wash up

/ˈwɑːʃˈəp//wɒʃʌp/

معنی: از پا افتادن، دست و رو شستن
معانی دیگر: (ظرف و غیره یا بدن خود را) شستن، شستشو کردن

جمله های نمونه

1. Make sure you wash up well.
[ترجمه سارا] مطمئن شوید که بخوبی دست و رویتان را شسته اید.
|
[ترجمه gh] مطمن بشوید که دست ها تون را به خوبی شسته اید
|
[ترجمه گوگل]مطمئن شوید که خود را خوب بشویید
[ترجمه ترگمان] مطمئن شو که خوب دست و بالت رو بشوری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Go and wash up - your dinner's ready.
[ترجمه سارا] برو و دست و رویت را بشود شام شما آماده است
|
[ترجمه گوگل]برو بشوی - شامت آماده است
[ترجمه ترگمان]برو و بشور - شامتان حاضر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I helped wash up the lunch things.
[ترجمه سارا] من در شستن ظروف ناهار کمک کردم.
|
[ترجمه گوگل]به شستن وسایل ناهار کمک کردم
[ترجمه ترگمان] من به شستن وسایل ناهار کمک کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We didn't wash up the dinner things until the morning after.
[ترجمه سارا] ما ظرفهای شام را تا صبح روز بعد نشستیم.
|
[ترجمه گوگل]ما وسایل شام را تا صبح نشوییم
[ترجمه ترگمان]شام را تا صبح بعد از نیمه شب wash
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I didn't wash up the pans.
[ترجمه سارا] من ماهی تابه هارا نشستم.
|
[ترجمه گوگل]من تابه ها را نشستم
[ترجمه ترگمان]من the را شستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I bet you make breakfast and wash up their plates, too.
[ترجمه گوگل]شرط می بندم شما هم صبحانه درست کنید و بشقاب های آنها را هم بشویید
[ترجمه ترگمان]من شرط می بندم که تو هم صبحانه درست می کنی و plates را هم تمیز می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It's a good habit to wash up before a meal.
[ترجمه learner] شستن دستها قبل از غذا عادتوخوبیه
|
[ترجمه گوگل]شستن قبل از غذا عادت خوبی است
[ترجمه ترگمان]عادت خوبی است که قبل از غذا شستن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It's his turn to wash up but he'll try and duck out of it.
[ترجمه گوگل]نوبت اوست که خود را بشوید، اما او سعی می‌کند از آن دست بکشد
[ترجمه ترگمان]نوبت او است که خود را بشوید، اما سعی خواهد کرد خود را از آن بیرون بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He headed to the bathroom to wash up.
[ترجمه گوگل]برای شستن به سمت حمام رفت
[ترجمه ترگمان]به طرف حمام رفت تا دست و پایش را بشوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The girl helps her mother to wash up after dinner everyday.
[ترجمه گوگل]دختر هر روز به مادرش کمک می کند تا بعد از شام خود را بشوید
[ترجمه ترگمان]این دختر به مادرش کمک می کند تا بعد از شام هر روز حمام کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We all wash up, standing in front of the kitchen sink, in full view of everyone else.
[ترجمه گوگل]همه ما در جلوی سینک آشپزخانه ایستاده ایم و در معرض دید دیگران هستیم
[ترجمه ترگمان]همه ما خود را می شویم، جلوی آشپزخانه، جلوی سینک آشپزخانه ایستاده ایم و همه را می بینیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Go wash up before dinner.
[ترجمه گوگل]برو قبل از شام بشور
[ترجمه ترگمان]برو قبل از شام برو خونه شو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Then wash up, change your clothes, and come greet your future in-laws.
[ترجمه learner] دست و صورتت را بشور ، لباسهات را عوض کن و به خانواده همسر آینده ات سلام کن
|
[ترجمه گوگل]بعد بشور، لباساتو عوض کن و بیا به شوهر شوهرت سلام کن
[ترجمه ترگمان]بعد هم بشور، لباسات رو عوض کن و بیا به آینده - ت احترام بذار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I went to wash up as the table edge trembled to a familiar sick-to-the-gut miasma of nothingness.
[ترجمه گوگل]رفتم تا لبه میز را بشویم و لبه میز به یک میازمای آشنای بیهوده تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]همچنان که لبه میز در حال لرزیدن بود، به دست شویی آشنا شدم - از to - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Go into the kitchen and wash up.
[ترجمه گوگل]برو تو آشپزخونه و بشور
[ترجمه ترگمان]برو به آشپزخانه و خودت را بشور
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

از پا افتادن (فعل)
founder, flag, peter, wash up

دست ورو شستن (فعل)
wash up

انگلیسی به انگلیسی

• wash dishes, clean up after a meal; wash one's hands and face

پیشنهاد کاربران

Come from sea to beach by water
Be moved by water
( APPEAR NEAR WATER )
to appear on land because the ocean or a river or lake left it there
در کنار اقیانوس، دریا یا رودخانه ظاهر شدن ( آب آنها را به ساحل آوردن )
Spilled oil has washed up on beaches behind the wreck
The bodies washed up on the coastline
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/wash-up
Be washed up = no longer successful
توی امریکا : یعنی شستن دست
توی انگلیس و استرالیا : یعنی شستن ظرف
دست و رو شستن.
Wash sth up somewhere:
( دریا ) چیزی رو با خود به ساحل آوردن
Macmillan:👇👇👇
if the sea washes something up somewhere, it carries it and leaves it there.
Eg: book washed up on shore.
کتاب رو آب به ساحل آورد.
دست و رو شستن
شستن
دست و رو شستن
از پا افتادن
شستن ظرف
شستن دست
انتقال یا جابجا شدن بوسیله جریان اب
شستن دست و صورت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس