تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همان کشو خانه یا میز دراور و می توان به جای آن drawers خالی را هم گفت The phrase "chest of drawers" refers to a piece of furniture that is used for ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

کشویی باز و بسته شدن - کشو باز و بسته کردن عبارت "slide in and out" در مورد کشوها به این معنی است که آن ها می توانند به راحتی و به صورت لغزنده به دا ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

محفظه The word "drawers" describes a piece of furniture with small compartments that slide in and out.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جز - The word "drawers" describes a piece of furniture with small compartments that slide in and out.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کمد دیواری به شکل اتاق کوچک برای لباس در خانه There's a closet in the bedroom.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

پشت We use the preposition "behind" to mean that something is at the back of another thing.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پشت چیزی The couch is behind the table.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کشو The bed is between the drawers and the desk.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

در میان - بین The couch is between the plant and the table.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مبل نیمکتی The couch is between the plant and the table.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بالای ( مترادف با over ) there is a sofa in front of the TV and a picture above the table.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

سر تخت یا تاج تخت We use the preposition "above" to describe the space over the headboard.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همخانه It is common to use the word "roommate" in North America. The words "flatmate" and "housemate" are commonly used in the UK.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همخانه It is common to use the word "roommate" in North America. The words "flatmate" and "housemate" are commonly used in the UK.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همخانه It is common to use the word "roommate" in North America. The words "flatmate" and "housemate" are commonly used in the UK.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

آپارتمان معادلapartment وflat I live in a condo. You may also hear the word "condo" in North America and the word "flat" in the UK.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

جا انداختن - حذف کردن "Don't leave me out! I want to play too. " ( منو جا نذارید! منم می خوام بازی کنم. ) "She left out his name from the list. " ( ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

قبلاً . . . می کردم/بودم "I used to live in California. " ( من قبلاً در کالیفرنیا زندگی می کردم. ) "He used to play basketball every day after scho ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

مالک بودن "I own a small apartment downtown. " ( من یک آپارتمان کوچک در مرکز شهر دارم. ) "Who owns this car?" ( چه کسی این ماشین را دارد؟ ) "She o ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

مالکیت - دارایی ( حالت داشتن، در اختیار داشتن یا کنترل کردن چیزی. همچنین به اشیاء یا دارایی هایی که کسی دارد نیز اشاره می کند. "The book is in his ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

مال - ملک - دارایی ( چیزی که به طور قانونی متعلق به یک فرد، گروه یا سازمان است. این شامل زمین، ساختمان، اشیاء و حقوق قانونی می شود. همچنین می تواند ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تعلقات - متعلقات - دارایی - چیزی که متعلق به ماست "He packed all his belongings into boxes. " ( او تمام وسایلش را در جعبه ها بسته بندی کرد. ) "Afte ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کشیدن من را به ورطه ی عظیم دروغ هایت نکش Don't drag me into your giant hole of lies

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فهمیدن عمیق - درک کردن عمیق - کاملاً آگاه شدن از ( چیزی ) به عنوان یک واقعیت؛ واضحاً فهمیدن "I didn't realize how late it was. " ( متوجه نشدم چقدر د ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

از این به بعد کاری را نکردن "I no longer live in New York. " ( من دیگر در نیویورک زندگی نمی کنم. ) "She no longer works at that company. " ( او دیگ ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گذاشتن ( چیزی ) در جای اشتباه و سپس قادر به پیدا کردن آن نبودن - جا گذاشتن "I always misplace my reading glasses. " ( من همیشه عینک مطالعه ام رو یه ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

جستجو کردن "I searched the entire house for my lost ring. " ( من تمام خانه را برای انگشتر گمشده ام جستجو کردم. ) "The police searched the car for w ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زبانی - گفتاری "There was vocal support for the proposal. " ( حمایت زبانی از این پیشنهاد وجود داشت. )

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

Parent به معنای والد است، یعنی پدر یا مادر. این یک اسم مفرد است که برای اشاره به یکی از والدین به کار می رود. "My parent is a teacher. " ( والد من ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

Sibling به معنای خواهر یا برادر است. این یک اسم مفرد است که برای اشاره به یک خواهر یا یک برادر به کار می رود. "My sibling is older than me. " ( خوا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زن - ماده - مونث We can say "mom" or "mum" to refer to a female parent.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فوری - آنی "We need an immediate response. " ( ما به یک پاسخ فوری نیاز داریم. ) "He required immediate medical attention. " ( او نیاز به مراقبت پزشک ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وعده ای غذایی که در اواخر صبح یا اوایل بعد از ظهر خورده می شود و ترکیبی از صبحانه و ناهار است "We're going out for brunch on Sunday. " ( ما یکشنبه ب ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

روایت - داستان - سرگذشت، روایت "So, the narrative I got was totally different from what actually happened. " ( خب، داستانی که من شنیدم کلاً با چیزی ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

get some food معادل غذا بیرون خوردن ( eat out ) This weekend I’m visiting my friend Abi. We’re getting some food together.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

ملاقات کردن غیررسمی تر از meet است با معنای مشابه We're going to meet up with Sandra. "Let's meet up for coffee this weekend. " ( بیا این آخر هفته ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

صرف کردن وقت؛ اختصاص دادن وقت. Now I want to take some time to plan my week.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

نگاه کردن به بیرون I prefer to look out of the window and see the view.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

منظره I prefer to look out of the window and see the view.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

همچنین A lot of people in London read books or look at their phones as well. "I'm tired, and I'm hungry as well. " ( من خسته ام، و همچنین گرسنه ام. ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مترو London is a really big city so I spend a lot of time on the tube or the bus.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ترتیب دادن یا ساختارمند کردن چیزی؛ منظم کردن "She organised her books on the shelves. " ( او کتاب هایش را در قفسه ها مرتب کرد. ) "He organised his ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قرار دادن چیزها به صورت منظم یا مرتب "She arranged the flowers in a vase. " ( او گل ها را در یک گلدان چید. ) "He arranged the books alphabetically ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

عصبی و مضطرب؛ پر تنش "She was very tense before the exam. " ( او قبل از امتحان خیلی عصبی بود. ) "The atmosphere in the room was tense. " ( فضای اتا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برنامه ریزی کردن "They scheduled the conference for late October. " ( آنها کنفرانس را برای اواخر اکتبر برنامه ریزی کردند. ) "We need to schedule a ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ماندن ( We use the phrase "to stay" "with" to say that we are sleeping in someone's house. ) I'm staying with a friend.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ملاقات کردن We're meeting some friends tonight.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

غریب الوقوع - به زودی اتفاق خواهد افتاد؛ پیش رو "We are excited about the upcoming holidays. " ( ما برای تعطیلات پیش رو هیجان زده هستیم. ) "The ban ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

بدجنس - نامهربان و آزاردهنده I hate Mr. Richard Rowntree. He is mean. He is rude. He's a bad man.