sink

/ˈsɪŋk//sɪŋk/

معنی: ته نشینی، رسوخ، چاهک، لگن دستشویی، دست شویی اشپزخانه، وان دستشویی، حفره یا گودال، مستغرق بودن، ته رفتن، گود افتادن، نزول کردن، فرو بردن، فرو رفتن، غرق شدن، نشست کردن
معانی دیگر: (درآب یا شن یا برف یا باتلاق و غیره) فرو رفتن، به زیر رفتن، پایین رفتن، (کشتی) غرق شدن یا کردن، (عامیانه) موجب شکست کسی شدن، تباه کردن، عقیم گذاشتن، کار کسی را ساختن، فرونشین کردن یا شدن، فرو نشستن، لم دادن، غنودن، آسودن، پایین بردن، فرو افکندن، فرو شدن، غروب کردن، افول کردن، (قیمت و غیره) نزول کردن، افت کردن، کم شدن، سقوط کردن، (سوراخ یا چاه و غیره) کندن، حفر کردن، (خودمانی - مشروب الکلی) نوشیدن، بالا دادن، فروافتادن، نقش بر زمین شدن، فروکش کردن، فرو کردن، (اندیشه یا درس و غیره - در مغز یا ادراک) جایگزین شدن، (گونه) گود افتادن، (جای) ظرفشویی، آبشی، شویانه، دستشویی، چاه مستراح، مرکز فساد، (بیلیارد و گلف و غیره) گوی را به سوراخ راندن، سرمایه گذاری کردن، پول گذاشتن (در)، رسو

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: sinks, sinking, sank, sunk
(1) تعریف: to fall or drop slowly to another level.
مترادف: founder, settle, subside
متضاد: ascend, rise
مشابه: decline, descend, dip, drop, fall, set, slump

(2) تعریف: to become submerged in or covered by another substance (often fol. by in or into).
مترادف: founder, settle, submerge, subside
متضاد: float
مشابه: pitch, plunge, precipitate, swamp

- The buggy sank into the quicksand.
[ترجمه گوگل] کالسکه در شن های روان فرو رفت
[ترجمه ترگمان] درشکه در ماسه روان فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The ship sank.
[ترجمه کیمیا] ان کشتی غرق شد
|
[ترجمه معراج] کشتی غرق شد
|
[ترجمه Ghost] چرا هدیه نمیمیره
|
[ترجمه گوگل] کشتی غرق شد
[ترجمه ترگمان] کشتی غرق شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to fail or decline; slowly collapse.
مترادف: decline, ebb, fail, founder, wane
متضاد: recover
مشابه: buckle, cave in, collapse, crumple, fade, sag, slip, stoop, weaken, worsen

(4) تعریف: to become less intense, as sound.
مترادف: abate, drop off, fade, subside
متضاد: rise
مشابه: diminish, dwindle, hush, lessen, moderate, quiet

(5) تعریف: to sit, lie, kneel, or the like (often fol. by down).
مترادف: droop, drop, plop, plump, plunk down, slump
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to cause to fall or drop to a lower level.
مترادف: drop, founder
متضاد: raise
مشابه: bury, descend, swamp

(2) تعریف: to cause to become submerged in another substance.
مترادف: dip, dunk, immerse, plunge, submerge, submerse
متضاد: float
مشابه: swamp

(3) تعریف: to bury or plant in the ground.
مترادف: bury
مشابه: embed, implant, mire, plant, root

- They sank the drilling shaft deeply.
[ترجمه گوگل] آنها شفت حفاری را عمیقا فرو بردند
[ترجمه ترگمان] آن ها چاه حفاری را عمیقا غرق کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to place (money) in a venture; invest.
مترادف: invest
مشابه: gamble, place, put, risk, venture

- I sank all my savings in the business.
[ترجمه گوگل] تمام پس اندازم را در کسب و کار غرق کردم
[ترجمه ترگمان] من همه پس اندازم رو تو این کار انداختم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: sinkable (adj.)
(1) تعریف: a fixed basin connected to a water supply and a drainage pipe.
مترادف: washstand

(2) تعریف: a low area where water collects.

