و کهیر و غیره در پوست ظاهر می شوند مجموعاً ضایعه پوستی می گویند ) skin lesion

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

کهیر و مترادف است با wheal

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کهیر و مترادف است با urticaria

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

کمتر ( برای چیزهای غیرقابل شمارش یا مقدار کلی ) "I drink less coffee now. " ( من الان قهوه کمتری می نوشم. )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کمتر ( برای چیزهای قابل شمارش ) He has fewer hats than his brother. "I have fewer books than my sister. " ( من کتاب های کمتری نسبت به خواهرم دار ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

کمتر I have less free time this weekend than next weekend.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آماده کردن I finished cooking dinner and started to prepare dessert

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

دسر پس از غذا I finished cooking dinner and started to prepare dessert

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

دور از away from Our dad worked in a factory 10 minutes away from where we lived.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

به سرعت به حالت/وضعیت قبلی برگشتن "After a tough week, I'm ready to snap back and get back on track. " ( بعد از یه هفته سخت، آماده ام که سریع به حا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غذای باقیمانده از یک دعده غذایی I clean the leftover food

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چشم زدن You jinxed me چشمم زدی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همخونه شدن I moved in with sara in may, then we got engaged in auguat

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نامزد هم شدن Then we get engaged in august

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیش بینی کردن پیش بینی تهدید آینده ( anticipation of future threat )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آشفته کردن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خارج از اون مقیاس استاندارد خارج از تناسب ( out of scale )