picnic

/ˈpɪkˌnɪk//ˈpɪknɪk/

معنی: پیک نیک، گردش دسته جمعی، به پیک نیک رفتن، دسته جمعی خوردن
معانی دیگر: خورگشت، (خودمانی) کار آسان، شغل بی دردسر، پیک نیک رفتن، (انگلیس) خوراک پیک نیک، حاضری، گوشت شانه ی خوک (که مانند ژامبون است) (picnic ham و picnic shoulder هم می گویند)، (خودمانی) خاطره (یا تجربه ی) خوب، یاد لذت بخش

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an informal outdoor meal, often at a park or in a natural area.

- Everyone enjoyed the picnic by the lake.
[ترجمه گوگل] همه از پیک نیک کنار دریاچه لذت بردند
[ترجمه ترگمان] همه از گردش کنار دریاچه لذت می بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We spread the food out on our blanket and had a picnic.
[ترجمه گوگل] غذا را روی پتو پهن کردیم و پیک نیک گرفتیم
[ترجمه ترگمان] غذا را روی پتوی خودمان پهن کردیم و به گردش رفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: (informal) anything that is easy or enjoyable.
مشابه: joke

- That exam was no picnic.
[ترجمه گوگل] آن امتحان پیک نیک نبود
[ترجمه ترگمان] این امتحان پیک نیک نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: picnics, picnicking, picnicked
مشتقات: picnicker (n.)
• : تعریف: to attend or hold a picnic.

- We landed the canoe and picnicked by the stream.
[ترجمه گوگل] قایق رانی را پیاده کردیم و در کنار رودخانه پیک نیک کردیم
[ترجمه ترگمان] کرجی را کنار نهر فرود آوردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a picnic table
میز پیک نیک

2. a picnic to bring the whole family together
یک پیک نیک برای دور هم جمع کردن همه ی فامیل

3. a sunday picnic
پیک نیک روز یکشنبه

4. there's a picnic tomorrow, so i am praying for a sunny day
فردا روز پیک نیک است،خدا کند هوا آفتابی باشد.

5. a nest of picnic plates
یک دست بشقاب پیک نیک (که در درون هم جا می گیرند)

6. come to the picnic and wear casual clothes
به پیک نیک بیا و لباس راحت و خودمانی (آسودوار) بپوش.

7. rain spoiled the picnic
باران پیک نیک را به هم زد.

8. dress informally for the picnic
برای پیک نیک لباس راحت (غیر رسمی) بپوش.

9. practical clothing for a picnic
لباس مناسب پیک نیک

10. the students voted our picnic a success
شاگردان نظر دادند که پیک نیک ما موفقیت آمیز بود.

11. to go on a picnic
پیک نیک رفتن

12. they all went to the picnic and i was left holding the baby
آنها همه به پیک نیک رفتند و همه ی کارها را به عهده ی من گذاشتند.

13. working in a mine is no picnic
کار کردن در معدن آسان نیست.

14. we had a neat time at the picnic
در پیک نیک خیلی به ما خوش گذشت.

15. weather permitting we will go to a picnic tomorrow
اگر هوا خوب باشد فردا پیک نیک خواهیم رفت.

16. he seemed to be enjoying herself at the picnic
ظاهرا در پیک نیک به او خوش گذشت.

17. if it rains, then there will be no picnic
اگر باران بیاید (در آن صورت) پیک نیک به هم خواهد خورد.

18. we will go to the park and take a picnic with us
به پارک می رویم و غذای پیک نیکی همراه خود می بریم.

19. Bees were buzzing around the picnic tables.
[ترجمه گوگل]زنبورها دور میزهای پیک نیک وزوز می کردند
[ترجمه ترگمان]زنبوری از دور میزه ای پیک نیک وزوز می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Find level ground for the picnic table.
[ترجمه گوگل]زمین صاف برای میز پیک نیک پیدا کنید
[ترجمه ترگمان]سطح سطح را برای میز پیک نیک پیدا کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. Plans for our picnic are shaping up very well.
[ترجمه گوگل]برنامه های پیک نیک ما بسیار خوب شکل می گیرد
[ترجمه ترگمان]نقشه ها برای پیکنیک ما داره خیلی خوب تشکیل می شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. I'll provide food for the picnic.
[ترجمه گوگل]من برای پیک نیک غذا تهیه می کنم
[ترجمه ترگمان]من برای گردش غذا درست می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Children went on a picnic and frolicked in a field.
[ترجمه گوگل]بچه ها به پیک نیک می رفتند و در یک مزرعه شادی می کردند
[ترجمه ترگمان]بچه ها به گردش و تفریح در یک مزرعه می رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. Please do not leave litter after your picnic.
[ترجمه گوگل]لطفا پس از پیک نیک خود زباله نگذارید
[ترجمه ترگمان]خواهش می کنم بعد از پیک نیک تو رو ترک نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. We went for a picnic on Saturday.
[ترجمه گوگل]شنبه رفتیم پیک نیک
[ترجمه ترگمان]شنبه رفتیم پیکنیک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. This weather is ideal for a picnic.
[ترجمه گوگل]این آب و هوا برای پیک نیک ایده آل است
[ترجمه ترگمان]این هوا برای یک پیکنیک خیلی خوبه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پیک نیک (اسم)
clambake, picnic

گردش دسته جمعی (اسم)
picnic

به پیک نیک رفتن (فعل)
picnic

دسته جمعی خوردن (فعل)
picnic

انگلیسی به انگلیسی

• meal eaten outdoors
arrange an outdoor meal, eat a meal outdoors
when people have a picnic, they eat a meal in the open air.
when people picnic, they eat a picnic somewhere.

پیشنهاد کاربران

picnic ( n ) ( pɪknɪk ) =an occasion when people pack a meal and take it to eat outdoors =the meal that you take with you when you go on a picnic
picnic
خوش گذرانی، گردش
اسم picnic به معنای پیک نیک
معادل فارسی اسم picnic همان پیک نیک است. به مناسبتی که افراد برای صرف غذا و تفریح به مکانی باز و سر سبز معمولا در حومه شهر و یا به پارک ها می روند، picnic گفته می شود. مثال:
a picnic area ( یک محل ( برای ) پیک نیک )
منبع: سایت بیاموز
پیکنیکیدن.
We are going on a picnic

بپرس