جمله های نمونه

1. sink in (or into) something
خورد چیزی دادن،کاملا آغشتن

2. sink one's difference
اختلافات خود را کنار گذاشتن

3. sink or swim
(ضرب المثل) حیات یا ممات (به عهده ی خودشان است)

4. sink or swim
تباهی یا بقا

5. the sink is clogged
دستشویی گرفته است.

6. the sink is stopped again
دستشویی دوباره گرفته است.

7. to sink (or dig) a well
چاه کندن

8. a metal sink that has an enamelled surface
دستشویی فلزی که سطح لعابداری دارد.

9. loose lips sink ships
زبان سرخ سر سبز می دهد برباد

10. wood does not sink in water
چوب در آب فرو نمی رود.

11. his enemies tried to sink his bid for the presidency
دشمنانش کوشیدند اقدام او برای رئیس جمهور شدن را تخطئه کنند.

12. he shot the dishes into the sink
ظرف ها را توی ظرفشویی انداخت.

13. after the flood, the building's foundation began to sink
پس از آن سیل پایه ی ساختمان شروع کرد به نشست کردن.

14. after three days, the flood waters began to sink
پس از سه روز سیلاب ها شروع کردند به فروکش کردن.

15. rub the cream on your face and let it sink in
کرم را به صورتت بمال و بگذار خورد برود.

16. the dog fell into a mire and began to sink
سگ توی باتلاق افتاد و شروع کرد به فرورفتن.

17. he weighed the sack with stones so that it would sink
با سنگ کیسه را سنگین کرد تا در آب فرو برود.

18. he tried to outflank the other candidate by pretending to be sink
با تظاهر به بیماری سعی کرد کاندید انتخاباتی دیگر را در موقعیت بدی قرار دهد.

19. She poured boiling water down the sink.
[ترجمه گوگل]آب جوش را در سینک ریخت
[ترجمه ترگمان]آب جوش را از ظرف شویی بیرون ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. He desired not to be pedestalled, but to sink into the crowd.
[ترجمه گوگل]او آرزو داشت که او را بر پایه نگذارند، بلکه در میان جمعیت فرو برود
[ترجمه ترگمان]میل داشت که pedestalled نباشد، بلکه در میان جمعیت غرق می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. We must sink a borehole so that people will have water.
[ترجمه گوگل]باید چاهی را غرق کنیم تا مردم آب داشته باشند
[ترجمه ترگمان]ما باید یک چاله حفر کنیم تا مردم آب داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. She poured the dark brown liquid down the sink.
[ترجمه گوگل]او مایع قهوه ای تیره را در سینک ریخت
[ترجمه ترگمان]مایع قهوه ای تیره را از ظرف شویی بیرون ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Wood does not sink in water.
[ترجمه گوگل]چوب در آب فرو نمی رود
[ترجمه ترگمان]چوب در آب غرق نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. The sink shelf is grooved so that the water will run off.
[ترجمه گوگل]قفسه سینک شیاردار است تا آب از آن خارج شود
[ترجمه ترگمان]قفسه غرقه در شیار شیار دار قرار داده می شود تا آب از بین برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. Our boat will sink unless we bail .
[ترجمه گوگل]قایق ما غرق خواهد شد مگر اینکه وثیقه بگذاریم
[ترجمه ترگمان]قایق ما غرق میشه مگر اینکه وثیقه بذاریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. The pen belongs under the sink.
[ترجمه گوگل]قلم متعلق به زیر سینک است
[ترجمه ترگمان]قلم زیر سینک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. The sink was piled high with greasy dishes.
[ترجمه گوگل]سینک پر از ظروف چرب بود
[ترجمه ترگمان]ظرف شویی با ظرف های روغنی پر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. You'll need a strong abrasive for cleaning this sink.
[ترجمه گوگل]برای تمیز کردن این سینک به یک ساینده قوی نیاز دارید
[ترجمه ترگمان]برای تمیز کردن این سینک به یک abrasive قوی نیاز داری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. His head had struck the sink and was bleeding.
[ترجمه گوگل]سرش به سینک برخورد کرده بود و خونریزی داشت
[ترجمه ترگمان]سرش به ظرف شویی ضربه زده بود و خون ریزی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ته نشینی (اسم)
precipitation, settlement, alluvion, sedimentation, sink, illuviation

