تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یکدیگر؛ همدیگر ( معمولاً برای بیش از دو نفر یا دو چیز ) "each other" و "one another" مترادف هستند و در اکثر موقعیت ها، به خصوص در انگلیسی آمریکایی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همدیگر؛ یکدیگر How do you know each other? "My brother and I help each other with our homework. " ( من و برادرم به همدیگه تو تکالیفمون کمک می کنیم. ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

آشتی کردن He could reconcile and forgive him Trump says he’s open to reconciling his relationship with Elon Musk. I pray for these 2 to reconcile ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با وجود اینکه Even though Nadiya's family are Bangladeshi, she grew up in the UK so she doesn't know Bangladesh well.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

همه چیز درباره try new things and learn all about her family’s country "This new project is all about teamwork and communication. " ( این پروژه جدی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

معلوم شدن؛ مشخص شدن؛ نتیجه دادن؛ از آب درآمدن: به این معنی که چیزی در نهایت به گونه ای خاص مشخص می شود یا نتیجه ای غیرمنتظره می دهد. اغلب برای بیان ی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیا نزدیکتر Come over here, come closer!

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به خانه یا نزد کسی آمدن "Why don't you come over for dinner tonight?" ( چرا امشب برای شام نمیای خونه ما؟ ) "My friends are going to come over to wa ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کمک کردن خیرخواهانه؛ دست یاری رساندن: ارائه کمک یا پشتیبانی به کسی، به ویژه در یک موقعیت دشوار یا در انجام یک کار. Everyone helps out with family m ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آنقدر - آنقدرها ( یه حالت ذهنی فرضی از یک مقدار مطلوبی که باید می بوده اما نیست ) Sometimes I feel like I don't know the Bangladeshi side of me tha ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

گوشت گوسفند That is a mutton and potato curry that my big sister made.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"در زدن"، "کوبیدن"، یا "ضربه زدن" on "Did you hear someone knock on the door?" ( صدای کسی رو شنیدی که در می زد؟ ) "Please knock before you enter. ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

علاوه بر - به همان خوبی که - و نیز But her Bangladeshi side is an important part of her family life as well as her work as a chef "She plays the p ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

"حس می کنم که. . . "، "دلم می خواد. . . "، "به نظر می رسه که. . . " sometimes I feel like I don’t know the Bangladeshi side of me that much. "I fe ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

احساس کردن I think I feel very British "I feel happy when the sun is shining. " ( وقتی خورشید می درخشه احساس خوشحالی می کنم. ) "My head feels warm ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مسابقه آشپزی یا پختن چیزی She won The Great British Bake Off, a TV competition. "My grandma won the annual pie bake - off at the county fair. " ( ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برنده شدن She won The Great British Bake Off, a TV competition.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گاهی به معنای آشپز در حالت اسم نیز هست Nadiya is a famous cook.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مشهور Nadiya is a famous cook.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

بازداشت کردن - دستگیر کردن توسط پلیس "The police took the suspect into custody after a brief chase. " ( پلیس بعد از یک تعقیب کوتاه، مظنون رو بازداشت ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوه در حالت جمع We have two grandchildren.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوه در حالت مفرد

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوه پسری We have one grandson

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوه دختری My granddaughter is twelve years old.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پدربزرگ و همچنین با اسامی دیگر هم گفته می شود مانند grandad, grandpa, pops, grandfather

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پدربزرگ و همچنین با اسامی دیگر هم گفته می شود مانند grandad, grandpa, pops, grandfather

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پدربزرگ و همچنین با اسامی دیگر هم گفته می شود مانند grandad, grandpa, pops, grandfather

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پدربزرگ و همچنین با اسامی دیگر هم گفته می شود مانند grandad, grandpa, pops, grandfather

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مادربزرگ و همچنین با اسامی دیگر هم گفته می شود مانند grandmother , granny, grandma, nana

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مادربزرگ و همچنین با اسامی دیگر هم گفته می شود مانند grandmother , granny, grandma, nana

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مادربزرگ و همچنین با اسامی دیگر هم گفته می شود مانند grandmother , granny, grandma, nana

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مادربزرگ و همچنین با اسامی دیگر هم گفته می شود مانند grandmother , granny, grandma, nana

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جمع پدربزرگ و مادربزرگ My grandparents on my dad's side live near us.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برادرزاده یا خواهرزاده My nephew is my brother's son.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برادرزاده یا خواهرزاده دختر My niece is my brother's daughter.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سمت I have cousins on my dad's side of the family, but we're not close.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خنداندن؛ باعث خنده شدن If someone is "fun" they're fun to spend time with, but if they are "funny" they make you laugh. "That comedian always make ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نقاشی کردن در حالت فعل My uncle is very creative. He paints beautiful pictures.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

We use the word "lazy" ( with a "z" ) to describe a non - active person.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شخصیت "She has a very outgoing personality; she loves meeting new people. " ( اون شخصیت خیلی برون گرایی داره؛ عاشق آشنا شدن با آدمای جدیده. ) "His ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غیر فعال "The volcano has been non - active for centuries, but scientists are still monitoring it. " ( آتشفشان قرن هاست که غیرفعال بوده، اما دانشمند ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خلق کردن؛ آفریدن؛ پدید آوردن: به وجود آوردن چیزی جدید که قبلاً وجود نداشته است، به خصوص از طریق تخیل یا کار سخت. "She loves to create beautiful pai ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نقاشی I think I'm creative because I write poetry and paint

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شعر I think I'm creative because I write poetry and paint

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ماده یا موادی خنثی و غیر دارویی که با ماده دارویی ترکیب می شود و یک فرم دارویی مثل قرص را ایجاد می کند اما هیچ اثری بر بیمار ندارد فقط کمک کننده برای ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

تجویز برای دارو استفاده می شه

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غیر روده ای مثلاً دارویی که به شکل تزریقی به رگ خونی تزریق می کنیم به جای اینکه اون رو بخوریم پس غیر روده ای هست چون اگه بخوریم میشه روده ای

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

موضعی که یک حالت مصرف دارو است ه به شکل پماد به روی پوست یا زخم می مالند