dissatisfaction

/ˌdɪsætəsˈfækʃn̩//ˌdɪsˌsætɪsˈfækʃn̩/

معنی: نارضایتی، ناخشنودی، ناخرسندی، عدمرضایت
معانی دیگر: نارضایی، ناخوش دلی، مایه ی نارضایی

جمله های نمونه

1. dissatisfaction is a common concomitant of adolescence
ناخشنودی معمولا با بلوغ همراه است.

2. dissatisfaction with your work arises from the fact that you are always late
ناخشنودی از کار تو از آنجاست که همیشه دیر می آیی.

3. she made her dissatisfaction plain
ناخشنودی خود را آشکار کرد.

4. these deeds illustrate his dissatisfaction
این اعمال نمایشگر عدم نارضایتی او می باشد.

5. high taxes had caused widespread dissatisfaction
مالیات های سنگین موجب نارضایتی گسترده شده بود.

6. he did not dare to express his dissatisfaction with the condition of the country
جرات نمی کرد نارضایتی خود را از وضع کشور علنا بیان کند.

7. the strike was indicative of the workers' dissatisfaction
اعتصاب نشانه ی عدم رضایت کارگران بود.

8. those riots were clear manifestations of the people's dissatisfaction with the government
آن شورش ها نمایان گر آشکار نارضایی مردم از دولت بود.

9. Dissatisfaction with the government seems to have permeated every section of society.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد نارضایتی از دولت در همه اقشار جامعه رخنه کرده است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که Dissatisfaction با دولت در همه بخش های جامعه نفوذ کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The workers chose to manifest their dissatisfaction in a series of strikes.
[ترجمه گوگل]کارگران تصمیم گرفتند نارضایتی خود را در یک سری اعتصابات نشان دهند
[ترجمه ترگمان]کارگران تصمیم گرفتند نارضایتی خود را از سری حملات نشان دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He made no bones about his dissatisfaction with the service.
[ترجمه گوگل]او هیچ چیزی در مورد نارضایتی خود از این خدمات نشان نداد
[ترجمه ترگمان]از این خدمتی که به او کرده بود هیچ استخوانی نسبت به dissatisfaction نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. MPs voice public dissatisfaction at having to pay higher taxes.
[ترجمه گوگل]نمایندگان مجلس نارضایتی عمومی را از پرداخت مالیات بالاتر ابراز می کنند
[ترجمه ترگمان]نمایندگان مجلس از اینکه باید مالیات های بیشتری پرداخت کنند، نارضایتی عمومی را اعلام کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. At the moment she's experiencing a lot of dissatisfaction with her job.
[ترجمه گوگل]در حال حاضر او نارضایتی زیادی از شغل خود را تجربه می کند
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر او از کارش ناراضی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There's a feeling of dissatisfaction with the government.
[ترجمه گوگل]احساس نارضایتی از دولت وجود دارد
[ترجمه ترگمان]احساس نارضایتی از دولت وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. 30% of customers expressed dissatisfaction with the service.
[ترجمه گوگل]30 درصد از مشتریان از این خدمات ابراز نارضایتی کردند
[ترجمه ترگمان]۳۰ درصد از مشتریان از این خدمات ابراز نارضایتی کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The pro-democracy rally came amidst reports of dissatisfaction among army officers.
[ترجمه گوگل]این تجمع طرفدار دموکراسی در میان گزارش هایی مبنی بر نارضایتی افسران ارتش برگزار شد
[ترجمه ترگمان]تظاهرات حامی دموکراسی در میان گزارش هایی حاکی از نارضایتی افسران ارتش حاصل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. She expressed deep dissatisfaction at the way the interview had been conducted.
[ترجمه گوگل]او عمیقاً از نحوه انجام مصاحبه ابراز نارضایتی کرد
[ترجمه ترگمان]او از نحوه اجرای این مصاحبه ابراز ناخرسندی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نارضایتی (اسم)
discontent, dissatisfaction, displeasure, incommodity

ناخشنودی (اسم)
unpleasantness, discontent, dissatisfaction, displeasure

ناخرسندی (اسم)
dissatisfaction

عدم رضایت (اسم)
dissatisfaction

انگلیسی به انگلیسی

• discontent, displeasure, unhappiness
if you feel dissatisfaction with something, you are not satisfied with it.

پیشنهاد کاربران

بپرس