پیشنهادهای Milad (١,٤٦٨)
یکدیگر؛ همدیگر ( معمولاً برای بیش از دو نفر یا دو چیز ) "each other" و "one another" مترادف هستند و در اکثر موقعیت ها، به خصوص در انگلیسی آمریکایی ...
همدیگر؛ یکدیگر How do you know each other? "My brother and I help each other with our homework. " ( من و برادرم به همدیگه تو تکالیفمون کمک می کنیم. ...
آشتی کردن He could reconcile and forgive him Trump says he’s open to reconciling his relationship with Elon Musk. I pray for these 2 to reconcile ...
با وجود اینکه Even though Nadiya's family are Bangladeshi, she grew up in the UK so she doesn't know Bangladesh well.
همه چیز درباره try new things and learn all about her family’s country "This new project is all about teamwork and communication. " ( این پروژه جدی ...
معلوم شدن؛ مشخص شدن؛ نتیجه دادن؛ از آب درآمدن: به این معنی که چیزی در نهایت به گونه ای خاص مشخص می شود یا نتیجه ای غیرمنتظره می دهد. اغلب برای بیان ی ...
بیا نزدیکتر Come over here, come closer!
به خانه یا نزد کسی آمدن "Why don't you come over for dinner tonight?" ( چرا امشب برای شام نمیای خونه ما؟ ) "My friends are going to come over to wa ...
کمک کردن خیرخواهانه؛ دست یاری رساندن: ارائه کمک یا پشتیبانی به کسی، به ویژه در یک موقعیت دشوار یا در انجام یک کار. Everyone helps out with family m ...
آنقدر - آنقدرها ( یه حالت ذهنی فرضی از یک مقدار مطلوبی که باید می بوده اما نیست ) Sometimes I feel like I don't know the Bangladeshi side of me tha ...
گوشت گوسفند That is a mutton and potato curry that my big sister made.
"در زدن"، "کوبیدن"، یا "ضربه زدن" on "Did you hear someone knock on the door?" ( صدای کسی رو شنیدی که در می زد؟ ) "Please knock before you enter. ...
علاوه بر - به همان خوبی که - و نیز But her Bangladeshi side is an important part of her family life as well as her work as a chef "She plays the p ...
"حس می کنم که. . . "، "دلم می خواد. . . "، "به نظر می رسه که. . . " sometimes I feel like I don’t know the Bangladeshi side of me that much. "I fe ...
احساس کردن I think I feel very British "I feel happy when the sun is shining. " ( وقتی خورشید می درخشه احساس خوشحالی می کنم. ) "My head feels warm ...
مسابقه آشپزی یا پختن چیزی She won The Great British Bake Off, a TV competition. "My grandma won the annual pie bake - off at the county fair. " ( ...
برنده شدن She won The Great British Bake Off, a TV competition.
گاهی به معنای آشپز در حالت اسم نیز هست Nadiya is a famous cook.
مشهور Nadiya is a famous cook.
بازداشت کردن - دستگیر کردن توسط پلیس "The police took the suspect into custody after a brief chase. " ( پلیس بعد از یک تعقیب کوتاه، مظنون رو بازداشت ...
نوه در حالت جمع We have two grandchildren.
نوه در حالت مفرد
نوه پسری We have one grandson
نوه دختری My granddaughter is twelve years old.
پدربزرگ و همچنین با اسامی دیگر هم گفته می شود مانند grandad, grandpa, pops, grandfather
پدربزرگ و همچنین با اسامی دیگر هم گفته می شود مانند grandad, grandpa, pops, grandfather
پدربزرگ و همچنین با اسامی دیگر هم گفته می شود مانند grandad, grandpa, pops, grandfather
پدربزرگ و همچنین با اسامی دیگر هم گفته می شود مانند grandad, grandpa, pops, grandfather
مادربزرگ و همچنین با اسامی دیگر هم گفته می شود مانند grandmother , granny, grandma, nana
مادربزرگ و همچنین با اسامی دیگر هم گفته می شود مانند grandmother , granny, grandma, nana
مادربزرگ و همچنین با اسامی دیگر هم گفته می شود مانند grandmother , granny, grandma, nana
مادربزرگ و همچنین با اسامی دیگر هم گفته می شود مانند grandmother , granny, grandma, nana
جمع پدربزرگ و مادربزرگ My grandparents on my dad's side live near us.
برادرزاده یا خواهرزاده My nephew is my brother's son.
برادرزاده یا خواهرزاده دختر My niece is my brother's daughter.
سمت I have cousins on my dad's side of the family, but we're not close.
خنداندن؛ باعث خنده شدن If someone is "fun" they're fun to spend time with, but if they are "funny" they make you laugh. "That comedian always make ...
نقاشی کردن در حالت فعل My uncle is very creative. He paints beautiful pictures.
We use the word "lazy" ( with a "z" ) to describe a non - active person.
شخصیت "She has a very outgoing personality; she loves meeting new people. " ( اون شخصیت خیلی برون گرایی داره؛ عاشق آشنا شدن با آدمای جدیده. ) "His ...
غیر فعال "The volcano has been non - active for centuries, but scientists are still monitoring it. " ( آتشفشان قرن هاست که غیرفعال بوده، اما دانشمند ...
خلق کردن؛ آفریدن؛ پدید آوردن: به وجود آوردن چیزی جدید که قبلاً وجود نداشته است، به خصوص از طریق تخیل یا کار سخت. "She loves to create beautiful pai ...
نقاشی I think I'm creative because I write poetry and paint
شعر I think I'm creative because I write poetry and paint
ماده یا موادی خنثی و غیر دارویی که با ماده دارویی ترکیب می شود و یک فرم دارویی مثل قرص را ایجاد می کند اما هیچ اثری بر بیمار ندارد فقط کمک کننده برای ...
تجویز برای دارو استفاده می شه
غیر روده ای مثلاً دارویی که به شکل تزریقی به رگ خونی تزریق می کنیم به جای اینکه اون رو بخوریم پس غیر روده ای هست چون اگه بخوریم میشه روده ای
موضعی که یک حالت مصرف دارو است ه به شکل پماد به روی پوست یا زخم می مالند