رسوخ (اسم)
ooze, sink, transfusion, seep, transudation, seepage

چاهک (اسم)
sink, sump

لگن دستشویی (اسم)
sink, washbasin, washbowl

دستشویی اشپزخانه (اسم)
sink

وان دستشویی (اسم)
sink

حفره یا گودال (اسم)
sink

مستغرق بودن (فعل)
sink

ته رفتن (فعل)
sink

گود افتادن (فعل)
sink

نزول کردن (فعل)
come down, descend, sink

فرو بردن (فعل)
stick, sink, pick, ram, immerse, plunge, swallow, dig in, stab, gulp, immerge, ingulf

فرو رفتن (فعل)
founder, merge, sink, dive, immerge

غرق شدن (فعل)
merge, sink, go down, drown

نشست کردن (فعل)
subside, settle, sink, extravasate

تخصصی

[عمران و معماری] چاه - تشک ظرفشویی - لگن - لگن ظرفشویی - حفره - فرو بردن - فرو کردن
[کامپیوتر] فرو بردن ؛ فرو رفتن ؛ چاهک
[برق و الکترونیک] جریان کش، فروکشی 1. قطعه مصرف کننده توان، مانند بار در مدار . 2. ناحیه ای از نمودار ریکی که در آن سرعت تغییر بسامد نسبت به فاز ضریب بازتابش برای نوسان ساز بیشینه است . عملکرد در این ناحیه می تواند به دلیل قطع شدن یا ناپایداری نوسان به عملکرد نامطلوب منجر شود .
[نساجی] غرق شدن - ته نشین شدن
[ریاضیات] چاه، چاهک، زیراب
[پلیمر] فرورفتگی
[آب و خاک] چاه، گودی

انگلیسی به انگلیسی

• wash basin; sewer, drain; cesspool; place where criminals gather; device that disposes of excess energy within an electrical circuit (electronics); receiver, device that receives data or heat (computers)
submerge, fall down below the surface (especially in water); move down to a lower level; invest; fall, descend; slope or dip downward; become submerged; penetrate, permeate
a sink is a basin with taps that supply water, usually in a kitchen or a bathroom.
if a boat sinks, or if someone sinks it, it moves slowly downwards below the surface of the water.
if something sinks, it moves slowly down to a lower level.
if you sink somewhere, you move or fall into a lower position.
if you sink something into the ground, you make a hole for it or push it into the ground.
if an amount or value sinks, it decreases by a large amount.
if your voice sinks, it becomes quieter or lower; a literary use.
if your heart sinks, you become depressed.
in games such as golf and snooker, if you sink the ball or sink a shot, you successfully hit the ball into a hole or pocket.
see also sunken.
when a statement or fact sinks in, you understand and realize it.
if something sharp sinks into a solid object or if you sink it into the solid object, it pierces the surface of it and moves deeply into it.
if you sink into an unpleasant or less active state, you pass gradually into it.
if you sink money into a business or project, you invest a lot of money in it in the hope of making more money.

پیشنهاد کاربران

سینک ظرفشویی
مثال: She washed the dishes in the sink.
او ظروف را در سینک ظرفشویی شست.
sink 2 ( n )
sink
sink 1 ( n ) ( sɪŋk ) =a large open container in a kitchen or bathroom that has faucets to supply water and that you use for washing
sink
مزبله - منجلاب ( برای مثال sink of all iniquity را میشود ترجمه کرد منجلاب جمله شرارت ها )
To dig a well or shaft in the earth
حفر چاه
Sink غرق شدن هرچیزی بغیر انسان
Drown غرق شدن انسان
در الکترونیک معنی مصرف کننده را می دهد در مقابل منبع ( Source )
( پول، سرمایه ) در کاری انداختن
( پول، سرمایه ) در کاری خرج کردن
MONEY [transitive] to spend a lot of money on something
sink something in/into something
They sank their entire savings into their house.
آنها کل پس اندازشان را در کار ساخت و ساز خانه شان خرج کردند
کف بر شدن تو کف موندن
The dust acts as a heat sink, keeps coal dust levels down
پودر بعنوان کاهنده حرارت عمل کرده و سطح غبارزغالسنگ را پایین نگه میدارد ( پودرسنگ آهک که در معادن ذغال سنگ استفاده میشود )
افتادن ناگهانی ( از ضعف یا خستگی )
فرو رفتن توی صندلی هم میشه گفت
When used in the context of audio in cinema, sinking refers to matching the timing of sound effects or musical score to the actions of characters on screen. This is done to create a more immersive and engaging cinematic experience. The process involves precise timing and synchronization of sound and visual elements.
...
[مشاهده متن کامل]

هنگامی که در زمینه صدا در سینما استفاده می شود، sink به تطبیق زمان جلوه های صوتی یا موسیقی با اعمال شخصیت های روی صفحه اشاره دارد. این کار برای ایجاد یک تجربه سینمایی فراگیرتر و جذاب تر انجام می شود. این فرآیند شامل زمان بندی دقیق و همگام سازی صدا و عناصر بصری است.
سینک کردن: منطبق کردن تصاویر وصداهای مربوطه در فیلم است که در مرحله صداگذاری انجام می شود.

منابع• https://en.wikipedia.org/wiki/Kitchen_sink_realism• https://nofilmschool.com/kitchen-sink-drama
برای خورشید معنی غروب کردن میده.
چون پایین میره دیگه خورشید وقتی غروب میکنه.
فرو کردن
ناکام گذاشتن
کاهش مانند کاهش کربن
سینک ظرفشویی - فرو رفتن به آرامی
فرو رفتن
sink ( مهندسی محیط زیست و انرژی )
واژه مصوب: چاهه
تعریف: محلی در طبیعت که در آن مواد جذب یا ذخیره می شوند
در فوتبال به معنی اینکه یک تیم، تیم دیگر را شکست داد.
در رمان استفادهٔ روزمره نوشتهٔ آلیس واکر به معنی ( ( فرورفتگی ) ) است
ورشکست شدن
If your heart or your spirit sink you become depressed or lose hope

ته نشینی
پسرفت، افت، تنزل کردن
در فیزیک: چاه، چاهک
در مقابل چشمه
تهنشین شدن
نزول کردن - افت کردن ( من تو متن اقتصادی دیدم در مورد قیمت سهام و نفت )
بیش تر به معنای فرو رفتن یا ته نشین شدن چیزی در یک مایع است، بعضی وقت ها هم معنی غرق شدن میدهد.
Sink به معنی سینک ظرفشویی هست☺
در اصطلاح فیزیولوژی گیاهی به معنای مخزن و یا محل مصرف مواد حاصل از فتوسنتز گفته میشود، مقابل Source که به معنی منبع است
در علم زیست شناسی، به معنای مقصد، در مقابل واژهsource به معنای مبدأ استفاده می شود.
Sink a nail
کوتاه کردن ناخن
سینک ظرفشویی
غرق شدن اشیاء
سینک - روشویی
سینک دستشویی
To sink into something is to slowly fall into it
( به آرامی ) فرو رفتن - ( به آرامی ) پایین رفتن - ( به آرامی ) غرق شدن
[زیست شناسی] مخزن
[زیست شناسی] مقصد
غرق شدن
ظرفشویی ، جاظرفشویی ، سینی ظرفشویی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٣)

بپرس